friendless

/ˈfrendləs//ˈfrendləs/

معنی: بی دوست
معانی دیگر: بی دوست

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
• : تعریف: combined form of friend.

جمله های نمونه

1. Friendless is the dead.
[ترجمه گوگل]بی دوست مرده است
[ترجمه ترگمان]friendless مرده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Callum, recently arrived in Glasgow, is jobless, homeless, friendless, and suffering from culture shock.
[ترجمه گوگل]کالوم که به تازگی به گلاسکو آمده است، بیکار، بی خانمان، بی دوست و از شوک فرهنگی رنج می برد
[ترجمه ترگمان]Callum که به تازگی وارد گلاسگو شده است بی کار، بی خانمان، بی کس و بی کس است و از شوک فرهنگی رنج می برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Friendless and jobless, he wondered how he would survive the year ahead.
[ترجمه گوگل]بی دوست و بیکار، او در این فکر بود که چگونه سال پیش رو زنده بماند
[ترجمه ترگمان]او که بی کار و بی کار بود، در این فکر بود که چگونه سال آینده زنده خواهد ماند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He is not as friendless as he appeared to be.
[ترجمه گوگل]او آنقدرها هم که به نظر می رسد بی دوست نیست
[ترجمه ترگمان]او به همان اندازه که به نظر می رسید بی کس و بی کس نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He felt utterly friendless and Max Aitken arranged a luncheon for him which I attended.
[ترجمه گوگل]او کاملا احساس بی دوستی می کرد و مکس آیتکن یک ناهار برای او ترتیب داد که من در آن شرکت کردم
[ترجمه ترگمان]کاملا بی کس و تنها بود و ماکس Aitken برای او ناهار تهیه کرده بود که من در آن شرکت می کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The world can be a violent, cruel, sad, friendless place: indeed it is for many people.
[ترجمه گوگل]دنیا می‌تواند مکانی خشن، بی‌رحم، غم‌انگیز، بی‌دوست باشد: در واقع برای بسیاری از مردم چنین است
[ترجمه ترگمان]جهان می تواند یک مکان خشن، ظالم و بدون یار و یاور باشد: در واقع برای بسیاری از مردم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He died alone and friendless.
[ترجمه گوگل]او تنها و بی دوست درگذشت
[ترجمه ترگمان]او تنها و بی کس مرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Alone and friendless, she had struck up a casual friendship with Dermot as he showed her Dublin.
[ترجمه گوگل]تنها و بی دوست، وقتی درموت به او دوبلین را نشان می داد، دوستی معمولی با او برقرار کرده بود
[ترجمه ترگمان]او تنها و بی کس، دوستی عادی را با Dermot که به Dublin نشان می داد، از دست داده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. I am friendless enough, God knows!
[ترجمه گوگل]من به اندازه کافی بی دوست هستم، خدا می داند!
[ترجمه ترگمان]خدا می داند که من هیچ دوستی ندارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. That friendless child's noise would make you glad.
[ترجمه گوگل]صدای آن کودک بی دوست شما را خوشحال می کند
[ترجمه ترگمان]این سر و صدا این بچه بی سر و صدا تو را خوشحال خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Friendless and broke, she is in a pretty pass indeed.
[ترجمه گوگل]بی دوست و شکسته، او در واقع در یک پاس زیبا است
[ترجمه ترگمان]friendless و ورشکسته، در واقع، او واقعا تحت تاثیر قرار گرفته
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Frizzy - haired, friendless, neurotic a collector of comic books, Seth broke the mold on modern day protagonists.
[ترجمه گوگل]فریزی - ست با مو، بی دوست، روان رنجور و جمع آوری کننده کتاب های کمیک، قالب قهرمان های امروزی را شکست
[ترجمه ترگمان]سث آن ها را در روز امروزی و بدون دوست و بی کس و بی کس و تنها و بدون دوست و بی کس و تنها گذاشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The lad was alone and friendless.
[ترجمه گوگل]پسرک تنها و بی دوست بود
[ترجمه ترگمان]پسرک تنها و بی کس بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Valetudinarianism Aunt Xue lives alone and friendless, is quite lonely.
[ترجمه گوگل]Valetudinarianism عمه شو به تنهایی و بدون دوست زندگی می کند، کاملا تنها است
[ترجمه ترگمان]خاله جان Xue تنها و بی کس و تنها زندگی می کند، کاملا تنها است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بی دوست (صفت)
friendless, unfriended

انگلیسی به انگلیسی

• without friends, desolate, lonely
a friendless person has no friends.

پیشنهاد کاربران

بی ظهیر. [ ظَ ] ( ص مرکب ) بی یار و یاور. بی پشتیبان : سلطان عزم غزنه کرد و هیبت رایت او دوردست افتاد. امیر ابوالفوارس بی ظهیر و مجیر بماند. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 391 ) . رجوع به ظهیر شود.
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : befriend
✅️ اسم ( noun ) : friend / friendship / friendliness / friendly / friendlessness
✅️ صفت ( adjective ) : friendly / friendless
✅️ قید ( adverb ) : friendlily

بپرس