fribble

/ˈfrɪbəl//ˈfrɪbl/

معنی: کار بیهوده، بیهودگی، ادم سبک، یاوه گویی کردن، لکنت داشتن، ور رفتن
معانی دیگر: کم اهمیت، نا چیز، بیهوده، عبث، آدم وقت تلف کن، عمل کم اهمیت

جمله های نمونه

1. fribble away
تلف کردن،هدر دادن

مترادف ها

کار بیهوده (اسم)
inanity, farce, fribble

بیهودگی (اسم)
vanity, frivolity, inanity, fribble, idleness, inaction, inefficacy, idlesse, inefficacity

ادم سبک (اسم)
fribble

یاوه گویی کردن (فعل)
prate, fribble

لکنت داشتن (فعل)
stumble, fribble, stutter

ور رفتن (فعل)
twiddle, toy, niggle, scamp, meddle, paddle, jauk, fribble, hang around, putter

انگلیسی به انگلیسی

• frivolousness; trivialness; frivolous person; something trifling and unimportant
behave frivolously, trifle; spend foolishly

پیشنهاد کاربران

این کلمه هم فعل است و هم اسم. به عنوان فعل هم لازم هست و هم متعدی و دارای دو معنی است. به عنوان اسم هم در دیکشنری ها دو تعریف برای آن وجود دارد:
Fribble /ˈfrɪbəl/ – meaning:
1. ( v - tr ) to fritter away; waste.
...
[مشاهده متن کامل]

به بازی گرفتن؛ ملعبه کردن؛ به شوخی گرفتن؛ هدر دادن؛ هرز دادن؛ تلف کردن؛ بازیچه گرفتن؛ دست کم گرفتن
Example 1: 👇
He fribbled away one opportunity after another.
او یک فرصت را بعد از فرصت دیگر هدر می داد.
Example 2: 👇
He fribbles away his time playing video games.
او زمانش را با بازی های کامپیوتری تلف می کرد.
2. ( v - intr ) to act foolishly and frivolously; trifle
احمقانه رفتار کردن؛ سر سری گرفتن؛ ور رفتن.
Example 1: 👇
The kids spent their free time fribbling on social media.
بچه ها اوقات فراغت خود را در شبکه های اجتماعی سر سری می گرفتند.
Example 2: 👇
He managed to spend the whole morning fribbling instead of doing his assigned work.
او موفق شد به جای انجام کارهای محول شده، تمام صبح را احمقانه رفتار کند.
❌❌❌❌❌❌❌❌❌❌❌❌❌❌❌❌❌❌❌❌❌❌❌❌❌❌❌❌❌❌❌
3. ( n ) a wasteful or frivolous person or action.
یک شخص یا عمل بیهوده؛ آلت دست؛ آدم بی مصرف.
Example 1: 👇
He grew up regarding his classmates as a bunch of brainless fribbles.
او در حالی بزرگ شد که نگاهش به هم کلاسیهایش چیزی نبود بجز یک مشت آدم بی مصرف.
Example 2: 👇
There is no room in the busy throng of ardent backers for the idler or the fribble.
در میانِ انبوه حامیان سرسخت جایی برای افراد آلت دست وجود ندارد.
4. a thing of no great importance.
چیز کم اهمیت؛ چیز ناچیز؛ چیز بیهوده؛ چیز جزئی
Example 1: 👇
To us a little fire was a fribble, a trifling obstacle.
برای ما یک آتش سوزی کوچک، یک چیز کم اهمیت، یک مانع جزئی بود.
Example 2: 👇
Friendly’s Restaurants, an iconic chain on the East Coast known for its sundaes and “fribble” milkshakes, became the latest dining institution to go bankrupt amid the pandemic.
رستوران های زنجیره ای فرندلی ( دوستانه ) یک زنجیره نمادین در ساحل شرقی که به خاطر میلک شیک های دم نوشی و میلک شیک های �ناچیزش� معروف است، به جدیدترین مؤسسه غذاخوری تبدیل شد که در بحبوحه همه گیری ورشکست شد.

منابع• https://www.collinsdictionary.com/dictionary/english/fribble

بپرس