frenetic

/frəˈnetɪk//frəˈnetɪk/

معنی: دیوانه، شوریده، اشفته، عصبانی، اتشی
معانی دیگر: سر آسیمه، آسیمه، (به حالت) جنون آمیز، بر آشفته (frenetical هم می گویند)، frenzied : اتشی

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: frenetical (adj.), frenetically (adv.)
• : تعریف: frantic; frenzied.
متضاد: calm, easy
مشابه: furious

- The atmosphere in the emergency room became even more frenetic when victims of a shooting incident were wheeled in.
[ترجمه گوگل] زمانی که قربانیان حادثه تیراندازی به داخل اتاق اورژانس وارد شدند، جو اتاق اورژانس بسیار عصبانی‌تر شد
[ترجمه ترگمان] فضای اتاق اورژانس، وقتی که قربانیان حادثه تیراندازی روی آن چرخ می زدند، بسیار آشفته شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. After weeks of frenetic activity, the job was finally finished.
[ترجمه گوگل]پس از هفته ها فعالیت دیوانه وار، سرانجام کار به پایان رسید
[ترجمه ترگمان]پس از هفته ها فعالیت آشفته، این شغل در نهایت به پایان رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. She rushes from job to job at a frenetic pace.
[ترجمه گوگل]او با سرعتی دیوانه وار از کاری به آن شغل دیگر می شتابد
[ترجمه ترگمان]او با سرعت frenetic از کار به سمت کار می رود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. It generated much excitement and frenetic activity.
[ترجمه گوگل]باعث ایجاد هیجان و فعالیت های دیوانه وار شد
[ترجمه ترگمان]این کار باعث ایجاد هیجان و شور و هیجان زیادی شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. There was frenetic trading on the Stock Exchange yesterday.
[ترجمه گوگل]دیروز معاملات پرحاشیه در بورس اوراق بهادار بود
[ترجمه ترگمان]دیروز در بورس اوراق بهادار به شدت معامله شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. She wondered if during that last frenetic occasion when she had seen Sylvie there had already been a premonition of the end.
[ترجمه گوگل]او متعجب بود که آیا در آخرین موقعیت دیوانه وار، زمانی که سیلوی را دیده بود، پیش‌گویی از پایان وجود داشته است
[ترجمه ترگمان]از خود می پرسید که آیا در این اواخر frenetic، وقتی سیلوی را دیده بود، همه چیز را پیش بینی کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. This elevation of feeling, found in passionate, frenetic gestures and embellished, emotional language, supplies the persuasive element.
[ترجمه گوگل]این تعالی احساس، که در حرکات پرشور و دیوانه وار و زبان زیبا و عاطفی یافت می شود، عنصر متقاعدکننده را تامین می کند
[ترجمه ترگمان]این نوع احساس، در حرکات پر شور، شور و هیجان و با زبان هیجانی، عناصر قانع کننده را تامین می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. His hands windmill in a frenetic semaphore and his body shifts in ceaseless motion, with a life of its own.
[ترجمه گوگل]دستانش در یک سمافور دیوانه وار می چرخند و بدنش در حرکتی بی وقفه جابه جا می شود و زندگی خودش را دارد
[ترجمه ترگمان]دستان او آسیاب بادی frenetic و بدن او در حرکت بی وقفه، با یک زندگی خاص خودش، کار می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Even as I battled my fears with frenetic bursts of activity, whenever I slowed down I knew I was unprepared.
[ترجمه گوگل]حتی زمانی که با هجوم ناگهانی فعالیت‌ها با ترس‌هایم مبارزه می‌کردم، هر زمان که سرعتم را کاهش می‌دادم، می‌دانستم که آمادگی ندارم
[ترجمه ترگمان]هر وقت که سرعتم را کم می کردم، می دانستم که آمادگی نداشتم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. If we have only rapid successions of frenetic emotive surges, it is obvious that a short piece will result.
[ترجمه گوگل]اگر فقط توالی های سریع موج های هیجانی دیوانه کننده داشته باشیم، بدیهی است که یک قطعه کوتاه نتیجه خواهد داد
[ترجمه ترگمان]اگر تنها successions سریع از نوسانات شدید احساسی داشته باشیم، واضح است که یک قطعه کوتاه نتیجه خواهد داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. It was intended to cover the whole frenetic new scene and the people who were making it.
[ترجمه گوگل]در نظر گرفته شده بود که تمام صحنه جدید دیوانه کننده و افرادی که آن را می ساختند پوشش دهد
[ترجمه ترگمان]قصد داشت تمام صحنه کشتار دیوانه وار و مردمی را که آن را ساخته بودند، بپوشاند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He was seventy and continually engaged in frenetic schemes to bolster up his old age.
[ترجمه گوگل]او هفتاد ساله بود و پیوسته درگیر نقشه های دیوانه وار برای تقویت دوران پیری خود بود
[ترجمه ترگمان]او هفتاد سال داشت و دائما با نقشه های دیوانه وار مشغول بود تا سن و سال او را زیر پا بگذارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Every frenetic gesture engendered tenderness in hir heart.
[ترجمه گوگل]هر حرکت جنون آمیزی باعث ایجاد حساسیت در قلب او می شد
[ترجمه ترگمان]هر حرکت frenetic در قلب hir ایجاد شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. I do not agree with this frenetic trend to hurry children toward paper-and-pencil drills and skills.
[ترجمه گوگل]من با این گرایش جنون آمیز برای تعجیل کودکان به سمت تمرین ها و مهارت های کاغذ و مداد موافق نیستم
[ترجمه ترگمان]من با این روند پر شور برای عجله کردن بچه ها به سمت تمرینات مداد و مداد موافق نیستم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. I therefore plunged into a frenetic period of intense diplomacy.
[ترجمه گوگل]بنابراین من وارد یک دوره دیوانه کننده دیپلماسی شدید شدم
[ترجمه ترگمان]به همین خاطر من در یک دوره شلوغ دیپلماسی سرسخت غوطه ور شدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

دیوانه (صفت)
mad, nuts, moony, insane, demented, lunatic, crazy, gaga, natural, batty, nut, frenetic, phrenetic, fanatic, fanatical, cuckoo, fey, hare-brained, loony, luny, mad-brained, manic, mooney, moonstruck, nutty

شوریده (صفت)
crazy, berserk, frenzied, distraught, frenetic, phrenetic, horn-mad

اشفته (صفت)
upset, disturbed, disordered, berserk, messy, disheveled, frenzied, frenetic, phrenetic, turbulent, garbled, frantic, vexatious, tumultuary

عصبانی (صفت)
mad, feisty, furious, choleric, nervy, frenzied, short-tempered, frenetic, wrathful, nervous, pelting, huffy, maniac, frantic, high-strung, horn-mad, horn-red, red-hot, huffish, wreakful

اتشی (صفت)
furious, frenzied, frenetic, frantic, ignescent

انگلیسی به انگلیسی

• crazy, wild, frenzied
frenetic activity or behaviour is fast, energetic, and uncontrolled.

پیشنهاد کاربران

جنجالی
✨ از مجموعه لغات GRE ✨
✍ توضیح: Fast and energetic in a wild and uncontrolled way; hectic ⚡
🔍 مترادف: Wild
✅ مثال: The frenetic pace of the city was overwhelming for visitors from quieter towns.
پر تب و تاب
محسن جان داری اشتباه میزنی برادر اونی که شما میگی frantic هست.
Both frantic and frenetic derived from the French term, with a divergence of meaning. Although they can be used interchangeably, frantic implies severe agitation in a distraught state, whereas frenetic suggests excessively energetic or fast - paced activity.
...
[مشاهده متن کامل]

If you describe an activity as frenetic, you mean that it is fast and energetic, but rather uncontrolled.
FRENETIC میشه شخص آشفته، عصبانی ، کسی که از عصبانیت شبیه دیوانه ها شده
معنی پر جنب و جوش، سریع و بی نظم نمیده
THE FRENETIC PERSON NEVER CAN DECIDE RIGHT
این لغت جزء لغات 1100 واژس
پر جنب و جوش، سریع و بی نظم

بپرس