french fry

/ˈfrent͡ʃˈfraɪ//frent͡ʃfraɪ/

(اغلب با f کوچک) در روغن داغ شناور کردن و سرخ کردن، برش های سیب زمینی رادرروغن سر  کردن، برش سیب زمینی سر  کردن درروغن فراوان

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: French-fries, French-frying, French-fried
• : تعریف: (often l.c.) to fry (potatoes, onion rings, or the like) in deep oil or fat until crisp.

پیشنهاد کاربران

French fry ( n ) ( also fry ) ( pl. French fries ) ( frɛntʃ fraɪz )
french fry
سیب زمینی سرخ کرده
سیب زمینی سرخ شده
سیب زمینی سرخ شده به شکل خلال
سیب زمینی هلالی سرخ شده در روغن زیاد

سیب زمینی خلالی سرخ شده در روغن زیاد
خلال سیب زمینی

بپرس