freeze

/ˈfriːz//friːz/

معنی: افسردگی، یخ زدگی، سرمازدن، برجای خشک شدن، بی اندازه سرد کردن، غیر قابل حرکت ساختن، سرمازده کردن، فلج کردن، منجمد شدن، ثابت کردن، یخ بستن
معانی دیگر: منجمد شدن یا کردن، فسردن، سجیدن، سجانیدن، شجیدن، شجانیدن، بستناک شدن، بسیار سرد بودن یا شدن یا کردن، ماسیدن، (در اثر یخ زدن) چسبیدن به، (در جای خود) میخکوب شدن، خشک زدن، بی حرکت ماندن یا کردن، (خوراک و غیره) منجمد کردن، فریز کردن، بستاندن، بستناک کردن، (حقوق کارمندان یا قیمت ها یا نرخ ارز و غیره) ثابت نگه داشتن، تثبیت کردن، ایستا کردن، (اعتبار یا موجودی بانکی و غیره را) مسدود کرد، مسدود سازی، (تولید سلاح و بمب اتمی و غیره را طبق قرارداد) متوقف کردن، معلق کردن، ایستانش، بستناکی، هسیرش، سجش، (آب و هوا) بسیار سرد، یخ بندان، فصل سرما، شجام، (در اثر سرما) مردن، خراب شدن، آسیب دیدن یا رساندن، سرما زده کردن یا شدن، غریبه وار رفتار کردن، غریبه شدن، نامهربانی کردن، نا دوستی کردن، توی ذوق کسی زدن، (مکانیک - در مورد چرخ یا بخش های جنبان موتور) گیر کردن، (در اثر کم داشت روغن یا حرارت زیاد یا ساییدگی یا زنگ زدگی و غیره) بهم ماسیدن، (با داروی حس کشی یا هوش بر) بیحس کردن، ی  بستن، فلج شدن، ی  زدگی

بررسی کلمه

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: freezes, freezing, froze, frozen
(1) تعریف: to become hardened into ice or a solid form through loss of heat.
متضاد: melt, thaw

- The water in our pond usually freezes in January.
[ترجمه A] آب حوض ما معمولا در ژانویه یخ میزند
|
[ترجمه گوگل] آب حوضچه ما معمولا در ژانویه یخ می زند
[ترجمه ترگمان] آب استخر ما معمولا در ژانویه خشک می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to become clogged by ice.

- The water pipes froze when our furnace was broken last winter.
[ترجمه گوگل] در زمستان پارسال که کوره ما خراب شد لوله های آب یخ زد
[ترجمه ترگمان] وقتی تنور گرم شد، لوله های آب یخ زده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to lose mobility or flexibility; become rigid.

(4) تعریف: to suddenly stop or become immobile.
مشابه: check, lock

- His face froze in fear.
[ترجمه viana] صورت او از ترس بی حرکت شد و خشکش زد.
|
[ترجمه گوگل] صورتش از ترس یخ کرد
[ترجمه ترگمان] صورتش از ترس خشکش زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: to feel the effects of intense cold.
متضاد: overheat, thaw

(6) تعریف: to die of intense cold.
فعل گذرا ( transitive verb )
(1) تعریف: to make into ice or a solid form by subjecting to cold.
متضاد: melt, thaw

(2) تعریف: to make immobile or inflexible; make rigid.

(3) تعریف: to cause to feel the effects of intense cold.
متضاد: overheat, thaw
مشابه: nip

(4) تعریف: to cause to die from intense cold.

(5) تعریف: to cause to stop or become suddenly rigid.

(6) تعریف: to stop the further manufacture of.

- That group is working to freeze nuclear weapons.
[ترجمه گوگل] این گروه در تلاش است تا سلاح های هسته ای را منجمد کند
[ترجمه ترگمان] این گروه برای متوقف کردن سلاح های هسته ای کار می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(7) تعریف: to fix (wages, prices, or the like) at a certain level.
متضاد: change
اسم ( noun )
مشتقات: freezable (adj.)
(1) تعریف: the act of freezing or state of being frozen.
متضاد: melt, thaw

(2) تعریف: a period of severely cold weather.
متضاد: thaw

(3) تعریف: the halting of a process such as the rise of prices or the manufacture of weapons.

جمله های نمونه

1. freeze can crack the pipes
یخ زدگی می تواند لوله ها را بترکاند.

2. freeze (on) to
(عامیانه) چسبیدن به،انگل کسی شدن،رها نکردن

3. freeze out
1- (گیاه و غیره) در اثر سرما مردن،از بین رفتن،یخ زدن،سرما زده شدن 2- (عامیانه - با سردی یا رفتار غیر دوستانه و غیره) بیرون کردن،راه ندادن،اجازه ی شرکت ندادن

4. freeze over
دارای لایه ای از یخ شدن،رویه بستن،یخ بستن

5. the freeze destroyed the crop
یخ بندان محصولات را از بین برد.

6. the freeze lasted until norooz
سرمای شدید تا نوروز ادامه داشت.

7. to freeze hard
سخت یخ زدن

8. wage freeze
تثبیت دستمزدها

9. the nuclear test freeze
متوقف کردن (ایستانش) آزمایش های هسته ای

10. they agreed to freeze the production on nuclear bombs
آنان توافق کردند که تولید بمب های اتمی را متوقف کنند.

11. the milk began to freeze
شیر شروع به یخ بستن کرد.

12. the government has ordered a freeze on wages and prices
دولت دستور داده است که مزدها و قیمت ها ثابت بماند.

13. yesterday's sunshine and last night's freeze encrusted the snow with ice
آفتاب دیروز و یخبندان دیشب برف ها را با لایه ای از یخ پوشانید.

14. here they kill the sheep and freeze the meat
در اینجا گوسفندها را ذبح می کنند و گوشت آنها را منجمد می کند.

15. Ice could freeze up their torpedo release mechanisms.
[ترجمه گوگل]یخ می تواند مکانیسم های رهاسازی اژدر آنها را منجمد کند
[ترجمه ترگمان]یخ می تواند مکانیزم های انتشار اژدر را متوقف کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. In severe cold, your fingers can freeze onto metal handles, so be sure to cover your hands.
[ترجمه گوگل]در سرمای شدید، انگشتان شما می توانند روی دسته های فلزی یخ بزنند، بنابراین حتما دستان خود را بپوشانید
[ترجمه ترگمان]در سرمای شدید، انگشتان شما می توانند بر روی دسته های فلزی منجمد شوند، پس حتما دست هایتان را بپوشانید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. They seemed to freeze me out of the family.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسید که آنها مرا از خانواده منجمد کردند
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسید که آن ها مرا از دست خانواده خشک می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. Why did you freeze me out?
[ترجمه گوگل]چرا منو یخ کردی؟
[ترجمه ترگمان]چرا منو یخ زدی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. Freeze the mixture for about 3 hours or so until solid.
[ترجمه گوگل]مخلوط را حدود 3 ساعت یا بیشتر در فریز قرار دهید تا جامد شود
[ترجمه ترگمان]مخلوط را به مدت ۳ ساعت و یا بیشتر خشک کنید تا جامد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. She'll prepare the food ahead of time and freeze it.
[ترجمه گوگل]او غذا را از قبل آماده می کند و منجمد می کند
[ترجمه ترگمان]او غذا را پیش از زمان آماده می کند و آن را منجمد می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

21. "Freeze! You're busted!",shout the police.
[ترجمه Amethyst] پلیس فریاد زد:�ایست! شما محاصره شدید!�
|
[ترجمه soniya] پلیس داد زد ایست شما محاصره شده اید
|
[ترجمه گوگل]پلیس فریاد می زند: "یخ کن! تو نابود شدی!"
[ترجمه ترگمان]! ایست دستگیر شدی! فریاد می زنم: پلیس!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

22. I'll freeze any food that's left over.
[ترجمه گوگل]هر غذایی که باقی بماند را فریز می کنم
[ترجمه ترگمان]هر غذایی که باقی مونده رو منجمد می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

23. The government has imposed a price freeze on petrol.
[ترجمه گوگل]دولت تعلیق قیمت بنزین را اعمال کرده است
[ترجمه ترگمان]دولت قیمت بنزین را متوقف کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

24. National courts can freeze any law while its compatibility with European legislation is being tested.
[ترجمه گوگل]دادگاه های ملی می توانند هر قانونی را در حالی که سازگاری آن با قوانین اروپایی در حال آزمایش است، مسدود کنند
[ترجمه ترگمان]دادگاه های ملی می توانند هر قانونی را مسدود کنند در حالی که سازگاری آن با قوانین اروپا مورد آزمایش قرار گرفته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

افسردگی (اسم)
depression, gloom, melancholia, freeze, congelation, oppression, dumps, doldrums, dejection

یخ زدگی (اسم)
freeze, rime

سرمازدن (فعل)
freeze, frost

برجای خشک شدن (فعل)
freeze, petrify

بی اندازه سرد کردن (فعل)
freeze

غیر قابل حرکت ساختن (فعل)
freeze

سرمازده کردن (فعل)
freeze, frost

فلج کردن (فعل)
paralyze, cripple, freeze, mutilate, palsy, paralyse

منجمد شدن (فعل)
daze, freeze, refrigerate, ice, glaciate

ثابت کردن (فعل)
stable, evidence, demonstrate, prove, ascertain, freeze, clinch, immobilize, posit

یخ بستن (فعل)
freeze, ice, congeal, glaciate

تخصصی

[سینما] تصویر ثابت
[عمران و معماری] یخ زدن - منجمد شدن
[کامپیوتر] منجمد کردن، متوقف شدن - توقف در جوابگویی به ورودی، متوقف شدن . کامپیوتر متوقف شده هیچ فعالیتی بر روی مانیتور نداشته و به صفحه کلید هم جواب نمی دهد. گاهی نشانه ی ماوس هم ناپدید می شود . درویندوز 95 و یندوزهای بعدی، با فشار همزمان کلیدهای Ctrl-Alt-Del سیستم مجدداً راه اندازی می شود. کاربران مک اینتاش با فشار همزمان کلیدهای Option-Command-Esc و سپس انتخاب کلید Force Quit می توانند کامپیوتر را از توقف خارج کنند .
[مهندسی گاز] یخ بستن، منجمدشدن
[پلیمر] انجماد، منجمد شدن(کردن)
[آب و خاک] یخ بستن، منجمد شدن، ثابت کردن
[سینما] ثابت کردن یک کادر تصویر روی پرده سینما / نگهداشتن تصویر

انگلیسی به انگلیسی

• act of freezing; state of being frozen; extreme cold (meteorology); frost, great cold; act of ceasing the manufacture of; act of fixing (prices, wages, etc.) at a certain level
chill until solid; be chilled until solid; stiffen, make rigid; cease the manufacture of; fix at a certain level (prices, wages, etc.); anesthetize locally (american usage)
when a liquid freezes, it becomes solid because it is so cold.
if you freeze food, you preserve it by storing it at a temperature below freezing point.
when it freezes outside, the temperature falls below freezing point. verb here but can also be used as a singular noun. e.g. the current freeze has burst pipes in some la and san francisco suburbs.
if you freeze, you become very cold; an informal use.
you can also say that someone freezes when they suddenly stop moving and become completely still and quiet.
to freeze something such as wages or prices means to state officially that they will not be allowed to increase during a particular period of time. verb here but can also be used as a count noun. e.g. ...a freeze in the nuclear arms race.
if you freeze something such as a bank account, you obtain a legal order which prevents anyone, including the holder, from using it.
see also deep freeze, freezing, frozen.
if something freezes over it becomes completely covered with a layer of ice.
if something freezes up, it becomes completely covered or blocked with ice.

پیشنهاد کاربران

سردرگم شدن
منجمد کردن
یخ زدن، منجمد کردن
مثال: The cold weather caused the lake to freeze over.
هوای سرد باعث شد دریاچه یخ بزند.
منجمد شدن، یخ بستن، بی اندازه سرد کردن، فلج کردن، فلج شدن، ثابت کردن، مسدود کردن، ثابت نگاه داشتن، غیرقابل حرکت ساختن، یخ زدگی، افسردگی، بازرگانی: محدودیت عدم امکان تغییر، ورزش: حفظ توپ
متوقف کردن
روشن نشدن سیستم های کامپیوتری / هنگ کردن / از کار افتادن ناگهانی دستگاه
فلج کردن
1 -
freeze means to temporarily halt or suspend an activity or process
فعالیت یا فرایند کاری را بطور موقت متوقف و یا به حالت تعلیق در آوردن
Firebrand Iraqi cleric Sadr 'freezes' rank and file movement.
...
[مشاهده متن کامل]

Iraqi cleric Moqtada Sadr, who wields great influence over national politics, said Friday he was "freezing" for a year his powerful movement over "sinful" practices among supporters.
2 -
If a person or animal that is moving freezes, it stops suddenly and becomes completely still, especially because of fear
از ترس ناگهان در جای خود خشک شدن، کوپ کردن
She saw someone outside the window and froze.
I froze and was still in pain from the punches I had received during interrogation.

منابع• https://www.msn.com/en-us/news/world/firebrand-iraqi-cleric-sadr-freezes-rank-and-file-movement/ar-AA19RfUL?ocid=msedgntp&cvid=5a246a57b70d49e6a5f2111e46d574e9&ei=64• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/freeze
بلوک کردن ( دارایی )
توقیف ( دارایی )
درتعقیب و گریز پلیس و مجرم ، به معنی ایست و بی حرکت می باشد
freeze ( هنرهای نمایشی )
واژه مصوب: بی حرکتی 2
تعریف: ثابت ماندن بازیگر بر روی صحنه در مدت زمان معین
فرویخیدن/یخیدن = یخ زدن
فرویخاندن/یخاندن = باعث ایجاد یخ زدگی شدن
یه مرتبه ای خشکت بزنه بر اثر یه اتفاقی
در حالتی باقی ماندن
بلوکه کردن - مانند فزیز کردن دارایی ها، یعنی بلوکه کردن یا جلوگیری از حق برداشت دارایی های متعلقه
وقتی پلیس میگه freeze یعنی ایست یعنی همون stop
ثابت کردن
1. منفعل کردن، به انفعال کشاندن 2. منفعل شدن با انفعال کشیده شدن
همراه با mind
از کار افتادن مغز
[تصویر]
ماندگی ، ثابت شدگی ، بی حرکتی
یخ زدن
در اصطلاح به معنی:" ایست " یا
" تکون نخور"
بی حرکت
یک نوع اصطلاح برای وقتی که طرف تعجب میکنه یا میترسه یخ زدن بدون حرکت موندن تو فارسی نمیگیم وقتی علی او را دید یخ زد میگیم:خشکش زد.
ثابت ماندن
ثابت کردن - یخ زدگی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٦)

بپرس