فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: freezes, freezing, froze, frozen
حالات: freezes, freezing, froze, frozen
• (1) تعریف: to become hardened into ice or a solid form through loss of heat.
• متضاد: melt, thaw
• متضاد: melt, thaw
- The water in our pond usually freezes in January.
[ترجمه A] آب حوض ما معمولا در ژانویه یخ میزند|
[ترجمه گوگل] آب حوضچه ما معمولا در ژانویه یخ می زند[ترجمه ترگمان] آب استخر ما معمولا در ژانویه خشک می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to become clogged by ice.
- The water pipes froze when our furnace was broken last winter.
[ترجمه گوگل] در زمستان پارسال که کوره ما خراب شد لوله های آب یخ زد
[ترجمه ترگمان] وقتی تنور گرم شد، لوله های آب یخ زده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] وقتی تنور گرم شد، لوله های آب یخ زده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: to lose mobility or flexibility; become rigid.
• (4) تعریف: to suddenly stop or become immobile.
• مشابه: check, lock
• مشابه: check, lock
- His face froze in fear.
[ترجمه viana] صورت او از ترس بی حرکت شد و خشکش زد.|
[ترجمه گوگل] صورتش از ترس یخ کرد[ترجمه ترگمان] صورتش از ترس خشکش زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (5) تعریف: to feel the effects of intense cold.
• متضاد: overheat, thaw
• متضاد: overheat, thaw
• (6) تعریف: to die of intense cold.
فعل گذرا ( transitive verb )
• (1) تعریف: to make into ice or a solid form by subjecting to cold.
• متضاد: melt, thaw
• متضاد: melt, thaw
• (2) تعریف: to make immobile or inflexible; make rigid.
• (3) تعریف: to cause to feel the effects of intense cold.
• متضاد: overheat, thaw
• مشابه: nip
• متضاد: overheat, thaw
• مشابه: nip
• (4) تعریف: to cause to die from intense cold.
• (5) تعریف: to cause to stop or become suddenly rigid.
• (6) تعریف: to stop the further manufacture of.
- That group is working to freeze nuclear weapons.
[ترجمه گوگل] این گروه در تلاش است تا سلاح های هسته ای را منجمد کند
[ترجمه ترگمان] این گروه برای متوقف کردن سلاح های هسته ای کار می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این گروه برای متوقف کردن سلاح های هسته ای کار می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (7) تعریف: to fix (wages, prices, or the like) at a certain level.
• متضاد: change
• متضاد: change
اسم ( noun )
مشتقات: freezable (adj.)
مشتقات: freezable (adj.)
• (1) تعریف: the act of freezing or state of being frozen.
• متضاد: melt, thaw
• متضاد: melt, thaw
• (2) تعریف: a period of severely cold weather.
• متضاد: thaw
• متضاد: thaw
• (3) تعریف: the halting of a process such as the rise of prices or the manufacture of weapons.