freed

/ˈfriː//friː/

معنی: فروهشته
معانی دیگر: آزاد، مطلق، مستقل، اختیاری، مختار، مجانی، رایگان، سخاوتمندانه، روا، مجاز، منفصل، رها، بطور مجانی، آزادکردن، ترخیص کردن آزاد، میدانی

جمله های نمونه

1. he freed the jews from captivity
او یهودیان را از اسارت آزاد کرد.

2. he freed us from jail
او ما را از زندان خلاص کرد.

3. he has been freed from prison but will be on probation for five years
از زندان آزاد شده ولی تا 5 سال رفتار سنجی خواهد شد.

4. the industrial revolution freed workers from dull and repetitious work
انقلاب صنعتی کارگران را از کار خسته کننده و تکراری نجات داد.

5. the overpass has freed the road of congestion
پل عابر باعث جلوگیری از راه بندان شده است.

6. a clement master who freed his slaves
ارباب با مروتی که بردگان خود را آزاد کرد.

7. the ruler forgave him and freed him from jail
حکمران (گناهان) او را بخشید و از زندان آزادش کرد.

8. it was decreed that all prisoners should be freed
فرمان صادر شد که همه ی زندانیان آزاد شوند.

9. the committee is working to get the prisoners freed
کمیته برای آزاد کردن زندانیان مشغول فعالیت است.

10. he played a key role in getting the hostages freed
(مجازی) او در آزادی گروگان ها نقش کلیدی داشت.

11. We freed time each week for a project meeting.
[ترجمه گوگل]ما هر هفته زمانی را برای یک جلسه پروژه آزاد می کردیم
[ترجمه ترگمان]ما هر هفته برای یک جلسه پروژه وقت آزاد می کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He was freed on bail pending an appeal.
[ترجمه گوگل]او با قرار وثیقه آزاد شد و در انتظار تجدید نظر بود
[ترجمه ترگمان]او پس از درخواست استیناف به قید وثیقه آزاد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The court ruled that he should be freed on bail of $50,000.
[ترجمه گوگل]دادگاه حکم داد که او باید با قرار وثیقه 50 هزار دلاری آزاد شود
[ترجمه ترگمان]دادگاه حکم داد که او باید به قید وثیقه ۵۰،۰۰۰ دلار آزاد شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. We freed him from his financial obligations.
[ترجمه گوگل]او را از تعهدات مالی اش رها کردیم
[ترجمه ترگمان]ما او را از تعهدات مالی خود آزاد کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. A good kick finally freed the door.
[ترجمه گوگل]یک ضربه خوب بالاخره در را آزاد کرد
[ترجمه ترگمان]بالاخره در را باز کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. They were freed yesterday by their kidnappers unharmed.
[ترجمه گوگل]آنها دیروز توسط آدم ربایان بدون هیچ آسیبی آزاد شدند
[ترجمه ترگمان]آن ها دیروز توسط kidnappers که آسیبی ندیده بودند آزاد شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

فروهشته (صفت)
loose, hanging, freed

انگلیسی به انگلیسی

• released; liberated, given freedom

پیشنهاد کاربران

گذشته ساده و یا قسمت سوم فعل Free به معنای آزاد کردن
ازاد کرد
نجات دادن
رها ساختن
Freed of
عاری از

Recently freed from the service of black magic
اخیرا از قیدوبند سحر و جادو رها/آزاد شده

بپرس