free floating


بی دلیل، بی موجب، بی انگیزه، (عامیانه)، نامصمم، دودل، مردد، بدون تعهد، شناور، معلق

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: lacking a connection, commitment, or focus, esp. with respect to a doctrine, party, or cause.

(2) تعریف: of certain emotions, having no clear cause.

- The medicine relieved my freefloating anxiety enough for me to function again at work.
[ترجمه گوگل] این دارو به اندازه کافی اضطراب شناور آزاد من را تسکین داد تا بتوانم دوباره در محل کار کار کنم
[ترجمه ترگمان] داروها برای من کافی بود که دوباره سر کار حاضر باشم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: moving freely; mobile; not bound.

- The models wore freefloating designs that allowed the fabrics to display all their characteristics.
[ترجمه گوگل] این مدل‌ها از طرح‌های شناور آزاد استفاده می‌کردند که به پارچه‌ها اجازه می‌داد تمام ویژگی‌های خود را نشان دهند
[ترجمه ترگمان] این مدل ها طرح های freefloating داشتند که به پارچه اجازه می داد همه خصوصیات خود را نمایش دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. free-floating fear
ترس بی انگیزه

انگلیسی به انگلیسی

• able to move about freely, not permanently fixed in a specific position

پیشنهاد کاربران

آزاد - رها - خلاص - ول
فارغ
مستقل
شناور
معلق
بی قیدوبند
مستخلص

بپرس