fratricide

/ˈfrætrəˌsaɪd//ˈfrætrɪsaɪd/

معنی: برادرکشی، برادر کش، خواهر کش
معانی دیگر: (مجازی) خویشاوند کشی، هم میهن کشی، خانمان براندازی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
مشتقات: fratricidal (adj.)
(1) تعریف: the killing of a brother by his sibling.

(2) تعریف: the one who commits such an act.

جمله های نمونه

1. cambyses was a fratricide
کمبوجیه برادرکش بود.

2. Thus a gene for chromosomal fratricide will spread as surely as a murderer will inherit the Earth.
[ترجمه گوگل]بنابراین یک ژن برای برادرکشی کروموزومی به همان اندازه گسترش می یابد که یک قاتل زمین را به ارث می برد
[ترجمه ترگمان]از این رو، ژن for کروموزومی به طور حتم به عنوان یک قاتل گسترش خواهد یافت که زمین را به ارث خواهد برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The accompanying fratricide—it involved the murder and uprooting of millions of Hindus and Muslims—condemned India and Pakistan to several destructive wars and a debilitating arms race.
[ترجمه گوگل]برادرکشی همراه - که شامل کشتار و ریشه کن کردن میلیون ها هندو و مسلمان بود - هند و پاکستان را به چندین جنگ ویرانگر و یک مسابقه تسلیحاتی ضعیف محکوم کرد
[ترجمه ترگمان]نیروهای خودی همراهی - آن دخیل در قتل و ریشه کن کردن میلیون ها هندو و مسلمانان - هند و پاکستان را به چندین جنگ ویرانگر و یک مسابقه سلاح های مخرب محکوم کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The Very Model of a Man is at is best when Cain justifies his fratricide with this lethal logic.
[ترجمه گوگل]زمانی که قابیل برادرکشی خود را با این منطق کشنده توجیه می کند، الگوی بسیار یک انسان در بهترین حالت است
[ترجمه ترگمان]بهترین مدل یک مرد زمانی است که کین کشتن نیروهای خودی خود را با این منطق مرگبار توجیه می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. At least, he had saved his country from foolish fratricide by unselfishly renouncing the presidency.
[ترجمه گوگل]حداقل، او کشورش را از برادرکشی احمقانه با کنار گذاشتن بی خود از ریاست جمهوری نجات داده بود
[ترجمه ترگمان]به هر حال، وی کشور خود را از کشتن foolish با دست کشیدن از مقام ریاست جمهوری نجات داده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. An American soldier killed five other troops inside a psychological counseling center in Baghdad on Monday, the bloodiest case of military fratricide since the start of the Iraq war six years ago.
[ترجمه گوگل]یک سرباز آمریکایی روز دوشنبه پنج سرباز دیگر را در یک مرکز مشاوره روانی در بغداد کشت که خونین‌ترین مورد برادرکشی نظامی از زمان آغاز جنگ عراق در شش سال پیش است
[ترجمه ترگمان]یک سرباز آمریکایی پنج سرباز دیگر را در یک مرکز مشاوره روانی در بغداد در روز دوشنبه، خونین ترین مورد از نیروهای خودی از زمان آغاز جنگ عراق شش سال پیش کشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The scouts moved out ahead, which I thought was stupid, since we already knew where they were, and this just risked fratricide, but that's what they wanted.
[ترجمه گوگل]پیشاهنگان جلوتر رفتند، که به نظر من احمقانه بود، زیرا ما از قبل می دانستیم آنها کجا هستند، و این فقط خطر برادرکشی را به همراه داشت، اما این چیزی بود که آنها می خواستند
[ترجمه ترگمان]The به جلو حرکت کردند و من فکر کردم که احمقانه است، چون ما قبلا می دانستیم که آن ها کجا هستند، و این فقط جان fratricide را به خطر انداخته بود، اما این چیزی بود که آن ها می خواستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

برادرکشی (اسم)
fratricide

برادر کش (اسم)
fratricide

خواهر کش (اسم)
fratricide

انگلیسی به انگلیسی

• act of murdering one's own brother or sister
fratricide is the crime of killing your brother.

پیشنهاد کاربران

برادرکُشی
بیشتر برای برادر کشی استفاده میشود
⬛ FRATRICIDE ⬛ برادرکشی یا خواهرکشی
[count] : the crime of murdering your own brother or sister; also : a person who has committed this crime
⬛ MATRICIDE ⬛ مادرکشی
[count] : the act of murdering your own mother
...
[مشاهده متن کامل]

⬛ PATRICIDE ⬛ پدرکشی
[count] : the act of murdering your own father

The act of killing one's brother or sister
کشتن خواهر یا بردار یک شخص ، برادر/خواهر کش

بپرس