frankly

/ˈfræŋkli//ˈfræŋkli/

معنی: صادقانه، رک و پوست کنده، صراحتا، جوانمردانه
معانی دیگر: به طور رک و بی ریا، رادمنشانه، رادگرانه، با بی پردگی، صاف و پوست کنده، بی رودربایستی، به راستی، اگر راستش را بخواهی، واقعا

بررسی کلمه

قید ( adverb )
(1) تعریف: in an honest, open manner; candidly.
مشابه: outright, straight

- She spoke frankly with the reporters.
[ترجمه گوگل] او صریح با خبرنگاران صحبت کرد
[ترجمه ترگمان] او صادقانه با خبرنگاران صحبت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: in one's honest opinion; to tell the truth.
مشابه: straight

- Frankly, I don't trust them.
[ترجمه nazanin] روراست بگویم، من به آنها اعتماد ندارم.
|
[ترجمه گوگل] صادقانه بگویم، من به آنها اعتماد ندارم
[ترجمه ترگمان] رک و پوست کنده، من به آن ها اعتماد ندارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. he spoke brutally and frankly
او رک و راست و با بی پردگی صحبت کرد.

2. the leaders of the two parties negotiated frankly
رهبران دو حزب بدون پرده پوشی با هم مذاکره کردند.

3. He spoke frankly about the ordeal.
[ترجمه گوگل]او به صراحت در مورد این مصیبت صحبت کرد
[ترجمه ترگمان]رک و راست راجع به آزمایش ordeal حرف می زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. By any means, we should tell him frankly what we think of his proposal.
[ترجمه گوگل]به هر حال باید صراحتاً به او بگوییم که در مورد پیشنهادش چه فکر می کنیم
[ترجمه ترگمان]به هر حال، ما باید صادقانه بهش بگیم که ما به این پیشنهاد چی فکر می کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Frankly speaking, I don't think it any good to invest in real estate.
[ترجمه گوگل]صادقانه بگویم، فکر نمی کنم سرمایه گذاری در املاک و مستغلات خوب باشد
[ترجمه ترگمان]صادقانه می گویم، فکر نمی کنم فایده ای داشته باشد که در معاملات املاک سرمایه گذاری کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He wants to compete at international level, but frankly I don't think he's up to it.
[ترجمه گوگل]او می‌خواهد در سطح بین‌المللی رقابت کند، اما صادقانه بگویم که فکر نمی‌کنم در این زمینه باشد
[ترجمه ترگمان]او می خواهد در سطح بین المللی رقابت کند، اما صراحتا فکر نمی کنم که او این کار را بکند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. People say this is a selfish society, but frankly I've seen too much kindness, self-sacrifice and generosity to believe that. Sentence dictionary
[ترجمه گوگل]مردم می گویند این یک جامعه خودخواه است، اما صادقانه بگویم که من آنقدر مهربانی، ایثار و سخاوت دیده ام که نمی توانم آن را باور کنم فرهنگ لغت جمله
[ترجمه ترگمان]مردم می گویند که این یک جامعه خودخواهانه است، اما صادقانه بگویم که بیش از حد مهربانی، خود گذشتگی و سخاوت را دیده ام که باور کنم فرهنگ لغت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Quite frankly, I'm not surprised you failed.
[ترجمه گوگل]صادقانه بگویم، تعجب نمی کنم که شکست خوردی
[ترجمه ترگمان]راستش من تعجب نمی کنم که تو شکست خوردی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Frankly, Thomas, this question of your loan is beginning to worry me.
[ترجمه گوگل]صادقانه بگویم، توماس، این سوال وام شما شروع به نگران کردن من کرده است
[ترجمه ترگمان]توماس، صادقانه بگویم، این سوال از وام شما کم کم مرا نگران می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Quite honestly/frankly, the thought of it terrified me.
[ترجمه گوگل]کاملاً صادقانه / صادقانه، فکر آن من را وحشت زده کرد
[ترجمه ترگمان]فکر کردن به این موضوع مرا وحشت زده کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. She coped with the frankly curious looks of the men.
[ترجمه گوگل]او با نگاه‌های کنجکاو مردانه کنار آمد
[ترجمه ترگمان]او با نگاه های صادقانه مردها از عهده این کار بر آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. I'll tell you frankly.
[ترجمه گوگل]من صریح به شما می گویم
[ترجمه ترگمان]رک و پوست کنده به شما خواهم گفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Quite frankly, that trip to Paris cleaned me out.
[ترجمه گوگل]رک و پوست کنده، آن سفر به پاریس مرا پاک کرد
[ترجمه ترگمان]رک و پوست کنده، این سفر به پاریس من را تمیز کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. She spoke very frankly about her experiences.
[ترجمه گوگل]او خیلی صریح در مورد تجربیاتش صحبت کرد
[ترجمه ترگمان]درباره تجارب خود با صراحت سخن می گفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. He now frankly admits that much of his former playboy lifestyle was superficial.
[ترجمه گوگل]او اکنون صراحتاً اعتراف می کند که بسیاری از سبک زندگی پلی بوی سابق او سطحی بوده است
[ترجمه ترگمان]او اکنون صراحتا اذعان می کند که بیشتر سبک زندگی خوش گذران او سطحی بوده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

صادقانه (قید)
truly, candidly, frankly

رک و پوست کنده (قید)
frankly

صراحتا (قید)
frankly

جوانمردانه (قید)
frankly

انگلیسی به انگلیسی

• honestly, openly, sincerely, straightforwardly
you use frankly when boldly stating a feeling or opinion.
if you say or do something frankly, you say or do it in an open and honest way.

پیشنهاد کاربران

۱. صاف و پوست کنده. رک و راست. بی رودروایستی ۲. اگر راستش را بخواهی. . .
مثال:
frankly, I was pleased to leave
اگر راستش را بخواهی من خوشحال بودم که بروم.
بی رودروایستی من خوشحال بودم که بروم.
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : frank
✅️ اسم ( noun ) : frankness
✅️ صفت ( adjective ) : frank
✅️ قید ( adverb ) : frankly
❗️نکته: دوستان frank به عنوان فعل، معنایی کاملاً متفاوت با اسم، صفت و قید آن دارد. لطفا معنای آن را سرچ کنید
open - breasted
رک و رو راست - صادقانه
راستش. . .
راستش را بخواهید . . . .
صادقانه بگویم که . . . .
صادقانه

بی پرده
روک و پوست کنده، صراحتا

بپرس