frailty

/ˈfreɪlti//ˈfreɪlti/

معنی: سستی، نا استواری، بیمایگی، نحیفی، خطایی که ناشیازضعف اخلاقی باشد
معانی دیگر: (به ویژه اخلاق و اراده) ضعف، ضعف نفس، گمراهی پذیری، ضعف اخلاق

بررسی کلمه

اسم ( noun )
حالات: frailties
(1) تعریف: the quality or state of being frail; weakness.
متضاد: hardiness, strength
مشابه: vice, weakness

(2) تعریف: a fault or defect, esp. in one's moral character.
متضاد: strength
مشابه: fault, foible, infirmity

- the frailties of human nature
[ترجمه گوگل] ضعف های طبیعت انسان
[ترجمه ترگمان] the طبیعت بشری،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. This is a reflection of their frailty.
[ترجمه گوگل]این بازتابی از ضعف آنهاست
[ترجمه ترگمان]این یه انعکاس ضعف اونا هست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Increasing frailty meant that she was more and more confined to bed.
[ترجمه گوگل]افزایش ضعف به این معنی بود که او بیشتر و بیشتر در رختخواب محبوس می شد
[ترجمه ترگمان]ضعف و ضعف بر این بود که او بیش از پیش به رختخواب چسبیده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Though ill for most of her life, physical frailty never stopped her from working.
[ترجمه bahar] اگرچه او بیشتر عمرش را بیمار بود این ضعیف بودن فیزیکی هیچوقت متوقف نکرد او را برای کار کردن
|
[ترجمه گوگل]اگرچه در بیشتر عمرش بیمار بود، اما ضعف جسمانی هرگز مانع از کار او نشد
[ترجمه ترگمان]با اینکه من برای بیشتر زندگی او بیمار بودم، ضعف فیزیکی هرگز او را از کار متوقف نمی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Despite increasing physical frailty, he continued to write stories.
[ترجمه گوگل]با وجود افزایش ضعف جسمانی، او به نوشتن داستان ادامه داد
[ترجمه ترگمان]با وجود افزایش ضعف جسمی، او به نوشتن داستان ها ادامه داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Tolerant of human frailty in whatever form, she almost never judged people.
[ترجمه گوگل]او با تحمل ضعف انسان به هر شکلی که بود، تقریباً هرگز مردم را قضاوت نکرد
[ترجمه ترگمان]به خاطر ضعف انسانی در هر شکل، او تقریبا مردم را قضاوت نمی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. She died after a long period of increasing frailty.
[ترجمه گوگل]او پس از یک دوره طولانی ضعف در حال افزایش درگذشت
[ترجمه ترگمان]او پس از یک دوره طولانی ضعف فزاینده درگذشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. We are moving into an era when frailty, fragility and powerlessness are simply not enough.
[ترجمه گوگل]ما در حال حرکت به عصری هستیم که ضعف، شکنندگی و ناتوانی به سادگی کافی نیست
[ترجمه ترگمان]ما در حال حرکت به دورانی هستیم که ضعف، شکنندگی و ضعف به سادگی کافی نیستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. As frailty increases that kind of basic tending by the family may ease the terminal phase for everyone, practically and emotionally.
[ترجمه گوگل]با افزایش ضعف، این نوع مراقبت اولیه توسط خانواده ممکن است مرحله پایانی را برای همه، از نظر عملی و عاطفی آسان کند
[ترجمه ترگمان]همان طور که ضعف افزایش می یابد که نوعی مراقبت اولیه از سوی خانواده می تواند مرحله نهایی برای هر کسی را کاهش دهد، عملا و از نظر عاطفی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. His impatience was sharpened by the girl's frailty.
[ترجمه گوگل]بی حوصلگی او با ضعف دختر تشدید شد
[ترجمه ترگمان]حساسیت او با ضعف آن دختر تیز شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. There may be concern about Alec Stewart's frailty against the spinners.
[ترجمه گوگل]ممکن است نگرانی در مورد ضعف الک استوارت در برابر اسپینرها وجود داشته باشد
[ترجمه ترگمان]ممکن است نگرانی در مورد ضعف Alec استوارت علیه ریسندگان نیز وجود داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Despite his frailty he represented virility, he got results, he at least reacted mIghtily.
[ترجمه گوگل]علیرغم ضعفش، او نشان دهنده مردانگی بود، نتیجه گرفت، حداقل واکنش قدرتمندی نشان داد
[ترجمه ترگمان]او با وجود ضعف خود، قدرت مردانگی خود را نشان می داد، اما نتیجه گرفت، او دست کم به mightily واکنش نشان داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Frailty can interfere with body posture and gesture and therefore with body language.
[ترجمه گوگل]ضعف می تواند با وضعیت بدن و حرکات بدن و در نتیجه با زبان بدن تداخل ایجاد کند
[ترجمه ترگمان]Frailty می توانند با ژست و ژست بدن و در نتیجه با زبان بدنی تداخل پیدا کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Physical frailty and disability varies across the different sectors, being least in public residential homes and highest in a hospital long-stay population.
[ترجمه گوگل]ضعف جسمانی و ناتوانی در بخش‌های مختلف متفاوت است، به طوری که کمترین میزان آن در خانه‌های مسکونی عمومی و بالاترین آن در جمعیت‌های طولانی مدت در بیمارستان است
[ترجمه ترگمان]ضعف و ضعف جسمی در بخش های مختلف متفاوت است، که در خانه های مسکونی عمومی و در یک جمعیت دارای اقامت طولانی مدت بیشتر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The recent riots are evidence of the frailty of the peace agreement.
[ترجمه گوگل]شورش های اخیر شاهدی بر ضعف توافقنامه صلح است
[ترجمه ترگمان]شورش های اخیر شاهدی بر ضعف توافقنامه صلح است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Reagan saw the depth of human frailty but appealed to the better angels of our nature.
[ترجمه گوگل]ریگان عمق ضعف انسان را دید اما به فرشتگان بهتر طبیعت ما متوسل شد
[ترجمه ترگمان]ریگان عمق قدرت انسانی را دید، اما از فرشتگان بهتری از طبیعت ما حمایت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

سستی (اسم)
abulia, weakness, laxity, indolence, frailty, asthenia, acedia, lassitude, laxation, relaxation, debility, impuissance, atony, inactivity, droop, feeble-mindedness, flaccidity, phlegm, sloth, limpness, slothfulness

نا استواری (اسم)
frailty, inconsistency, instability

بیمایگی (اسم)
frailty, superficiality

نحیفی (اسم)
frailty

خطایی که ناشی از ضعف اخلاقی باشد (اسم)
frailty

انگلیسی به انگلیسی

• delicateness, fragileness; flimsiness; weakness; weakness of character or constitution
if you talk about someone's frailties or frailty, you are referring to their weaknesses; a literary use.
frailty is also the condition of being weak in health.

پیشنهاد کاربران

One of the frailties of human beings is laziness
بدبین بودن
نقطه ضعف
آسیب پذیری
بی عرضگی

بپرس