frailly


بسستی، بطورشکننده، باضعف اخلاقی

جمله های نمونه

1. And not the thin ghost that I now frailly follow!
[ترجمه گوگل]و نه روح لاغری که اکنون با ضعف دنبالش می کنم!
[ترجمه ترگمان]و نه آن روح لاغر مردنی که حالا دنبالش هستم!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. In the tendency not bright situation, the market confidence frailly was still unable to withstand.
[ترجمه گوگل]در وضعیت نه چندان روشن، اعتماد بازار همچنان قادر به مقاومت در برابر ضعیف نبود
[ترجمه ترگمان]در حالی که این گرایش چندان روشن نبود، اعتماد به نفس بازار هنوز قادر به تحمل آن نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. My sentiment, my ideal, my freedom, my choice, my degeneration, my all are unable to withstand that frailly, only then compromise and deconstruction.
[ترجمه گوگل]احساسات من، آرمان من، آزادی من، انتخاب من، انحطاط من، همه من قادر به مقاومت در برابر آن ضعیف نیستند، فقط در این صورت سازش و ساختارشکنی هستند
[ترجمه ترگمان]احساسات من، ایده آل من، آزادی من، انتخاب من، انحطاط من، همگی قادر به تحمل آن frailly نیستند، تنها پس از آن سازش و واسازی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Moreover looking from the driving feeling, the chassis must be calmer obviously, but with feels somewhat frailly . ?
[ترجمه گوگل]علاوه بر این، با نگاهی به احساس رانندگی، شاسی باید آرام‌تر باشد، اما تا حدودی ضعیف باشد ?
[ترجمه ترگمان]از این گذشته، به نظر می رسید که بر حسب تصادف بدنه قایق باید آرام تر شده باشد، اما با احساس اندکی frailly چی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. However the present theorists appear actually to the comprehensive enforcement of administrative law research extremely frailly.
[ترجمه گوگل]با این حال نظریه پردازان حاضر در اجرای جامع تحقیقات حقوق اداری بسیار ضعیف به نظر می رسند
[ترجمه ترگمان]با این حال، نظریه پردازان حاضر در واقع برای اجرای جامع تحقیقات قانون اجرایی به شدت frailly هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• in a fragile manner; weakly; feebly; in poor physical or mental condition

پیشنهاد کاربران

بپرس