fragrant

/ˈfreɪɡrənt//ˈfreɪɡrənt/

معنی: معطر، خوشبو، خوش رایحه
معانی دیگر: مشک بار، گل بو، عطردار

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: fragrantly (adv.), fragrantness (n.)
• : تعریف: having a pleasant smell; aromatic.
مترادف: aromatic, odoriferous, redolent, scented
متضاد: fetid, foul, malodorous, odorless
مشابه: balmy, odorous, spicy, sweet

- She was wearing her most fragrant perfume that evening.
[ترجمه Saeid T] او آن شب خوشبوترین عطرش را زده بود
|
[ترجمه گوگل] او در آن شب خوشبوترین عطر خود را می زد
[ترجمه ترگمان] آن شب عطری خوشبو و خوشبو به تن داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The air was fragrant with the smell of lilacs.
[ترجمه گوگل] هوا معطر بود از بوی یاس بنفش
[ترجمه ترگمان] هوا از بوی یاس عطرآگین بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. kristina's fragrant hair
گیسوی خوشبوی کریستینا

2. adam and eve were sleeping in their cool, fragrant bower
آدم و حوا در سایبان خنک و خوشبوی خود خوابیده بودند.

3. once (when i was) in a public bath, a fragrant soil . . .
گلی خوشبوی در حمام روزی . . .

4. when a fever is alleviated and its alleviation is through a fragrant and clean distillation
چون تب بگسارد و گساریدن آن به عرقی خوشبوی و پاکیزه باشد (ذخیره ی خوارزمشاهی)

5. Roses,sweet and fragrant,sent to you to say,May each hour be a happy one on this special day. Have a happy birthday!
[ترجمه گوگل]گلهای رز شیرین و معطر برای شما فرستاده شد تا بگویند هر ساعتی در این روز خاص مبارک باشد تولدت مبارک!
[ترجمه ترگمان]گل رز، شیرین و خوشبو، برای شما فرستاد که هر ساعتی در این روز خاص خوشبخت باشید ! تولدت مبارک
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The air was fragrant with lavender.
[ترجمه گوگل]هوا معطر بود از اسطوخودوس
[ترجمه ترگمان]هوا از بنفش کمرنگ بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Champenois wines can be particularly fragrant and perfumed.
[ترجمه گوگل]شراب شامپنوآ می تواند به خصوص معطر و معطر باشد
[ترجمه ترگمان]انواع شراب به ویژه خوشبو و معطر هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Her name is fragrant with good deeds.
[ترجمه گوگل]نام او معطر به کردار نیک است
[ترجمه ترگمان]نام او از کاره ای خیر خوشبو است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The air was fragrant with the smell of orange blossoms.
[ترجمه گوگل]هوا معطر بود از بوی شکوفه های نارنج
[ترجمه ترگمان]بوی شکوفه های نارنجی رنگ به مشام می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. It leaves your hair smelling deliciously fresh and fragrant.
[ترجمه گوگل]باعث می شود موهای شما بوی خوشی تازه و خوشبو داشته باشد
[ترجمه ترگمان]موهات بوی شیرین و تازه میده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The air in the garden was warm and fragrant.
[ترجمه گوگل]هوای باغ گرم و معطر بود
[ترجمه ترگمان]هوا در باغ گرم و خوشبو بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The air was fragrant with scents from the sea and the hills.
[ترجمه گوگل]هوا معطر بود از بوی دریا و تپه
[ترجمه ترگمان]بوی دریا و تپه های اطراف فضا را معطر می ساخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The sauce itself was light, fragrant and slightly sweet.
[ترجمه گوگل]خود سس سبک، معطر و کمی شیرین بود
[ترجمه ترگمان]خود سس، سبک، خوشبو و اندکی شیرین بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. A tender meat with a fragrant flavour, New Zealand Lamb is available in a wide range of cuts.
[ترجمه گوگل]گوشت لطیف با طعم معطر، بره نیوزیلندی در طیف وسیعی از برش ها موجود است
[ترجمه ترگمان]گوشت نرم با طعم معطر، بره نیوزیلند در گستره وسیعی از بریدگی ها در دسترس است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The forest was cool and fragrant, and the walk through it calmed my spirits.
[ترجمه گوگل]جنگل خنک و معطر بود و قدم زدن در آن روحیه ام را آرام می کرد
[ترجمه ترگمان]جنگل خنک و خوشبو بود و راه عبور از میان آن ارواح را آرام کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

معطر (صفت)
spicy, aromatic, fragrant, scented, perfumed, redolent, odorant

خوشبو (صفت)
aromatic, fragrant, scented, rosy, balmy

خوش رایحه (صفت)
fragrant, balmy, flavorous

انگلیسی به انگلیسی

• scented, perfumed, aromatic, sweet-smelling; pleasant, enjoyable
something that is fragrant has a sweet or pleasant smell.

پیشنهاد کاربران

متظاد: stink, reek, stench
۱. خوشبو. معطر. عطرآگین ۲. {مجازی} خوش. دلنشین. دلپذیر. شیرین
مثال:
fragrant herbs.
گیاهان خوشبو و معطر
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : fragrance
✅️ صفت ( adjective ) : fragrant
✅️ قید ( adverb ) : fragrantly
Fragrant کاملاً متضاد Stinky و smelly هست. با معنای معطر و خوشبو
adjective
[more fragrant; most fragrant] :
having a pleasant and usually sweet smell
◀️a fragrant flower
◀️The soup was fragrant with herbs and spices
...
[مشاهده متن کامل]

◀️Fragrant meadows
برای بیان
◀️Take your Stinky socks out of here. It's made the fragrance ineffective
◀️The air was fragrant with lavender : هوا با عطر اسطوخودوس معطر شده بود

موثر
تاثیرگذار
بوی خوش، معطر
with a pleasant smell:

بپرس