fragmentary

/ˈfræɡmənˌteri//ˈfræɡməntri/

معنی: شکسته، ناقص، بی ربط، پاره پاره، جزء جزء، ریز شده
معانی دیگر: (متشکل از قطعات ریز و ناوابسته) تکه پاره، شلم شوربا، ناجور، آش شله قلمکار، ناقص و پراکنده، ازهم گسیخته، فروپاشیده، چند پاره، fragmental : پاره پاره

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: fragmentarily (adv.), fragmentariness (n.)
• : تعریف: consisting of fragments; incomplete or disconnected.

- There is only fragmentary evidence to suggest that such creatures inhabited this region.
[ترجمه گوگل] تنها شواهد جزئی وجود دارد که نشان می دهد چنین موجوداتی در این منطقه زندگی می کردند
[ترجمه ترگمان] فقط شواهد fragmentary وجود دارد که نشان می دهد چنین موجوداتی در این منطقه سکونت دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. fragmentary information
اطلاعات جسته و گریخته

2. Time has traveled into fragmentary memories of the dawn and then melt into one wipe mist.
[ترجمه گوگل]زمان به خاطرات تکه تکه سپیده دم رفته و سپس در یک غبار پاک شده ذوب شده است
[ترجمه ترگمان]زمان به مرور خاطرات از هم می پاشد و بعد در مه محو می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. There is only fragmentary evidence to support this theory.
[ترجمه گوگل]تنها شواهد جزئی برای حمایت از این نظریه وجود دارد
[ترجمه ترگمان]فقط شواهد fragmentary برای حمایت از این نظریه وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. They tried to reconstruct the crime from the fragmentary pieces of information.
[ترجمه گوگل]آنها سعی کردند جنایت را از روی اطلاعات پراکنده بازسازی کنند
[ترجمه ترگمان]آن ها سعی کردند جنایت را از تکه های پراکنده اطلاعات بازسازی کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Any action on the basis of such fragmentary evidence would be foolish.
[ترجمه گوگل]هر اقدامی بر اساس چنین شواهد جزئی احمقانه خواهد بود
[ترجمه ترگمان]هر اقدامی که بر مبنای چنین شواهدی از هم گسیخته باشد ابلهانه خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. His knowledge of the subject is fragmentary.
[ترجمه گوگل]دانش او از این موضوع پراکنده است
[ترجمه ترگمان]اطلاعاتش درباره این موضوع جزئی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Other fragmentary legislation is to be found in recent years, e. g. the Safety of Sports Grounds Act 197
[ترجمه گوگل]قوانین پراکنده دیگری را می توان در سال های اخیر یافت، مانند g قانون 197 ایمنی زمین های ورزشی
[ترجمه ترگمان]قوانین پراکنده دیگری نیز باید در سال های اخیر یافت شوند گرم قانون ایمنی در حوزه ورزش ۱۹۷:
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The fragmentary analysis of nature succeeds only in obscuring the real and deepening the mystery.
[ترجمه گوگل]تحلیل پراکنده طبیعت تنها در پنهان کردن واقعیت و عمیق تر کردن راز موفق است
[ترجمه ترگمان]تجزیه و تحلیل پراکنده طبیعت تنها در پنهان کردن حقیقی و عمیق شدن اسرار موفق می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The base of the fragmentary design comprises a half-boss which rests on a small triangle.
[ترجمه گوگل]پایه طرح تکه تکه شامل یک نیم باس است که بر روی یک مثلث کوچک قرار دارد
[ترجمه ترگمان]پایه طراحی پراکنده شامل یک half است که بر روی یک مثلث کوچک قرار دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The whole text has a fragmentary, indefinite quality.
[ترجمه گوگل]کل متن کیفیتی جزئی و نامعین دارد
[ترجمه ترگمان]همه متن دارای کیفیتی fragmentary و نامحدود است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. I have only a fragmentary recollection of the house where I grew up.
[ترجمه گوگل]من فقط یک خاطره تکه تکه از خانه ای که در آن بزرگ شده ام به یاد دارم
[ترجمه ترگمان]فقط خاطره مبهمی از این خانه دارم که در آن بزرگ شدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. When the mare basins were excavated the fragmentary material beneath them must have been compressed to a higher density than before.
[ترجمه گوگل]هنگامی که حوضه های مادیان حفاری شدند، مواد تکه تکه زیر آنها باید به تراکم بالاتری نسبت به قبل فشرده شده باشد
[ترجمه ترگمان]هنگامی که حوضه های مادیان کشف شدند، ماده از هم گسیخته در زیر آن ها باید به چگالی بالاتر از قبل فشرده می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Only one fragmentary letter of his survives in the canonical New Testament.
[ترجمه گوگل]تنها یک نامه تکه تکه از او در عهد جدید متعارف باقی مانده است
[ترجمه ترگمان]تنها یک نامه پراکنده از او در عهد جدید عهد جدید باقی مانده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Excavations have revealed fragmentary remains of substantial masonry buildings within the town walls, but no complete plans have been recovered.
[ترجمه گوگل]حفاری ها بقایای تکه تکه ساختمان های بنایی قابل توجهی را در داخل دیوارهای شهر نشان داده است، اما هیچ طرح کاملی به دست نیامده است
[ترجمه ترگمان]حفاری بقایای پراکنده ساختمان های اصلی در دیواره ای شهر را آشکار کرده است، اما هیچ برنامه کامل پیدا نشده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. We also know that the fossil record is fragmentary in the extreme.
[ترجمه گوگل]ما همچنین می دانیم که سابقه فسیلی در حد بسیار زیاد تکه تکه است
[ترجمه ترگمان]همچنین می دانیم که سابقه فسیلی در نهایت از بین می رود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

شکسته (صفت)
doddered, broken, fragmentary, zigzag, fragmental

ناقص (صفت)
rudimentary, malformed, incorrect, faulty, defective, fragmentary, mutilate, half-baked, imperfect, incomplete, sketchy, skimpy, half, imperfective, manque, roughcast

بی ربط (صفت)
irrelevant, excursive, desultory, loose, impertinent, fragmentary, disjointed, incoherent, inconsequent, inapposite, inconsecutive, irrelative

پاره پاره (صفت)
ragged, fragmentary, fragmental, dilapidated, scrappy, torn to pieces

جزء جزء (صفت)
fragmentary, fragmental

ریز شده (صفت)
fragmentary, fragmental

انگلیسی به انگلیسی

• disjointed; incomplete; made up of pieces or fragments
something that is fragmentary is made up of small or unconnected pieces.

پیشنهاد کاربران

broken
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : fragment
✅️ اسم ( noun ) : fragment / fragmentation
✅️ صفت ( adjective ) : fragmentary / fragmented
✅️ قید ( adverb ) : fragmentarily
منقطع
پراکنده، متضاد ، conflicting
جسته گریخته
تکه پاره

بپرس