fragility

/frəˈdʒɪləti//frəˈdʒɪlɪti/

معنی: تردی، زودشکنی
معانی دیگر: ظرافت

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: the condition of being delicate and easily broken.

- He learned the hard way about the fragility of birds' eggs.
[ترجمه سیامک فرجام] او در خصوص شکندگی تخم پرندگان روش مشکلی را تجربه کرد.
|
[ترجمه گوگل] او به سختی شکنندگی تخم پرندگان را آموخت
[ترجمه ترگمان] او راه سختی را در مورد شکنندگی تخم پرندگان یاد گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. emotional fragility
آسیب پذیری روانی (عاطفی)

2. There was an air of fragility about him.
[ترجمه گوگل]فضایی از شکنندگی در او وجود داشت
[ترجمه ترگمان]صدای fragility در او به گوش رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He saw in her tender fragility.
[ترجمه گوگل]شکنندگی لطیف او را دید
[ترجمه ترگمان]در قلب مهربان او دیده می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. We are moving into an era when frailty, fragility and powerlessness are simply not enough.
[ترجمه گوگل]ما در حال حرکت به عصری هستیم که ضعف، شکنندگی و ناتوانی به سادگی کافی نیست
[ترجمه ترگمان]ما در حال حرکت به دورانی هستیم که ضعف، شکنندگی و ضعف به سادگی کافی نیستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Don't be fooled by her seeming fragility.
[ترجمه گوگل]فریب شکنندگی ظاهری او را نخورید
[ترجمه ترگمان]گول زدن او را گول نزن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The fragility of the evidence anticipates the eclipse of fact by legend.
[ترجمه گوگل]شکنندگی شواهد، کسوف واقعیت را توسط افسانه ها پیش بینی می کند
[ترجمه ترگمان]شواهد موجود در اثر خورشید در اثر خورشید واقع شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The fragility of the parliamentary system was already apparent.
[ترجمه گوگل]شکنندگی نظام پارلمانی از قبل آشکار بود
[ترجمه ترگمان]شکنندگی سیستم پارلمانی پیش از این آشکار بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The fragility of life is now characterised by an electricity failure or a virus in computers.
[ترجمه گوگل]شکنندگی زندگی اکنون با قطع برق یا ویروس در رایانه ها مشخص می شود
[ترجمه ترگمان]هم اکنون شکنندگی زندگی با شکست الکتریکی و یا ویروس در کامپیوتر مشخص می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Martha C. Nussbaum, The Fragility of Goodness: Luck and Ethics in Greek Tragedy and Philosophy, ch. 6 (198.
[ترجمه گوگل]مارتا سی نوسبام، شکنندگی خوبی: شانس و اخلاق در تراژدی و فلسفه یونانی، فصل 6 (198
[ترجمه ترگمان]مارتا سی nussbaum، The خدا: بخت و اخلاق در تراژدی یونانی و فلسفه، ch ۶ (۱۹۸)
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The inherent fragility of financial market is caused differently from that of credit market.
[ترجمه گوگل]شکنندگی ذاتی بازار مالی متفاوت از بازار اعتبار است
[ترجمه ترگمان]شکنندگی بازار مالی به طور متفاوتی از بازار اعتبار ناشی می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Men may fragility, they may be down in spirits sometime.
[ترجمه گوگل]مردها ممکن است شکنندگی داشته باشند، ممکن است گاهی اوقات روحیه خود را از دست بدهند
[ترجمه ترگمان]ممکن است آدم ها ضعف نشان دهند، اما ممکن است زمانی روحیه خود را حفظ کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The problem could be called the " fragility of perfection "
[ترجمه گوگل]این مشکل را می توان «شکنندگی کمال» نامید
[ترجمه ترگمان]این مشکل می تواند \"شکنندگی کمال\" نامیده شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. when you really love when you can find the fragility and language.
[ترجمه گوگل]وقتی واقعاً دوست دارید وقتی می توانید شکنندگی و زبان را پیدا کنید
[ترجمه ترگمان]زمانی که شما واقعا عاشق آن هستید وقتی که می توانید شکنندگی و زبان را پیدا کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. When you really love when you can find the fragility and language.
[ترجمه گوگل]وقتی واقعاً دوست دارید وقتی می توانید شکنندگی و زبان را پیدا کنید
[ترجمه ترگمان]زمانی که واقعا دوست دارید، چه زمانی می توانید شکنندگی و زبان را پیدا کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تردی (اسم)
brittleness, fragility, crispiness, friability, frangibility

زودشکنی (اسم)
brittleness, fragility

تخصصی

[عمران و معماری] شکنندگی

انگلیسی به انگلیسی

• breakableness; brittleness; weakness, flimsiness; delicacy

پیشنهاد کاربران

نقطه ضعف
شکنندگی
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : fragility
✅️ صفت ( adjective ) : fragile
✅️ قید ( adverb ) : _
تزلزل ، بی ثباتی
نازک نارنجی
آسیب پذیری یا شکنندگی

بپرس