fragile

/ˈfrædʒəl//ˈfrædʒaɪl/

معنی: ضعیف، نازک، بی اساس، لطیف، شکستنی، شکننده، ترد، زودشکن، باریک
معانی دیگر: علیل، زودآسیب، نازک نارنجی، آسیب پذیر، کم بنیه، بدحال، ظریف

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: fragilely (adv.), fragileness (n.), fragility (n.)
(1) تعریف: easily damaged; delicate.
مترادف: breakable, delicate, frail, frangible, shivery, weak
متضاد: robust, rugged, stout, strong, tough
مشابه: brittle, crumbly, dainty, flimsy, friable, tender

- That antique vase is extremely fragile and needs to be handled with great care.
[ترجمه گوگل] آن گلدان عتیقه بسیار شکننده است و باید با دقت زیادی از آن استفاده کرد
[ترجمه ترگمان] آن گلدان قدیمی به شدت شکننده است و باید با دقت زیادی اداره شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Her belief in herself is fragile: she needs encouragement, not criticism.
[ترجمه نگار حبیبی حیران] اعتقاد او به خودش ضعیف است:او نیاز به تشویق دارد نه انتقاد.
|
[ترجمه گوگل] اعتقاد او به خودش شکننده است: او به تشویق نیاز دارد، نه انتقاد
[ترجمه ترگمان] اعتقاد او به خودش شکننده است: او به تشویق نیاز دارد، نه انتقاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: lacking in substance; flimsy.
مترادف: flimsy, frail, unsubstantial
متضاد: durable, robust, stout
مشابه: feeble, infirm, insubstantial, sleazy, slight, tender, tenuous, weak

- His opponent tore apart his fragile argument.
[ترجمه وحید خدادادی] رقیب او استدلال ضعیف او را در هم شکست.
|
[ترجمه گوگل] حریف او استدلال شکننده او را پاره کرد
[ترجمه ترگمان] رقیب او جر و بحث fragile را پاره کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- That is a pretty fragile excuse for handing in an assignment late.
[ترجمه سجاد معصومی] آن یک بهانه ضعیف برای دیر تحویل دادن تکلیف است
|
[ترجمه گوگل] این یک بهانه بسیار شکننده برای دیر دادن یک تکلیف است
[ترجمه ترگمان] این یه بهانه خیلی ضعیف برای دادن یه ماموریت دیر بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a fragile hope
کوره امید

2. shipment of fragile articles requires separation and cushioning
ارسال اشیای شکننده مستلزم جداسازی و لفاف پیچی است.

3. they nest fragile products in a mass of plastic chips and cotton
آنها تولیدات زود شکن را در توده ای از پلاستیک ریزه شده و پنبه جاسازی می کنند.

4. today i feel fragile
امروز حالم خوش نیست.

5. the desert is a uniquely fragile environment
صحرا پرگیری است که فوق العاده آسیب پذیر است.

6. the country's economy is still quite fragile
اقتصاد کشور هنوز سخت آسیب پذیر است.

7. the crystal vase was thin and fragile
گلدان بلورین نازک و شکننده بود.

8. The oil spill caused terrible damage to the fragile ecology of the coast.
[ترجمه گوگل]نشت نفت خسارات وحشتناکی به اکولوژی شکننده سواحل وارد کرد
[ترجمه ترگمان]نشت نفت باعث آسیب وحشتناکی به اکولوژی شکننده ساحل شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Be careful not to drop it; it's very fragile.
[ترجمه Faezeh] مراقب باش آن را نَیَاندازی؛ بسیار شکننده است
|
[ترجمه گوگل]مراقب باشید آن را رها نکنید؛ بسیار شکننده است
[ترجمه ترگمان]مراقب باش که آن را نکنی، خیلی شکننده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The fragile economies of several southern African nations could be irreparably damaged.
[ترجمه گوگل]اقتصاد شکننده چندین کشور جنوب آفریقا ممکن است به طور جبران ناپذیری آسیب ببیند
[ترجمه ترگمان]اقتصاد شکننده چندین کشور آفریقایی جنوبی ممکن است به طرز جبران ناپذیری صدمه دیده باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Sarah looked slender-waisted, fragile and very beautiful.
[ترجمه گوگل]سارا با کمر باریک، شکننده و بسیار زیبا به نظر می رسید
[ترجمه ترگمان]سارا لاغر و لاغر و بسیار زیبا به نظر می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The assassination could do serious damage to the fragile peace agreement that was signed last month.
[ترجمه گوگل]این ترور می تواند به توافق شکننده صلح که ماه گذشته امضا شد، آسیب جدی وارد کند
[ترجمه ترگمان]این ترور می تواند خسارت جدی به توافقنامه صلح شکننده ماه گذشته برسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The flow of assistance to Vietnam's fragile economy from its ideological allies has virtually halted.
[ترجمه گوگل]جریان کمک به اقتصاد شکننده ویتنام از سوی متحدان ایدئولوژیک آن عملاً متوقف شده است
[ترجمه ترگمان]جریان کمک به اقتصاد شکننده ویتنام از سوی متحدان ایدئولوژیکی آن عملا متوقف شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. I'm feeling a bit fragile after last night .
[ترجمه گوگل]بعد از دیشب کمی احساس شکنندگی می کنم
[ترجمه ترگمان]بعد از دیشب کمی احساس ضعف می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The nurse was handling his fragile emotions very carefully.
[ترجمه گوگل]پرستار با احتیاط با احساسات شکننده او برخورد می کرد
[ترجمه ترگمان]پرستار با دقت به احساسات شکننده او رسیدگی می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. The fragile china survived the bumpy journey safe and sound.
[ترجمه گوگل]چینی شکننده از این سفر پر دست انداز سالم و سلامت جان سالم به در برد
[ترجمه ترگمان]چین ضعیف از سفر ناهموار در امان مانده بود و به نظر می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. Her father is now 86 and in fragile health.
[ترجمه گوگل]پدر او اکنون 86 سال دارد و از سلامتی شکننده برخوردار است
[ترجمه ترگمان]پدرش در حال حاضر ۸۶ سال دارد و در وضعیت سلامتی آسیب پذیر قرار دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. Relations between the two countries are in a fragile state .
[ترجمه گوگل]روابط دو کشور در وضعیت شکننده ای قرار دارد
[ترجمه ترگمان]روابط بین دو کشور در وضعیت شکننده قرار دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. The thin glass is fragile.
[ترجمه گوگل]شیشه نازک شکننده است
[ترجمه ترگمان]شیشه نازک شکننده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ضعیف (صفت)
light, lean, anemic, weak, faint, weakly, feeble, flagging, anile, asthenic, slack, atonic, infirm, fragile, pusillanimous, sappy, puny, feeblish, languid, shaky, rickety, languorous, weakish, wonky, powerless

نازک (صفت)
fine, tender, attenuate, soft, thin, slim, frail, ethereal, spare, fragile, tenuous, gossamer, eggshell, thready

بی اساس (صفت)
delusive, unsubstantial, baseless, unfounded, groundless, idle, insubstantial, vaporous, fragile

لطیف (صفت)
fine, delicate, tender, gentle, soft, subtle, rare, fair, elegant, benignant, benign, fragile, tenuous, refined, precious, volatile, gossamer, incomparable

شکستنی (صفت)
breakable, fragile

شکننده (صفت)
frail, fragile, brittle, frangible, friable, refringent, shivery

ترد (صفت)
tender, plucky, soft, fragile, brittle, frangible, friable, crisp, crispy, eggshell, mealy

زودشکن (صفت)
fragile, brittle

باریک (صفت)
delicate, tender, narrow, thin, capillary, strait, fragile, reedy, slender, tenuous, linear, thready, gracile

تخصصی

[بهداشت] آسیب پذیر

انگلیسی به انگلیسی

• easily broken, flimsy; frail, weak, feeble
fragile things are easily broken or harmed.

پیشنهاد کاربران

در هر لغتی در زبان انگلیسی این ریشه یعنی frag رو دیدین بدونید معنای شکستن در اون لغت هست، مثلا fragile یعنی شکستنی، یا fragment که به معنای خرده و تکه هست. یا fragmentary به معنای ریز شده و تکه تکه که البته معنای مجازی جسته و گریخته هم می دهد.
fragile, delicate, frail, insubstantial, makeshift, rickety, shaky
- thin, gauzy, gossamer, light, sheer, transparent
- unconvincing, feeble, implausible, inadequate, pathetic, poor, unsatisfactory, weak
سست، بی دوام، شل و ول، ناک، ترد، شکننده، نحیف، زود شکن، لطیف ، ضعیف
/ˈfr�dʒəl/
/ˈfr�dʒaɪl/
نکته تلفظی : وقتی بعد از g حرف e یا i یا y بیاید صدای ج می دهد
نحیف، برای بدن به کار می رود.
delicate, breakable, brittle, dainty, fine, flimsy, frail, frangible, weak
شکننده
ترد، نازک، لطیف، زودشکن، ضعیف، علوم مهندسی: شکننده
ظریف، شکننده، شکستنی
از نظر سلامت جسمی و یا روحی ضعیف و شکننده بودن ، در مورد اجسام نیز همان شکننده بودن و ضعیف بودن جنس آن را معنی می دهد
fragile ( adj ) ( fr�dʒl ) =easily broken or damaged, e. g. fragile glass. fragile bones. Be careful not to drop it, it's very fragile. fragility ( n ) ( frəˈdʒɪlət̮i )
fragile
Brittle
If an object is fragile it breaks easily
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : fragility
✅️ صفت ( adjective ) : fragile
✅️ قید ( adverb ) : _
شکننده، آسیب پذیر
سست پیکر
Vulnerable آسیب پذیر شکننده
نازک
بسیار حساس
fragile: صفتی است به معنی دارای ویژگی به آسانی شکستن.
پیشنهاد من: زودشکن یا زودشکنیک.
پادواژه fragile واژه sturdy است به معنی دیرشکن.
دوستان دقت کنید� آسیب پذیر� و �شکستنی� زیاد برابر های مناسبی نیستند زیرا بیشتر منظور از واژه fragile زود شکستن است نه شکست پذیر بودن آن چیز ، چون هم آجر شکستنی است هم لیوان ولی این کجا آن کجا.
...
[مشاهده متن کامل]

نمونه: کاشی نسبت به آجر زودشکن تر است.
نمونه: بیشترِ کدهای امنیتی فیسبوک زودشکن اند.
نمونه: لیوان های ساخت چین زودشکن اَستند ولی برای ایرانی ها نه زیرا از خاک ویژه ی استفاده می کنند.
Chinese mugs are fragile but for Iranian is not because Iranian use special soil.

زودرنج
شکننده ( آسیب پذیر )
ناپایدار - متزلزل -
شکستنی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٠)

بپرس