fractious

/ˈfrækʃəs//ˈfrækʃəs/

معنی: کج خلق، بد خو، متمرد، زود رنج، ننر
معانی دیگر: (به ویژه بچه) بدخلق، بدعنق، زوداشک، بهانه گیر، نق نقو

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: fractiously (adv.), fractiousness (n.)
(1) تعریف: inclined to be irritable and quarrelsome; cranky.
متضاد: peaceable
مشابه: grumpy, irritable, petulant

- The kids were getting very fractious after hours in the car.
[ترجمه گوگل] بچه‌ها بعد از ساعت‌ها سوار شدن در ماشین خیلی بدشانسی می‌شد
[ترجمه ترگمان] بچه ها بعد از ساعت ها در ماشین کج خلق شده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: headstrong and hard to discipline; unruly.
متضاد: orderly
مشابه: unruly, wayward

جمله های نمونه

1. Nancy was in a fractious mood.
[ترجمه بهزاد] نانسی عبوس بود
|
[ترجمه گوگل]نانسی در خلق و خوی ناخوشایند بود
[ترجمه ترگمان]نانسی سرحال بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Children become fractious when they are tired.
[ترجمه گوگل]کودکان زمانی که خسته هستند دچار شکستگی می شوند
[ترجمه ترگمان]کودکان وقتی خسته می شوند کج خلق می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Children often get fractious and tearful when tired.
[ترجمه گوگل]بچه ها اغلب در هنگام خستگی دچار شکنجه و گریه می شوند
[ترجمه ترگمان]کودکان اغلب وقتی خسته می شوند، کج خلق و گریان می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The six fractious republics are demanding autonomy.
[ترجمه گوگل]شش جمهوری متفرقه خواستار خودمختاری هستند
[ترجمه ترگمان]شش جمهوری fractious خواستار خودمختاری هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. I muttered like a fractious housewife.
[ترجمه گوگل]مثل یک زن خانه دار پرخاشگر زمزمه کردم
[ترجمه ترگمان]مثل یک زن خانه دار احمق زیر لب گفتم:
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Republicans have a fractious debate led by pro-choice governors, including California Gov.
[ترجمه گوگل]جمهوری‌خواهان بحث‌های پراکنده‌ای دارند که توسط فرمانداران طرفدار انتخاب، از جمله فرماندار کالیفرنیا رهبری می‌شود
[ترجمه ترگمان]جمهوری خواهان یک بحث fractious به رهبری فرمانداران طرفدار انتخاب، از جمله فرماندار کالیفرنیا، دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The opening scenes of this fractious heist movie see him at his most acute.
[ترجمه گوگل]صحنه های آغازین این فیلم دزدی شکسته او را در حادترین حالت خود می بیند
[ترجمه ترگمان]صحنه های باز این فیلم به دام انداختن او با بیش ترین دقت او را می دیدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Chopra moved between them, calming their fractious nerves.
[ترجمه گوگل]چوپرا بین آنها حرکت کرد و اعصاب شکسته آنها را آرام کرد
[ترجمه ترگمان]Chopra بین آن ها حرکت می کرد و اعصاب fractious را آرام می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Maggie grew up in a large, fractious family.
[ترجمه گوگل]مگی در خانواده ای پرجمعیت و پرجمعیت بزرگ شد
[ترجمه ترگمان]مگی در خانواده ای بزرگ و fractious بزرگ شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Admittedly, they went to North Carolina as a fractious team with too many cliques.
[ترجمه گوگل]مسلماً، آنها به عنوان یک تیم متلاشی با تعداد زیادی دسته به کارولینای شمالی رفتند
[ترجمه ترگمان]مسلما، آن ها به عنوان یک تیم fractious با گروه های زیادی به کارولینای شمالی رفتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. If we get any fractious children we always send for Helen.
[ترجمه گوگل]اگر بچه‌های بداخلاقی داشته باشیم، همیشه هلن را می‌فرستیم
[ترجمه ترگمان]اگر ما کودکان fractious را پیدا کنیم، همیشه برای هلن می فرستیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The children were predictably fractious.
[ترجمه گوگل]بچه ها به طور قابل پیش بینی متزلزل بودند
[ترجمه ترگمان]بچه ها به طور قابل پیش بینی fractious بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. There were no fractious sects and gangsters to challenge his authority.
[ترجمه گوگل]هیچ فرقه و گانگستر متخلفی وجود نداشت که قدرت او را به چالش بکشد
[ترجمه ترگمان]هیچ فرقه fractious و تبهکار وجود نداشت که قدرت خود را به چالش بکشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Imperious, fractious ladies who minced along, holding up their saris.
[ترجمه گوگل]خانم‌های مستبد و پرخاشگر که ساری‌های خود را بالا نگه داشته‌اند
[ترجمه ترگمان]زنانی با fractious و fractious که همراه با minced همراه بودند و saris را در دست گرفته بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Truth, therefore, is socially fractious, while ignorance is bliss.
[ترجمه گوگل]بنابراین، حقیقت از نظر اجتماعی گسسته است، در حالی که جهل سعادت است
[ترجمه ترگمان]بنابراین حقیقت از نظر اجتماعی fractious است، در حالی که بی خبری یک نعمت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

کج خلق (صفت)
morose, sullen, petulant, acidulous, testy, irritable, crabbed, peevish, thwart, fractious, tedious, querulous, techy, snappish, hoity-toity, waspish, snarly, splenetic, tetchy

بد خو (صفت)
bad, wicked, cranky, fractious, bad-tempered, ill-humored, ill-humoured, ill-mannered, ill-tempered

متمرد (صفت)
wayward, unruly, intractable, rebellious, disobedient, fractious, contumacious, malignant, malcontent

زود رنج (صفت)
petulant, irritable, peevish, touchy, fractious, querulous, miff, techy, pettish, sorehead, tetchy, umbrageous

ننر (صفت)
fractious

انگلیسی به انگلیسی

• bad-tempered; rebellious, stubborn
if someone, especially a child, is fractious, they become upset or angry very quickly about small unimportant things, often because they are tired; a formal word.

پیشنهاد کاربران

✨ از مجموعه لغات GRE ✨
✍ توضیح: Easily irritated or difficult to control; irritable 😠
🔍 مترادف: Unruly
✅ مثال: The fractious child was difficult to manage, constantly throwing tantrums.
سمانه پاینده: سرکش
inclined to make trouble
متزلزل
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : fractiousness
✅️ صفت ( adjective ) : fractious
✅️ قید ( adverb ) : fractiously
ستیزه جو
دردسر زا و شاکی
adjective
[more fractious; most fractious]
1 : causing trouble : hard to manage or control
◀️fractious [=unruly] children
◀️The fractious crowd grew violent
2 : full of anger and disagreement
...
[مشاهده متن کامل]

◀️a fractious relationship
◀️fractious negotiations
◀️a fractious political campaign
نُنُر - لوس - بدخلق - زودرنج و زوداشک - غرغرو - بهانه گیر
درباره بچه ها زیاد استفاده میشه

معترض و بهانه گیر

بپرس