• (1)تعریف: inclined to be irritable and quarrelsome; cranky. • متضاد: peaceable • مشابه: grumpy, irritable, petulant
- The kids were getting very fractious after hours in the car.
[ترجمه گوگل] بچهها بعد از ساعتها سوار شدن در ماشین خیلی بدشانسی میشد [ترجمه ترگمان] بچه ها بعد از ساعت ها در ماشین کج خلق شده بودند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2)تعریف: headstrong and hard to discipline; unruly. • متضاد: orderly • مشابه: unruly, wayward
جمله های نمونه
1. Nancy was in a fractious mood.
[ترجمه بهزاد] نانسی عبوس بود
|
[ترجمه گوگل]نانسی در خلق و خوی ناخوشایند بود [ترجمه ترگمان]نانسی سرحال بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
2. Children become fractious when they are tired.
[ترجمه گوگل]کودکان زمانی که خسته هستند دچار شکستگی می شوند [ترجمه ترگمان]کودکان وقتی خسته می شوند کج خلق می شوند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. Children often get fractious and tearful when tired.
[ترجمه گوگل]بچه ها اغلب در هنگام خستگی دچار شکنجه و گریه می شوند [ترجمه ترگمان]کودکان اغلب وقتی خسته می شوند، کج خلق و گریان می شوند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. The six fractious republics are demanding autonomy.
[ترجمه گوگل]شش جمهوری متفرقه خواستار خودمختاری هستند [ترجمه ترگمان]شش جمهوری fractious خواستار خودمختاری هستند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. I muttered like a fractious housewife.
[ترجمه گوگل]مثل یک زن خانه دار پرخاشگر زمزمه کردم [ترجمه ترگمان]مثل یک زن خانه دار احمق زیر لب گفتم: [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. Republicans have a fractious debate led by pro-choice governors, including California Gov.
[ترجمه گوگل]جمهوریخواهان بحثهای پراکندهای دارند که توسط فرمانداران طرفدار انتخاب، از جمله فرماندار کالیفرنیا رهبری میشود [ترجمه ترگمان]جمهوری خواهان یک بحث fractious به رهبری فرمانداران طرفدار انتخاب، از جمله فرماندار کالیفرنیا، دارند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. The opening scenes of this fractious heist movie see him at his most acute.
[ترجمه گوگل]صحنه های آغازین این فیلم دزدی شکسته او را در حادترین حالت خود می بیند [ترجمه ترگمان]صحنه های باز این فیلم به دام انداختن او با بیش ترین دقت او را می دیدند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. Chopra moved between them, calming their fractious nerves.
[ترجمه گوگل]چوپرا بین آنها حرکت کرد و اعصاب شکسته آنها را آرام کرد [ترجمه ترگمان]Chopra بین آن ها حرکت می کرد و اعصاب fractious را آرام می کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. Maggie grew up in a large, fractious family.
[ترجمه گوگل]مگی در خانواده ای پرجمعیت و پرجمعیت بزرگ شد [ترجمه ترگمان]مگی در خانواده ای بزرگ و fractious بزرگ شد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. Admittedly, they went to North Carolina as a fractious team with too many cliques.
[ترجمه گوگل]مسلماً، آنها به عنوان یک تیم متلاشی با تعداد زیادی دسته به کارولینای شمالی رفتند [ترجمه ترگمان]مسلما، آن ها به عنوان یک تیم fractious با گروه های زیادی به کارولینای شمالی رفتند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. If we get any fractious children we always send for Helen.
[ترجمه گوگل]اگر بچههای بداخلاقی داشته باشیم، همیشه هلن را میفرستیم [ترجمه ترگمان]اگر ما کودکان fractious را پیدا کنیم، همیشه برای هلن می فرستیم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. The children were predictably fractious.
[ترجمه گوگل]بچه ها به طور قابل پیش بینی متزلزل بودند [ترجمه ترگمان]بچه ها به طور قابل پیش بینی fractious بودند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. There were no fractious sects and gangsters to challenge his authority.
[ترجمه گوگل]هیچ فرقه و گانگستر متخلفی وجود نداشت که قدرت او را به چالش بکشد [ترجمه ترگمان]هیچ فرقه fractious و تبهکار وجود نداشت که قدرت خود را به چالش بکشد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. Imperious, fractious ladies who minced along, holding up their saris.
[ترجمه گوگل]خانمهای مستبد و پرخاشگر که ساریهای خود را بالا نگه داشتهاند [ترجمه ترگمان]زنانی با fractious و fractious که همراه با minced همراه بودند و saris را در دست گرفته بودند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. Truth, therefore, is socially fractious, while ignorance is bliss.
[ترجمه گوگل]بنابراین، حقیقت از نظر اجتماعی گسسته است، در حالی که جهل سعادت است [ترجمه ترگمان]بنابراین حقیقت از نظر اجتماعی fractious است، در حالی که بی خبری یک نعمت است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
• bad-tempered; rebellious, stubborn if someone, especially a child, is fractious, they become upset or angry very quickly about small unimportant things, often because they are tired; a formal word.
پیشنهاد کاربران
✨ از مجموعه لغات GRE ✨ ✍ توضیح: Easily irritated or difficult to control; irritable 😠 🔍 مترادف: Unruly ✅ مثال: The fractious child was difficult to manage, constantly throwing tantrums.
adjective [more fractious; most fractious] 1 : causing trouble : hard to manage or control ◀️fractious [=unruly] children ◀️The fractious crowd grew violent 2 : full of anger and disagreement ... [مشاهده متن کامل]
◀️a fractious relationship ◀️fractious negotiations ◀️a fractious political campaign نُنُر - لوس - بدخلق - زودرنج و زوداشک - غرغرو - بهانه گیر درباره بچه ها زیاد استفاده میشه