معنی: حیله باز، حنایی، ترشیده، روباه صفتمعانی دیگر: روباه مانند، روبه سان، نیرنگ باز، ترفندگر، دغلکار، حیله گر، محیل، (به ویژه صفحات کتاب قدیمی) زرد شده، رنگ و رو رفته، (رنگ) قهوه ای مایل به قرمز، (در مورد برخی شراب ها) دارای طعم انگور روباه (انگور سگی)
• (1)تعریف: of or like a fox, as in cunning. • مترادف: artful, crafty, cunning, shrewd, sly, vulpine, wily • مشابه: astute, cagey, canny, clever, deceitful, devious, guileful, ingenious, insidious, knowing, resourceful, sharp, shifty, slick, sneaky, stealthy, subtle, tricky, underhanded
• (2)تعریف: discolored or stained, as by age or dampness; foxed. • مترادف: discolored, foxed, stained • مشابه: blotted, mildewed, spotted, streaked, yellowed
1. the foxy commander who tried to attack the enemy from behind
فرمانده ی حیله گر که می کوشید از پشت به دشمن حمله کند
2. the old book's pages had become foxy
صفحات کتاب کهنه زرد شده بود.
3. A grin slid over his foxy face.
[ترجمه گوگل]پوزخندی روی صورت روباهی اش نشست [ترجمه ترگمان]لبخند بر چهره اش نقش بست [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. Regina is a truly foxy lady.
[ترجمه جواد حاجیلو] رجینا واقعا یه زن آب زیر کاهیه
|
[ترجمه ایلیا] رجینا واقعا زن حیله گریست
|
[ترجمه گوگل]رجینا یک خانم واقعا روباه است [ترجمه ترگمان]رجینا زن واقعا foxy [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. He let a neighbourly grin slide over his foxy face.
[ترجمه گوگل]اجازه داد پوزخند همسایه ای روی صورت روباهی اش بگذرد [ترجمه ترگمان]لبخند ملیحی روی صورتش نقش بست [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. The foxy old monk decided to play one last trick on Chu.
[ترجمه گوگل]راهب پیر روباه تصمیم گرفت آخرین ترفند را با چو انجام دهد [ترجمه ترگمان]راهب پیر foxy تصمیم گرفت آخرین حقه خود را به چو بازی کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. He had wary, foxy eyes.
[ترجمه گوگل]او چشمانی نگران و روباه داشت [ترجمه ترگمان]او محتاط و زیبا بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. She smelled his closeness, rank and foxy.
[ترجمه گوگل]او بوی نزدیکی، رتبه و روباهی او را حس کرد [ترجمه ترگمان]اون بوی نزدیک و rank رو حس می کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. I'm telling you I think Phoebe thinks I'm foxy.
[ترجمه گوگل]من به شما می گویم که فکر می کنم فیبی فکر می کند من یک روباه هستم [ترجمه ترگمان]دارم بهت می گم که فیبی فکر می کنه من foxy [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. The foxy Nixon had once again confounded his opponents.
[ترجمه گوگل]نیکسون روباه بار دیگر مخالفان خود را گیج کرده بود [ترجمه ترگمان]Nixon که یک بار دیگر مخالفان خود را با هم جر و بحث کرده بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. He was a foxy old trader.
[ترجمه گوگل]او یک تاجر پیر روباهی بود [ترجمه ترگمان]اون یه تاجر افسانه ای بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. Then Foxy Davis had seemed a debonair remotely superior, and glamorous personage.
[ترجمه گوگل]سپس فاکسی دیویس شخصیتی بینظیر و از دور برتر و پر زرق و برق به نظر میرسید [ترجمه ترگمان]آن وقت آقای دیویس، به نظر می رسید که آقای دیویس از راه دور، خیلی برتر و بهتر به نظر می رسید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. The parvenu was much too foxy to let slip even a hint of his working - class background.
[ترجمه گوگل]پرینو آنقدر روباه بود که اجازه نمی داد حتی یک اشاره از پیشینه طبقه کارگر او از بین برود [ترجمه ترگمان]The بیش از حد لازم بود تا حتی اشاره ای به سابقه کار او در طبقه کارگر شود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. Look at that foxy girl over by the door.
[ترجمه گوگل]به آن دختر روباه کنار در نگاه کن [ترجمه ترگمان]اون دختره خوشگله رو ببین کنار در [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. He's a very foxy singer and dancer.
[ترجمه حسین] اون مرد خاننده و رقاص حیله گری هست
|
[ترجمه Learner] او یه خواننده و رقاص دلبر و دلرباست
|
[ترجمه گوگل]او یک خواننده و رقصنده بسیار روباه است [ترجمه ترگمان]او خواننده و رقاص ماهری است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
• crafty, clever; sexy, attractive (slang) if someone is foxy, they are deceitful in a clever, secretive way. if a man describes a woman as foxy, he means that she is sexually attractive; used in informal american english.
پیشنهاد کاربران
foxy ( sexy ) . She’s a foxy lady. سکسی
This term is used to describe someone, usually a woman, who is attractive, stylish, and has a certain allure. توصیف فردی، معمولاً یک زن، که جذاب، شیک، و دارای کشش/گیرایی خاصی است. مثال؛ She walked into the room looking foxy in her red dress. ... [مشاهده متن کامل]
In a conversation about celebrities, someone might say, “Jennifer Lopez is known for her foxy looks and incredible talent. ” A person might compliment their partner by saying, “You’re looking foxy tonight. ”
زیببا و جذاب
خوشگله.
جیگر ( زن جذاب و خوشگل )
در زبان عامیانه در آمریکا به معنای فریبنده هم میده ولی از جنبه مثبت نه منفی