foxy

/ˈfɑːksi//ˈfɒksi/

معنی: حیله باز، حنایی، ترشیده، روباه صفت
معانی دیگر: روباه مانند، روبه سان، نیرنگ باز، ترفندگر، دغلکار، حیله گر، محیل، (به ویژه صفحات کتاب قدیمی) زرد شده، رنگ و رو رفته، (رنگ) قهوه ای مایل به قرمز، (در مورد برخی شراب ها) دارای طعم انگور روباه (انگور سگی)

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
حالات: foxier, foxiest
مشتقات: foxily (adv.), foxiness (n.)
(1) تعریف: of or like a fox, as in cunning.
مترادف: artful, crafty, cunning, shrewd, sly, vulpine, wily
مشابه: astute, cagey, canny, clever, deceitful, devious, guileful, ingenious, insidious, knowing, resourceful, sharp, shifty, slick, sneaky, stealthy, subtle, tricky, underhanded

(2) تعریف: discolored or stained, as by age or dampness; foxed.
مترادف: discolored, foxed, stained
مشابه: blotted, mildewed, spotted, streaked, yellowed

(3) تعریف: (slang) good-looking; sexy.
مترادف: good-looking, sexy
مشابه: alluring, attractive, voluptuous

جمله های نمونه

1. the foxy commander who tried to attack the enemy from behind
فرمانده ی حیله گر که می کوشید از پشت به دشمن حمله کند

2. the old book's pages had become foxy
صفحات کتاب کهنه زرد شده بود.

3. A grin slid over his foxy face.
[ترجمه گوگل]پوزخندی روی صورت روباهی اش نشست
[ترجمه ترگمان]لبخند بر چهره اش نقش بست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Regina is a truly foxy lady.
[ترجمه جواد حاجیلو] رجینا واقعا یه زن آب زیر کاهیه
|
[ترجمه ایلیا] رجینا واقعا زن حیله گریست
|
[ترجمه گوگل]رجینا یک خانم واقعا روباه است
[ترجمه ترگمان]رجینا زن واقعا foxy
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He let a neighbourly grin slide over his foxy face.
[ترجمه گوگل]اجازه داد پوزخند همسایه ای روی صورت روباهی اش بگذرد
[ترجمه ترگمان]لبخند ملیحی روی صورتش نقش بست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The foxy old monk decided to play one last trick on Chu.
[ترجمه گوگل]راهب پیر روباه تصمیم گرفت آخرین ترفند را با چو انجام دهد
[ترجمه ترگمان]راهب پیر foxy تصمیم گرفت آخرین حقه خود را به چو بازی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He had wary, foxy eyes.
[ترجمه گوگل]او چشمانی نگران و روباه داشت
[ترجمه ترگمان]او محتاط و زیبا بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. She smelled his closeness, rank and foxy.
[ترجمه گوگل]او بوی نزدیکی، رتبه و روباهی او را حس کرد
[ترجمه ترگمان]اون بوی نزدیک و rank رو حس می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. I'm telling you I think Phoebe thinks I'm foxy.
[ترجمه گوگل]من به شما می گویم که فکر می کنم فیبی فکر می کند من یک روباه هستم
[ترجمه ترگمان]دارم بهت می گم که فیبی فکر می کنه من foxy
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The foxy Nixon had once again confounded his opponents.
[ترجمه گوگل]نیکسون روباه بار دیگر مخالفان خود را گیج کرده بود
[ترجمه ترگمان]Nixon که یک بار دیگر مخالفان خود را با هم جر و بحث کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He was a foxy old trader.
[ترجمه گوگل]او یک تاجر پیر روباهی بود
[ترجمه ترگمان]اون یه تاجر افسانه ای بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Then Foxy Davis had seemed a debonair remotely superior, and glamorous personage.
[ترجمه گوگل]سپس فاکسی دیویس شخصیتی بی‌نظیر و از دور برتر و پر زرق و برق به نظر می‌رسید
[ترجمه ترگمان]آن وقت آقای دیویس، به نظر می رسید که آقای دیویس از راه دور، خیلی برتر و بهتر به نظر می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The parvenu was much too foxy to let slip even a hint of his working - class background.
[ترجمه گوگل]پرینو آنقدر روباه بود که اجازه نمی داد حتی یک اشاره از پیشینه طبقه کارگر او از بین برود
[ترجمه ترگمان]The بیش از حد لازم بود تا حتی اشاره ای به سابقه کار او در طبقه کارگر شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Look at that foxy girl over by the door.
[ترجمه گوگل]به آن دختر روباه کنار در نگاه کن
[ترجمه ترگمان]اون دختره خوشگله رو ببین کنار در
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. He's a very foxy singer and dancer.
[ترجمه حسین] اون مرد خاننده و رقاص حیله گری هست
|
[ترجمه Learner] او یه خواننده و رقاص دلبر و دلرباست
|
[ترجمه گوگل]او یک خواننده و رقصنده بسیار روباه است
[ترجمه ترگمان]او خواننده و رقاص ماهری است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

حیله باز (صفت)
foxy

حنایی (صفت)
fawn, foxy

ترشیده (صفت)
rank, rancid, frowsy, foxy, overripe, musty, frowzy

روباه صفت (صفت)
vulpine, foxy

انگلیسی به انگلیسی

• crafty, clever; sexy, attractive (slang)
if someone is foxy, they are deceitful in a clever, secretive way.
if a man describes a woman as foxy, he means that she is sexually attractive; used in informal american english.

پیشنهاد کاربران

foxy ( sexy ) . She’s a foxy lady.
سکسی
This term is used to describe someone, usually a woman, who is attractive, stylish, and has a certain allure.
توصیف فردی، معمولاً یک زن، که جذاب، شیک، و دارای کشش/گیرایی خاصی است.
مثال؛
She walked into the room looking foxy in her red dress.
...
[مشاهده متن کامل]

In a conversation about celebrities, someone might say, “Jennifer Lopez is known for her foxy looks and incredible talent. ”
A person might compliment their partner by saying, “You’re looking foxy tonight. ”

زیببا و جذاب
خوشگله.
جیگر ( زن جذاب و خوشگل )
در زبان عامیانه در آمریکا به معنای فریبنده هم میده ولی از جنبه مثبت نه منفی
زن جذاب
آب زیر کاه

بپرس