found

/ˈfaʊnd//faʊnd/

معنی: ریخته گری، مکتشف، بنیاد نهادن، ذوب کردن، قالب ریزی کردن، تشکیل دادن، تاسیس کردن، بر پا کردن، پایه زدن، ریختن، قالب کردن، ساختن، ساختمان کردن
معانی دیگر: زمان گذشته و اسم مفعول فعل: find، پی افکندن، برپایه ی (چیزی) گذاشتن، مبنا قرار دادن، استوار کردن (بر چیزی)، (فلز یا شیشه ی گداخته را) در قالب ریختن، گداختن و قالب گیری کردن، ریخته گری کردن، زمان ماضی واسم فعول find

بررسی کلمه

( verb )
• : تعریف: past tense and past participle of find.
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: founds, founding, founded
(1) تعریف: to set up or create; establish.
مترادف: establish, originate, start
متضاد: dissolve
مشابه: build, constitute, construct, create, develop, erect, initiate, institute, introduce, raise, rear, root, set, settle

- Gallaudet University was founded in 1864.
[ترجمه گوگل] دانشگاه گالودت در سال 1864 تاسیس شد
[ترجمه ترگمان] دانشگاه Gallaudet در سال ۱۸۶۴ بنیان نهاده شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Peter the Great of Russia founded the city of St. Petersburg at the cost of many lives.
[ترجمه گوگل] پتر کبیر روسیه شهر سن پترزبورگ را به قیمت جان بسیاری تأسیس کرد
[ترجمه ترگمان] پطر کبیر روسیه شهر سنت پیترزبورگ را با هزینه بسیاری از زندگی ها تاسیس کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to lay the physical foundation for (a structure).
مترادف: base
متضاد: demolish
مشابه: frame

- They founded the building on granite.
[ترجمه گوگل] آنها ساختمان را بر روی گرانیت بنا کردند
[ترجمه ترگمان] آن ها ساختمان را بر روی گرانیت بنا کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to establish the grounds for; base.
مترادف: base, ground
مشابه: fix, root

- He founded his theory on established principles.
[ترجمه گوگل] او نظریه خود را بر اساس اصول ثابت پایه گذاری کرد
[ترجمه ترگمان] او تئوری خود را براساس اصول تثبیت شده تاسیس کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to be based (usu. fol. by on or upon).
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: founds, founding, founded
(1) تعریف: to melt and pour (metal or glass) into a mold.

(2) تعریف: to make (something) by melting metal or glass and pouring it into a mold.

جمله های نمونه

1. ali found himself at a strange crossroads because he had to choose between love and duty
علی خود را بر سر دو راهی عجیبی یافت چون می بایستی میان عشق و وظیفه یکی را انتخاب می کرد.

2. children found it a novelty and a satisfaction to work in the factory
کار کردن در کارخانه برای بچه ها تازگی داشت و موجب خشنودی آنان گردید.

3. diamonds found on a bed of coal
الماس هایی که بر بستری (لایه ای) از زغال سنگ یافت می شود

4. he found a more effectual way of writing stories
او راه موثرتری را برای داستان نویسی پیدا کرد.

5. he found a small pebble of agate
یک قطعه عقیق کوچک پیدا کرد.

6. he found an outlet for his anger in chopping wood
با هیزم شکنی خشم خود را فرو می نشاند.

7. he found enough strength to climb to the summit
او نیروی لازم برای رسیدن به قله را (در خود) پیدا کرد.

8. he found himself utterly broke
او دریافت که یک غاز ندارد.

9. he found it expedient to sacrifice the unborn child to save the mother
ناگزیر شد برای نجات مادر کودک زاده نشده ی او را فدا کند.

10. he found life scarcely livable
او دریافت که زندگی به آسانی تحمل پذیر نیست.

11. he found no one who would take the job
نتوانست کسی را پیدا کند که آن شغل را بپذیرد.

12. i found a black object in his pocket
یک شی سیاه رنگ در جیب او پیدا کردم.

13. i found a gold ring
یک انگشتر طلا پیدا کردم.

14. i found a pencil
من یک مداد پیدا کردم.

15. i found a snake molt
من یک پوست مار پیدا کردم.

16. i found great illumination in the lecture
نطق او بسیار الهام بخش بود.

17. i found her brooding in front of the mirror
او را در حالی یافتم که جلو آینه در بحر اندیشه فرو رفته بود.

18. i found her sprawled out on a chair asleep
دیدم روی صندلی ولو شده و به خواب رفته است.

19. i found it difficult to sustain an interest in their talk
برای من مشکل بود با علاقه به حرف های آنها گوش بدهم.

20. i found myself in an awkward position
خود را در موقعیت ناراحت کننده ای یافتم.

21. i found the book very exciting
این کتاب برای من بسیار هیجان انگیز بود.

22. i found the piano in the worst possible order
پیانو را در بدترین وضع ممکن یافتم.

23. inscriptions found on clay tablets
برنگاشته هایی که روی خشت حک شده است.

24. she found it difficult to extricate herself from his embrace
برای او دشوار بود که خود را از آغوش او برهاند.

25. they found a stiff in the closet
در پستو یک جسد پیدا کردند.

26. they found him guilty of heresy and burned him alive
او را محکوم به ارتداد کردند و زنده زنده سوزاندند.

27. they found his body in a loft
جسدش را در اتاق زیر شیروانی پیدا کردند.

28. they found his body in the river
جسدش را در رودخانه پیدا کردند.

29. they found his charred body
جسد نیم سوخته او را پیدا کردند.

30. they found his estranged wife's body in the garage
جسد زن گریز پای او را در گاراژ پیدا کردند.

31. they found nothing in his pockets
در جیب های او چیزی نیافتند.

32. they found the terms of sale disadvantageous
در نظر آنان شرایط فروش مقرون به صرفه نبود.

33. they found those ancient manuscripts in a cave
آن نسخه های خطی قدیمی را در یک غار پیدا کردند.

34. those found loitering in the hotel lobby will be kicked out
کسانی که در سرسرای هتل می پلکند اخراج خواهند شد.

35. we found many faults with the new bridge
ما عیوب زیادی را در پل جدید پیدا کردیم.

36. we found two bullets lodged in the table
دو گلوله پیدا کردیم که در میز فرو رفته بود.

37. we found two pairs of boots and an odd shoe
دو جفت پوتین و یک لنگه کفش پیدا کردیم.

38. early tools found in recent excavations
ابزار باستانی که در کندوکاوهای اخیر یافت شده است

39. he soon found his own literary niche
به زودی به مقام ادبی شایسته ای دست یافت.

40. he was found guilty as charged
او را مطابق اتهام نامه گناهکار شناختند.

41. he was found guilty of espionage
او را به جاسوسی گناهکار شناختند.

42. he was found guilty of graft and imprisoned
او محکوم به اختلاس و زندانی شد.

43. he was found guilty on four counts
او در چهار مورد اتهام گناهکار شمرده شد.

44. i have found continual vexation in my work
در کارم دائما با دردسر روبه رو بوده ام.

45. she finally found a rich mate
بالاخره شوهر پول داری به تور زد.

46. she finally found wealth and fame
سر انجام به مال و شهرت رسید.

47. she hasn't found an eligible young man yet
او هنوز مرد جوان شایسته ای را نیافته است.

48. soon he found the method for the performance of his duties
به زودی به شیوه ی انجام وظایفش پی برد.

49. stone tablets found around the pyramids
لوحه های سنگی که در اطراف اهرام یافت شده اند.

50. the arrow found his heart
تیر به قلبش خورد.

51. the civilians found harbor in an old church
غیر نظامیان یک کلیسای قدیمی را پناهگاه خود کردند.

52. the court found him guilty
دادگاه او را گناهکار شناخت.

53. the court found him guilty of bribery
دادگاه او را به رشوه خواری محکوم کرد.

54. the farmer found his errant pigs
کشاورز خوک های گم شده ی خود را پیدا کرد.

55. the gases found vent through fissures in the rock
گازها از طریق درزهای صخره خارج می شد.

56. the judge found for the wife
قاضی به نفع زوجه رای داد.

57. the lump found in her breast is malignant
غده ای که در پستان او پیدا شده بدخیم است.

58. the police found and defused the bombs
پلیس بمب ها را کشف و آنها را خنثی کرد.

59. the police found his dismembered body near a hill
پلیس جسد قطعه قطعه شده ی او را در کنار تپه ای پیدا کرد.

60. to be found
گیر آمدن،یافت شدن

61. when she found out that her son was arriving, she was filled with anticipation
هنگامی که فهمید پسرش وارد خواهد شد چشم به راهی وجودش را تسخیر کرد.

62. an anonymous man found the purse and gave it to the police
مرد ناشناسی کیف پول را پیدا کرد و تحویل پلیس داد.

63. his centrist policies found many supporters
سیاست میانه روی او طرفداران زیادی پیدا کرد.

64. the retarded child found it difficult to manipulate a pencil
برای کودک عقب افتاده به کار بردن مداد دشوار بود.

65. the young wife found herself supplanted by the maid
همسر جوان دریافت که کلفت جای او را گرفته است.

66. when his wife found out he had gambled, there was a big fuss
وقتی زنش فهمید قمار کرده است جر و بحث بزرگی برپا شد.

67. a wrestler who finally found his match
کشتی گیری که بالاخره حریف خود را پیدا کرد

68. as soon as they found that the salary would be insignificant, all of the job's candidates shied away
تا فهمیدند حقوق ناچیز خواهد بود همه ی متقاضیان آن شغل منصرف شدند.

69. doctors overhauled him and found him healthy
دکترها او را معاینه کردند و گفتند سالم است.

70. gold and silver artifacts found in a prehistoric tomb
ابزار زرین و سیمین یافته شده در یک قبر ماقبل تاریخ

مترادف ها

ریخته گری (اسم)
found, casting, foundry

مکتشف (صفت)
found

بنیاد نهادن (فعل)
start, institute, found, inchoate, incept, initiate

ذوب کردن (فعل)
found, melt, liquate

قالب ریزی کردن (فعل)
found, swage

تشکیل دادن (فعل)
form, organize, found, constitute, vocalize

تاسیس کردن (فعل)
make, establish, institute, found, invent, constitute

بر پا کردن (فعل)
raise, establish, found, inaugurate, erect, pitch, set up, stand up

پایه زدن (فعل)
base, found

ریختن (فعل)
infuse, pour, found, lave, besprinkle, shed, cast, splash, bestrew, strew, decant, dust, melt, disembogue, disgorge

قالب کردن (فعل)
form, block, found, cake, shove over, take a cast

ساختن (فعل)
make, craft, establish, forge, fake, form, found, produce, create, construct, prepare, model, build, manufacture, fashion, invent, compose, falsify, fabricate

ساختمان کردن (فعل)
found, construct, build, erect

تخصصی

[عمران و معماری] پی گذاشتن - پی نهادن
[ریاضیات] تأسیس کردن، بنا نهادن

انگلیسی به انگلیسی

• discovered
establish, institute, create, build; melt and pour into a mold (i.e. metal)
found is the past tense and past participle of find.
if someone founds a town or an organization, they cause it to be built or to exist.
if something is founded on a particular thing, it is based on it.
see also founding.

پیشنهاد کاربران

بنا کردن نیز معنی میدهد.
یا فتن
پیدا کردن
فهمیدن، البته این مورد احتمالش کمتره
Found معنی "بنا کردن" هم میده
یافت
یافتن
مثال: They found the missing keys under the couch.
آن ها کلیدهای گم شده را زیر مبل پیدا کردند.
Found.
گذشته فعل find می باشد.
پیدا کردن و یافتن ( گذشته )
مثال:
I found my bag under my bed yesterday
من کیفم را زیر تختم دیروز پیدا کردم.
"Found" معمولاً به معنای "پیدا کردن" یا "بنیان نهادن" استفاده می شود. واژه "find" به معنای "یافتن" یا "پیدا کردن" هست وقتی ما در مورد یافتن چیزی یا کسی صحبت می کنیم.
مثال:
- "I found my keys under the sofa. " یعنی "کلیدهایم را زیر مبل پیدا کردم. "
...
[مشاهده متن کامل]

- "She founded a new company last year. " یعنی "او سال قبل یک شرکت جدید بنیان گذاشت. "
در زمان گفتگو یا نوشتاری، اغلب از این واژه برای بیان یافتن یا بنیان نهادن استفاده می شود. اما در بعضی موارد، وقتی اشتباه تایپی صورت می گیرد، "found" به عنوان گذشته فعل "find" به کار می رود. این ممکن است در پیام های متنی یا بررسی های املایی رخ بدهد.
بنابراین، اگر هدف شما بررسی معنی "found" بود، آن معمولاً به معنی "بنیان نهادن" یا "ساختن" است. اما اگر سوال شما مربوط به فعل "find" بود، آن واژه به معنای "پیدا کردن" است.

"Found" در واقع به معنای "ایجاد کردن"، "بنیان نهادن" یا "ساختن" نیز استفاده می شود. این واژه به طور گسترده ای در زمینه های مختلف از جمله شغلی، تاریخی، و کارآفرینی به کار می رود.

از نظر تاریخی، مثلاً می توانیم بگوییم "The city of Rome was founded in 753 BC. " به معنای "شهر رم در سال ۷۵۳ پیش از میلاد بنیان نهاده شد. "
در حوزه کارآفرینی نیز از این واژه استفاده می شود. مثلاً "She founded a successful startup company. " به معنای "او یک شرکت نوپا موفق بنیان نهاد. "
همچنین، به عنوان یک فعل، "found" می تواند به معنای "استخراج کردن" هم به کار رود؛ مثلاً "The researchers found a new way to extract energy from sunlight. " یعنی "محققان راه جدیدی برای استخراج انرژی از نور خورشید پیدا کردند. "
بنابراین، به طور کلی "found" در واقع شامل مفاهیمی مانند بنیان نهادن، استخراج کردن، ابداع کردن و شروع کردن است.

Found همچنین به معانی یافت شدن، موجود، نیز می باشد. مثلا می گوئیم بایو پلیمرها، پلیمرهای هستند که در طبیعت یافت میشوند. مانند پروتئینها ( موجود در حیوانات ) .
Biopolymers are natural polymers that are found in nature
such as: proteins ( found in animals
توجه!!
این فعل هم میتواند زمان حال و هم گذشته باشه
اگه زمان حال باشه میشه تاسیس کردن که گذشته اش هم میشه founded
و هم میتونه فرم گذشته find به معنی پیدا کردن باشه
در جایگاه فعل به معنی تاسیس کردن است . . .
father
No young man, no matter how great, can know his destiny. He cannot glimpse his part in the great story that is about to unfold. And so it will be for the young warlock arriving at the gates of Camelot. A boy that will, in time, father a legend
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : find
✅️ اسم ( noun ) : find / finding / finder
✅️ صفت ( adjective ) : found
✅️ قید ( adverb ) : _
بنا کردن
پیدا کردن . یافتن . جستجو کردن
تشخیص داد دریافت
Meaning: To found a company or organization means to start it
Example: The Pilgrims founded one of the first colonies in the United States
found ( verb ) = بنا نهادن، تاسیس کردن، بنیاد نهادن، پایه گذاری کردن، پی ریزی کردن/ایجاد کردن، ساختن، تشکیل دادن/بر پایه چیزی بنا نهادن، بر پایه چیزی استوار کردن، بر اساس چیزی بودن
مترادف با کلمه : establish ( verb )
...
[مشاهده متن کامل]

examples:
1 - Boston was founded in 1630 by Puritan colonists from England.
بوستون در سال 1630 توسط پیوریتن های استعمارگر انگلیسی بنا نهاده شد.
2 - he left a large sum of money in her will to found a wildlife sanctuary.
او برایش مبلغ زیادی به ارث گذاشت تا او بتواند پناهگاه حیوانات تاسیس کند.
3 - the wealthy woman founded hospital in her hometown.
زن ثروتمند بیمارستان را در شهر خود تأسیس کرد.
4 - We are planning a dinner to celebrate the 50th anniversary of the founding of the company.
ما در حال برنامه ریزی شام برای جشن پنجاهمین سالگرد تاسیس شرکت هستیم.
5 - A lot of the criticism of her is founded on jealousy.
بسیاری از انتقادها از او بر اساس حسادت است.
6 - The whole theory was founded on a mistaken belief.
کل این نظریه بر اساس یک باور غلط بنا شده است.
7 - Her lawyer accused the prosecution of founding its case on insufficient evidence.
وکیل وی دادستانی را متهم کرد که پرونده آن را بر اساس شواهد کافی تشکیل نداده است.
8 - I'd like to see the research that these recommendations are founded on.
من می خواهم تحقیقاتی را که این توصیه ها بر اساس آن انجام شده است ببینم.
9 - a society founded on egalitarian principles
جامعه ای که بر اساس اصول برابری خواهی بنا شده است
10 - She donated money to help found a wildlife refuge.
او برای کمک به ساختن پناهگاه حیات وحش پول اهدا کرد.
11 - The airline was founded 25 years ago.
این شرکت هواپیمایی 25 سال پیش تاسیس شد.

متوجه شدن
به عنوان مثال:
Maxine found that it had become numb
ماکسین متوجه شد که دستش بی حس شده است.

متوجه شدن
به معنی پیدا شدن
برای مثال : my bag is found
پیدا کردن به زمان حال

پیدا کردن، دنبال کردن چیزی
کشف شد
اشنا شدن
Mehran found masumhe
مهران معصومه رو پیدا کرد
فکر کردن، معتقد بودن
پیدا کردن, یافتن
تاسیس کردن
معین شدن، در نظر گرفته شدن
احراز کردن
معلوم شدن، به دست آمدن، حاصل آمدن
مکشوف، مکشوفه، یافته، حاصل، حاصله، حاصل شده، به دست آمده

پیدا کرد
دریافتن، فهمیدن، متوجه شدن
تاسیس کرد
شروع کردن، تشکیل دادن
دنبال گشتن
موجود

1 - found گذشته و اسم مفعول find به معنای پیدا کردن می باشد.
2 - found به معنای تاسیس کردن و تشکیل دادن است و گذشته و اسم مفعول آن founded است.
با توجه به جمله باید تشخیص داد کدام معنی درست است.
پیدا شدن
پیدا کردن
یافت ، جست
مشخص شدن
درست کردن جایی، پربا کردن جایی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٤٣)

بپرس