fought

/fɔːt//fɔːt/

زمان گذشته و اسم مفعول: fight، زمان ماضی واسم مفعول فعل fight

بررسی کلمه

( verb )
• : تعریف: past tense and past participle of fight.

جمله های نمونه

1. he fought against pagans
او با کافران جنگید.

2. he fought his way to the presidency
او با تلاش مداوم به ریاست جمهوری رسید.

3. he fought in two elections
او در دو انتخابات مبارزه کرد.

4. he fought with an officer one grade his junior
او با افسری که یک درجه (از او) پایین تر بود دعوا کرد.

5. she fought fiercely for her honor and life
او بشدت از ناموس و جان خود دفاع کرد.

6. they fought bravely and harvested everlasting fame
آنان با دلیری جنگیدند و شهرت جاودانی به دست آوردند.

7. they fought only for booty and loot
آنها فقط به خاطر غارت و چپاول می جنگیدند.

8. they fought over their father's legacy
سر ارث پدرشان با هم جنگشان شد.

9. they fought together in the war
طی جنگ در کنار همدیگر جنگیدند.

10. we fought off repeated enemy attack
ما آفندهای مکرر دشمن را پس زدیم.

11. both boxers fought well
هر دو مشت باز خوب جنگیدند.

12. her parents fought constantly
پدر و مادرش دایما با هم مشاجره می کردند.

13. the allies fought against japan
متحدین برعلیه ژاپن جنگیدند.

14. the two cocks fought each other with ruffled feathers
دو خروس با پرهای افراشته به جان هم افتادند.

15. a mettlesome fellow who fought like a wildcat
آدم غیوری که مثل گربه ی وحشی می جنگید

16. the women jangled and fought
زن ها جیغ ویغ می کردند و می جنگیدند.

17. the ideals for which we fought
آرمان هایی که به خاطر آن جنگیدیم.

18. Party members fought side by side with trade unionists for a change in the law.
[ترجمه گوگل]اعضای حزب دوشادوش با اتحادیه های کارگری برای تغییر قانون مبارزه کردند
[ترجمه ترگمان]اعضای حزب در کنار اعضای اتحادیه های تجاری برای تغییر در قانون مبارزه کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. The policeman fought off two men who attacked him.
[ترجمه گوگل]پلیس با دو مردی که به او حمله کردند مبارزه کرد
[ترجمه ترگمان]پلیس دو نفر را که به او حمله کرده بودند بیرون راند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. It's better to have fought and lost, than never to have fought at all.
[ترجمه گوگل]جنگیدن و شکست خوردن بهتر از این است که اصلاً نجنگیده باشید
[ترجمه ترگمان]بهتر است جنگیدن و از دست دادن، بهتر از این است که هرگز مبارزه نکند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

21. She had fought many battles, vanquished many foes.
[ترجمه گوگل]او نبردهای زیادی کرده بود، بسیاری از دشمنان را شکست داده بود
[ترجمه ترگمان]او در جنگ های بسیاری جنگیده و دشمنان زیادی را مغلوب کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

22. We fought for the honour of our country.
[ترجمه گوگل]ما برای ناموس کشورمان جنگیدیم
[ترجمه ترگمان]ما برای افتخار کشورمون مبارزه کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• fought is the past tense and past participle of fight.

پیشنهاد کاربران

زمان گذشته و اسم مفعول fight
به معنی مبازره کردن، جنگیدن
زمان گذشته fight =جنگیدن

بپرس