قید ( adverb )
• (1) تعریف: at or toward a place or time beyond; further on; ahead.
• مترادف: ahead, hence, on, onward
• متضاد: backward
• مشابه: along, fore, forth, out, thence
• مترادف: ahead, hence, on, onward
• متضاد: backward
• مشابه: along, fore, forth, out, thence
- Finally, the line moved forward as the theater doors were opened.
[ترجمه گوگل] سرانجام با باز شدن درهای تئاتر، خط به جلو رفت
[ترجمه ترگمان] سرانجام وقتی دره ای تئاتر باز شد، صف به جلو حرکت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] سرانجام وقتی دره ای تئاتر باز شد، صف به جلو حرکت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He looked forward to a time when he would be able to spend time in his garden.
[ترجمه گوگل] او مشتاقانه منتظر زمانی بود که بتواند زمانی را در باغ خود بگذراند
[ترجمه ترگمان] او زمانی به جلو نگاه کرد که بتواند وقت خود را در باغ خود سپری کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او زمانی به جلو نگاه کرد که بتواند وقت خود را در باغ خود سپری کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: toward the front; onward.
• مترادف: frontward, onward
• متضاد: abaft, backward
• مترادف: frontward, onward
• متضاد: abaft, backward
- She moved forward so she could hear the professor better.
[ترجمه گوگل] او جلو رفت تا بتواند صدای پروفسور را بهتر بشنود
[ترجمه ترگمان] او به جلو حرکت کرد تا بتواند صدای پروفسور را بهتر بشنود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او به جلو حرکت کرد تا بتواند صدای پروفسور را بهتر بشنود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: closer, within view, or into a prominent position.
• مترادف: forth, out
• مترادف: forth, out
- He came forward with a confession.
[ترجمه گوگل] با اعتراف جلو آمد
[ترجمه ترگمان] اون با یه اعتراف پیش اومد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] اون با یه اعتراف پیش اومد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: in continuation.
• مترادف: on
• مشابه: onward
• مترادف: on
• مشابه: onward
- They're going forward with their lawsuit.
[ترجمه گوگل] آنها در حال پیشبرد شکایت خود هستند
[ترجمه ترگمان] اونا میخوان از lawsuit شکایت کنن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] اونا میخوان از lawsuit شکایت کنن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
صفت ( adjective )
• (1) تعریف: directed at or toward a place or time beyond.
• مترادف: anterior, foremost, frontal, headmost, onward
• متضاد: backward, retrograde
• مشابه: advancing, fore, front, progressing, progressive
• مترادف: anterior, foremost, frontal, headmost, onward
• متضاد: backward, retrograde
• مشابه: advancing, fore, front, progressing, progressive
- They found seats in the forward part of the train.
[ترجمه گوگل] آنها صندلی هایی در قسمت جلوی قطار پیدا کردند
[ترجمه ترگمان] آن ها در قسمت جلو قطار نشستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] آن ها در قسمت جلو قطار نشستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: being in advance.
• مترادف: advanced, early
• مشابه: advance, precocious
• مترادف: advanced, early
• مشابه: advance, precocious
• (3) تعریف: eager or ready.
• مترادف: ready, willing
• مشابه: avid, eager, game, prompt
• مترادف: ready, willing
• مشابه: avid, eager, game, prompt
• (4) تعریف: bold or presumptuous.
• مترادف: bold, brash, fresh, presumptuous, saucy
• متضاد: bashful, retiring
• مشابه: audacious, brassy, brazen, cheeky, cocky, familiar, flip, free, impertinent, impudent, insolent, obtrusive, officious, rude, smart, unmannerly
• مترادف: bold, brash, fresh, presumptuous, saucy
• متضاد: bashful, retiring
• مشابه: audacious, brassy, brazen, cheeky, cocky, familiar, flip, free, impertinent, impudent, insolent, obtrusive, officious, rude, smart, unmannerly
- I thought he was a bit forward asking for her address.
[ترجمه گوگل] من فکر کردم او کمی جلوتر است و آدرس او را می پرسد
[ترجمه ترگمان] فکر کردم یه کم جلو اومده که آدرسش رو بپرسه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] فکر کردم یه کم جلو اومده که آدرسش رو بپرسه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (5) تعریف: causing movement ahead.
• متضاد: reverse
• متضاد: reverse
- Put the car in forward gear.
[ترجمه گوگل] ماشین را در دنده جلو قرار دهید
[ترجمه ترگمان] ماشین را با دنده جلو بگذارید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] ماشین را با دنده جلو بگذارید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
• (1) تعریف: in sports such as soccer and basketball, a player whose position on offense is usu. closest to the opposing team's goal.
• (2) تعریف: the state of a mechanism that causes forward movement, esp. a gear in an automobile transmission. (Cf. reverse.)
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: forwards, forwarding, forwarded
مشتقات: forwardly (adv.), forwards (adv.)
حالات: forwards, forwarding, forwarded
مشتقات: forwardly (adv.), forwards (adv.)
• (1) تعریف: to send (mail) on, esp. to the addressee's new address.
• مشابه: consign, mail, pass, relay, reroute, send, transmit
• مشابه: consign, mail, pass, relay, reroute, send, transmit
• (2) تعریف: to help along or advance; promote.
• مترادف: advance, encourage, foster, further, promote
• متضاد: balk
• مشابه: aid, assist, back, champion, help, nourish, second
• مترادف: advance, encourage, foster, further, promote
• متضاد: balk
• مشابه: aid, assist, back, champion, help, nourish, second