اسم ( noun )
• (1) تعریف: one's wealth, esp. extensive wealth.
• مترادف: mint, riches, treasure, wealth
• مشابه: affluence, assets, estate, means, opulence, worth
• مترادف: mint, riches, treasure, wealth
• مشابه: affluence, assets, estate, means, opulence, worth
- She made her fortune in real estate.
[ترجمه گوگل] او ثروت خود را از طریق املاک و مستغلات به دست آورد
[ترجمه ترگمان] ثروت خود را در معاملات واقعی به دست آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] ثروت خود را در معاملات واقعی به دست آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: luck, whether good or ill.
• مترادف: chance, fortuity, happenstance, luck
• مشابه: accident, destiny, fate, hazard, providence, serendipity
• مترادف: chance, fortuity, happenstance, luck
• مشابه: accident, destiny, fate, hazard, providence, serendipity
- Success is often determined by fortune.
[ترجمه گوگل] موفقیت اغلب توسط ثروت تعیین می شود
[ترجمه ترگمان] موفقیت اغلب به وسیله ثروت تعیین می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] موفقیت اغلب به وسیله ثروت تعیین می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Games of fortune don't really interest me; I like games that require knowledge or strategy.
[ترجمه محیا قره خانی نژاد] بازی های شانسی واقعا برایم جالب نیستن ، من بازی هایی را دوست دارم که به دانش و استراتژی نیاز دادند|
[ترجمه گوگل] بازی های اقبال واقعاً برای من جالب نیست من بازی هایی را دوست دارم که نیاز به دانش یا استراتژی دارند[ترجمه ترگمان] بازی های تقدیر واقعا مرا مورد علاقه قرار نمی دهند؛ من بازی هایی را دوست دارم که به دانش یا استراتژی نیاز دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: (often pl.) one's destiny, or the outcome of one's life or experiences during a period of one's life.
• مترادف: destiny, fate, kismet, lot
• مشابه: doom, predestination, prospects, vicissitudes
• مترادف: destiny, fate, kismet, lot
• مشابه: doom, predestination, prospects, vicissitudes
- His fortunes rose and fell throughout the period of the war and its aftermath.
[ترجمه گوگل] ثروت او در طول دوران جنگ و عواقب آن افزایش و کاهش یافت
[ترجمه ترگمان] ثروت او افزایش یافت و در طول دوران جنگ و پس از آن سقوط کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] ثروت او افزایش یافت و در طول دوران جنگ و پس از آن سقوط کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: prosperity or success, esp. as aided by luck.
• مترادف: luck, prosperity, success
• متضاد: misfortune
• مشابه: chances, fate, felicity, riches, wealth
• مترادف: luck, prosperity, success
• متضاد: misfortune
• مشابه: chances, fate, felicity, riches, wealth
- They went to seek their fortune in the city.
[ترجمه گوگل] آنها به دنبال ثروت خود در شهر رفتند
[ترجمه ترگمان] رفتند تا fortune را در شهر پیدا کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] رفتند تا fortune را در شهر پیدا کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید