fortune

/ˈfɔːrt͡ʃən//ˈfɔːt͡ʃuːn/

معنی: طالع، دارایی، اتفاق افتادن، شانس، بخت، مال، خوش بختی، ثروت، بحی واقبال، مقدر شدن
معانی دیگر: اقبال، شگون، سرنوشت، فرجام، عاقبت، قسمت، تقدیر، نیک بختی، کامیابی، کامکاری، بهروزی، غنا، (عامیانه) مبلغ هنگفت، پول کلان، (قدیمی) دارا کردن، ثروت (برای کسی) گذاشتن، (قدیمی) اتفاق افتادن، (تصادفا) روی دادن، بحک واقبال، مقدرکردن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: one's wealth, esp. extensive wealth.
مترادف: mint, riches, treasure, wealth
مشابه: affluence, assets, estate, means, opulence, worth

- She made her fortune in real estate.
[ترجمه گوگل] او ثروت خود را از طریق املاک و مستغلات به دست آورد
[ترجمه ترگمان] ثروت خود را در معاملات واقعی به دست آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: luck, whether good or ill.
مترادف: chance, fortuity, happenstance, luck
مشابه: accident, destiny, fate, hazard, providence, serendipity

- Success is often determined by fortune.
[ترجمه گوگل] موفقیت اغلب توسط ثروت تعیین می شود
[ترجمه ترگمان] موفقیت اغلب به وسیله ثروت تعیین می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Games of fortune don't really interest me; I like games that require knowledge or strategy.
[ترجمه محیا قره خانی نژاد] بازی های شانسی واقعا برایم جالب نیستن ، من بازی هایی را دوست دارم که به دانش و استراتژی نیاز دادند
|
[ترجمه گوگل] بازی های اقبال واقعاً برای من جالب نیست من بازی هایی را دوست دارم که نیاز به دانش یا استراتژی دارند
[ترجمه ترگمان] بازی های تقدیر واقعا مرا مورد علاقه قرار نمی دهند؛ من بازی هایی را دوست دارم که به دانش یا استراتژی نیاز دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: (often pl.) one's destiny, or the outcome of one's life or experiences during a period of one's life.
مترادف: destiny, fate, kismet, lot
مشابه: doom, predestination, prospects, vicissitudes

- His fortunes rose and fell throughout the period of the war and its aftermath.
[ترجمه گوگل] ثروت او در طول دوران جنگ و عواقب آن افزایش و کاهش یافت
[ترجمه ترگمان] ثروت او افزایش یافت و در طول دوران جنگ و پس از آن سقوط کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: prosperity or success, esp. as aided by luck.
مترادف: luck, prosperity, success
متضاد: misfortune
مشابه: chances, fate, felicity, riches, wealth

- They went to seek their fortune in the city.
[ترجمه گوگل] آنها به دنبال ثروت خود در شهر رفتند
[ترجمه ترگمان] رفتند تا fortune را در شهر پیدا کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. fortune favored her
بخت به او روی کرد.

2. fortune smiled on him
طالع او درخشید (بخت به او لبخند زد).

3. fortune smiled on him
بخت با او یار بود.

4. alexander's fortune began to ascend
اقبال اسکندر شروع به صعود کرد (کار اسکندر گرفت).

5. good fortune and bad fortune are often the product of the human mind itself
خوشبختی و بدبختی اغلب زاده ی اندیشه ی خود انسان ها است.

6. his fortune boomed
سرنوشت به او لبخند زد.

7. his fortune is in the ascendant
کارش بالاگرفته است،طالع او شکوفاست،بختش طالع است.

8. ill fortune
بخت شوم

9. a fair fortune
ثروت نسبتا زیاد

10. a small fortune
هزینه (یا قیمت) سنگین،مخارج زیاد،بهای هنگفت

11. a small fortune
پول زیاد

12. seek one's fortune
دنبال پولدار شدن بودن

13. tell someone's fortune
فال کسی را گرفتن،طالع کسی را دیدن

14. wheel of fortune
1- چرخ سرنوشت 2- فراز و نشیب زندگانی

15. a quirk of fortune
روی آوردن بخت

16. he embarked his fortune in trade
او دارایی خود را به تجارت زد.

17. he left his fortune to his daughter
او ثروت خود را برای دخترش (به ارث) گذاشت.

18. he lost his fortune in two stock ventures
ثروت خود را در دو معامله ی قماری سهام از دست داد.

19. he made a fortune in the stock market
در بورس سهام ثروت زیادی به چنگ آورد.

20. she imparted her fortune to the needy
او دارایی خود را میان نیازمندان تقسیم کرد.

21. the reversal of fortune
واژگونی بخت و اقبال

22. the road to fortune
راه دستیابی به ثروت

23. to try one's fortune in a lottery
در لاتاری بخت خود را آزمودن

24. chase fame and fortune
دنبال شهرت و ثروت رفتن

25. give hostages to fortune
عیال وار بودن،مسئول خانواده بودن

26. a stroke of good fortune
روی آوری بخت خوب

27. he has a great fortune in uncut gems
او ثروت سرشاری به صورت سنگ جواهر در اختیار دارد.

28. nasser khan gained the fortune that he was seeking
ناصرخان ثروتی را که در پی آن بود به دست آورد.

29. she inherited a large fortune
او ثروت هنگفتی به ارث برد.

30. the vagaries of human fortune
هوسبازی های بخت انسان

31. when in disgrace with fortune and men's eyes. . .
(شکسپیر) هنگامی که در نظر مردمان و سرنوشت روسیاه باشم . . .

32. by a stroke of bad fortune
به خاطر بخت بد

33. he is a dupe of fortune
سرنوشت او را فریب داده است.

34. he lost all of his fortune in gambling
او همه ی دارایی خود را در قمار از دست داد.

35. he lost part of his fortune
او بخشی از ثروت خود ار از دست داد.

36. she succeeded in enlarging her fortune
او موفق به زیاد کردن دارایی خود شد.

37. slings and arrows of outrageous fortune
(شکسپیر) فلاخن ها و پیکان های سرنوشت غدار

38. that trip will cost a fortune
آن سفر خرج زیادی خواهد داشت.

39. defeat and the loss of his fortune sobered him down
شکست و از دست دادن ثروت او را سرعقل آورده است.

40. her father left her a large fortune
پدرش ثروت فراوانی برای او باقی گذاشت.

41. this innovation brought him fame and fortune
این نوآوری برایش شهرت و ثروت آورد.

42. this radio cost me a small fortune
این رادیو را خیلی گران خریدم.

43. he crawled his way into fame and fortune
او با منت کشیدن از اهل و نااهل به ثروت و شهرت رسید.

44. he did not entrench upon his mother's fortune
او به اموال مادرش دست درازی نکرد.

45. young men were covetous of fame and fortune
مردان جوان سخت طالب شهرت و ثروت بودند.

46. i was standing at the portals of good fortune
در آستانه ی خوشبختی ایستاده بودم.

47. that single book rocketed her into fame and fortune
همان یک کتاب او را به اوج شهرت و ثروت رساند.

48. after his father's death, he stepped into a large fortune
پس از مرگ پدرش ثروت فراوانی به او رسید.

49. to suffer the slings and arrows of an outrageous fortune
(شکسپیر) از فلاخن ها و پیکان های سرنوشت غدار رنج بردن

مترادف ها

طالع (اسم)
happiness, luck, fortune, luckiness, lucky star

دارایی (اسم)
wealth, thing, possession, belonging, asset, property, finance, estate, weal, holding, fortune, purse

اتفاق افتادن (اسم)
fortune

شانس (اسم)
chance, handsel, luck, odds, fortune, fortuity

بخت (اسم)
chance, fate, luck, fortune

مال (اسم)
wealth, effects, property, fortune, riches, lucre

خوش بختی (اسم)
happiness, felicity, luck, fortune, well-being

ثروت (اسم)
wealth, possession, money, worth, treasure, weal, fortune, riches, gold, mammon, moneybag

بحی واقبال (اسم)
fortune

مقدر شدن (فعل)
fate, fortune

تخصصی

[ریاضیات] سهم، مال، دارایی، شانس

انگلیسی به انگلیسی

• family name; robert fortune (1813-1880), british botanist and traveller who introduced to europe many flowers and trees he brought back from his travels to india and formosa and japan
luck, chance; good luck, success; wealth, riches; great wealth; fate
fortune or good fortune is good luck. ill fortune is bad luck.
if you talk about someone's fortunes, you are referring to the extent to which they are doing well or being successful.
a fortune is a very large amount of money.
when someone tells your fortune, they tell you what will happen to you in the future.

پیشنهاد کاربران

Happen
کاربر حسین قربانی ( مدرس سه زبان ) ،
بنده چنین تعریفی در هیچ دیکشنری ندیدم، لطفا منبع این تعریف و مثال را اعلام بفرمایید.
معادل fortune حکومت و دولت نیست، مگر آنکه دولت اینجا به معنی ثروت، تمکن، تمول یا مکنت باشد، که در آن صورت ترجمۀ شما غلط است.
نعمت
در پاسخ دوستی که گفتند یکی از معانی این کلمه حکومت میشه باید بگم صددرصد اشتباهه. هیچکدوم از دیکشنری های معتبر مثل لانگمن، کمبریج و آکسفورد همچین معنایی رو برای ذکر نکردند.
مثالی که زد مشابه آن رو دیکشنری کمبریج آورده اما به معنی مقدار زیادی پول
...
[مشاهده متن کامل]

She inherited a fortune from her grandmother
او ثروت زیادی/ مقدار پول زیادی رو از مادربزرگش به ارث برد.

دولت
مثال: He inherited a large fortune from his grandfather.
او یک دولت بزرگ از پدربزرگش به ارث برد.
*آموزش زبانهای انگلیسی، ترکی استانبولی و اسپانیایی
حکومت یا نعمت در نهج البلاغه
پول هنگفت، پول کلان
Examples:
1. Fortune has abandoned me : دیگه حتی یک ستاره هم در آسمان ندارم. ( شانس/بخت/اقبال مرا ترک کرده است )
2. Lamborghini cars cost a fortune : خودروهای لامبورگینی ( سازمان خودروسازی ایتالیایی ) بسیار بسیار گرانبها هستند.
It costs a fortune
چه گرونه - خیلی گرونه
fortune: سرنوشت، تقدیر
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : _
اسم ( noun ) : fortune
صفت ( adjective ) : fortunate
قید ( adverb ) : fortunately
با سلام
چندی از معانی این کلمه:
1️⃣ثروت
2️⃣بخت
3️⃣اقبال
4️⃣خوشبختی
پیروز باشید
سرنوشت/ آینده/ طالع
I think she made her fortune in the modling .
industry
به نظرم اون آیندشو ( سرنوشتشو ) بارفتن توی صنعت مدلینگ ساخت
To be worth fortune=خدا تومن میرزه, خیلی خیلی ارزش داره
تقدیر
One is like a father
A fortune ( lucky ) teller like a father
Injury?
یکی شبیه پدر
یکی طالع شبیه پدر
بخت، پول خیلی زیاد بر اثر مردن کسی، اقبال
پول خیلی زیاد
شانس
بخت و اقبال
ثروت
Foutune . شانس . خوشبختی . ثروت
Fortunate ( خوش شانس. ( خوشبخت. فرخنده.
Unfortunate بدشانس. بدبیار. بدبخت
Misfortuneبدبختی. بدبیاری. بدشانسی
مبلغ زیادی از پول برای مثال در اصطلاح
its costs a fortune
این کلمه به همین معنیه این اصطلاح معنیش اینه که خیلی گرونه

fortune favors the brave
ثروت, بخت و اقبال در خدمت فرد شجاعه
ثروت به افراد شجاع خدمت میکنه
اتفاق هایی که در آینده برای شخص اتفاق می افتد
1. پول زیاد
2. شانس
3. سرنوشت
what is going to happen to a person in the future
چیزی که قراره در آینده برای فردی اتفاق بیفته
show me your hand and I'll tell you your future
دستت رو به من نشون بده و من بهت آیندتو میگم
Future
پیش بینی آینده شما
a lot of money
پول خیلی زیاد
بخت - شانس - اقبال
فال
مبلغ زیاد - هزینه هنگفت
خوشبختی
بخت، اقبال
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٣)

بپرس