fortunate

/ˈfɔːrt͡ʃənət//ˈfɔːt͡ʃənət/

معنی: خوب، مساعد، خوشحال، فرخ، خوشبخت، خوش شانس
معانی دیگر: نیکبخت، بهروز، کامکار، سعادت بخش، سعید، فرخنده، همایون، میمون، مبارک، خجسته

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: fortunately (adv.), fortunateness (n.)
(1) تعریف: having good fortune; lucky; blessed.
مترادف: blessed, lucky, prosperous
متضاد: poor, unfortunate, unlucky, wretched
مشابه: favored, happy, rich, successful, well, well-off, well-to-do

- These kittens are fortunate to be adopted into a loving home.
[ترجمه گوگل] این بچه گربه ها خوش شانس هستند که در یک خانه دوست داشتنی پذیرفته می شوند
[ترجمه ترگمان] این بچه گربه ها تبدیل به یک خانه دوست داشتنی می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I was fortunate to be able to go to college.
[ترجمه گوگل] من خوش شانس بودم که توانستم به دانشگاه بروم
[ترجمه ترگمان] من خوش شانس بودم که تونستم برم دانشگاه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The charity helps people who are less fortunate than we are.
[ترجمه Amir nazari] موسسه به کسانی کمک میکند که شرایط نامساعد تری نسبت به ما دارند
|
[ترجمه گوگل] خیریه به افرادی کمک می کند که از ما کمتر خوش شانس هستند
[ترجمه ترگمان] این موسسه خیریه به افرادی که از ما خوشبخت تر هستند کمک می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: bringing or brought by good fortune.
مترادف: happy, lucky, prosperous, providential
متضاد: unfortunate
مشابه: auspicious, favorable, felicitous, fortuitous, opportune, propitious, ripe, seasonable, timely, well-timed

- It was fortunate that her friend was with her in the car when the chest pains began.
[ترجمه گوگل] خوشبختانه دوستش در ماشین همراهش بود که درد قفسه سینه شروع شد
[ترجمه ترگمان] خوشبختانه دوستش با او در اتومبیل بود که درد سینه شروع شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- That he had enough cash was a fortunate circumstance as he usually carried very little.
[ترجمه گوگل] این که او پول نقد کافی داشت یک موقعیت خوش شانس بود، زیرا او معمولاً مقدار کمی حمل می کرد
[ترجمه ترگمان] به اندازه کافی پول نقد به دست آورده بود که معمولا خیلی کم حمل می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. i am fortunate enough to have good children
نیکبختی من این است که فرزندان خوبی دارم.

2. it was a fortunate day
روز فرخنده ای بود.

3. i count myself very fortunate
من خود را خیلی خوشبخت می دانم.

4. not everyone who has money is fortunate
هر کس که پول دارد الزاما سعادتمند نیست.

5. spare a thought for those less fortunate than you
به کسانی که از تو کم بخت ترند توجه کن.

6. we ought to be compassionate toward those who are less fortunate than we are
ما باید نسبت به کسانی که به خوشبختی ما نیستند مهربان باشیم.

7. If you are too fortunate, you will not know yourself; if you are too unfortunate, nobody will know you.
[ترجمه گوگل]اگر خیلی خوش شانس باشید، خودتان را نخواهید شناخت اگر خیلی بدبخت باشی، هیچ کس شما را نمی شناسد
[ترجمه ترگمان]اگر خیلی خوش شانس باشی، خود را نخواهی شناخت؛ اگر خیلی بد باشی، هیچ کس تو را نخواهد شناخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. I've been fortunate to find a career that I love.
[ترجمه گوگل]من خوش شانس بودم که شغلی را پیدا کردم که دوستش دارم
[ترجمه ترگمان]شانس اوردم شغلی رو که دوست دارم پیدا کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The old lady's fortunate enough to have very good health.
[ترجمه گوگل]بانوی مسن به اندازه کافی خوش شانس است که از سلامتی بسیار خوبی برخوردار است
[ترجمه ترگمان]پیرزن به اندازه کافی خوش شانس است که سلامت بسیار خوبی داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. She is fortunate in having such a kind husband.
[ترجمه گوگل]او خوش شانس است که چنین شوهر مهربانی دارد
[ترجمه ترگمان]خوشبخت است که چنین شوهر مهربانی دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. I was fortunate enough to obtain a research studentship at Stanford.
[ترجمه گوگل]من به اندازه کافی خوش شانس بودم که یک دانشجوی تحقیقاتی در استنفورد به دست آوردم
[ترجمه ترگمان]من به اندازه کافی خوش شانس بودم که یک studentship تحقیقاتی در دانشگاه استنفورد به دست بیاورم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. I'm fortunate that I have such an understanding wife.
[ترجمه پوریا] من خوشبختم که چنین همسر با شعوری دارم
|
[ترجمه گوگل]من خوشبختم که چنین همسر فهمیده ای دارم
[ترجمه ترگمان]خوشحالم که چنین زن فهمیده ای دارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. By a fortunate coincidence, a passer-by heard her cries for help.
[ترجمه گوگل]در یک تصادف خوش شانس، یک رهگذر فریاد کمک او را شنید
[ترجمه ترگمان]تصادفی، یک راه گذر، صدای فریاد او برای کمک به گوش رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. It was fortunate for us that the rain stopped.
[ترجمه گوگل]برای ما خوش شانس بود که باران قطع شد
[ترجمه ترگمان]خوشبختانه باران متوقف شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. She felt fortunate in being able to please herself where she lived.
[ترجمه گوگل]او احساس خوشبختی می کرد که توانست در جایی که زندگی می کرد خود را راضی کند
[ترجمه ترگمان]خیلی خوش شانس بود که می توانست خودش را به جایی برساند که او در آن زندگی می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. You are all fortunate to be growing up in a time of peace and plenty.
[ترجمه گوگل]همه شما خوش شانس هستید که در زمان آرامش و فراوانی بزرگ می شوید
[ترجمه ترگمان]شما خیلی خوش شانس هستید که در زمان صلح و آرامش در حال بزرگ شدن هستید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. Remember those less fortunate than yourselves.
[ترجمه گوگل]کسانی که از خودت کمتر خوش شانس هستند را به خاطر بسپار
[ترجمه ترگمان] اون آدمای خوش شانس کم تر از خودتون یادتون میاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. She is in the fortunate position of having plenty of choice.
[ترجمه گوگل]او در موقعیت خوش شانسی قرار دارد که انتخاب های زیادی دارد
[ترجمه ترگمان]او در موقعیت خوبی قرار دارد که حق انتخاب داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خوب (صفت)
good, suitable, super, acceptable, pleasant, well, nice, fine, ok, kind, handsome, beautiful, okay, pretty, applicable, fortunate, goodly, pukka, pucka, okey, wally, well-groomed

مساعد (صفت)
adjutant, favorable, conducive, friendly, propitious, auspicious, fortunate, large-hearted

خوشحال (صفت)
shining, pleasant, happy, high, vivacious, merry, amused, delighted, glad, cheerful, lucky, fortunate, gleeful, jolly, cheery, sprightly, sunny, joyful, riant, festal, mirthful, felicific, gladsome, lilting, gleesome

فرخ (صفت)
happy, auspicious, beautiful, graceful, fortunate, magnificent

خوشبخت (صفت)
happy, blessed, blest, lucky, fortunate, prosperous, providential

خوش شانس (صفت)
lucky, fortunate, jammy

انگلیسی به انگلیسی

• lucky; successful
someone who is fortunate is lucky.
you say that an event is fortunate when it is lucky for someone.

پیشنهاد کاربران

خوش یُمن
مفتخر
It was a fortunate day .
روز فرخنده ، مبارکی بود
If you are more fortunate than other. Bulld a longer table not a taller fence =اگر از دیگران ثروتمندتر هستید. میزتان را دراز بچینید نه حصارتان را .
اینجا به معنی ثروتمند
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : _
اسم ( noun ) : fortune
صفت ( adjective ) : fortunate
قید ( adverb ) : fortunately
خوش اقبال
سعادت مند، کامیاب
بخت
you will not be fortunate = همیشه بخت باهات یار نیست
lucky
خوش شانس

بپرس