صفت ( adjective )
مشتقات: fortunately (adv.), fortunateness (n.)
مشتقات: fortunately (adv.), fortunateness (n.)
• (1) تعریف: having good fortune; lucky; blessed.
• مترادف: blessed, lucky, prosperous
• متضاد: poor, unfortunate, unlucky, wretched
• مشابه: favored, happy, rich, successful, well, well-off, well-to-do
• مترادف: blessed, lucky, prosperous
• متضاد: poor, unfortunate, unlucky, wretched
• مشابه: favored, happy, rich, successful, well, well-off, well-to-do
- These kittens are fortunate to be adopted into a loving home.
[ترجمه گوگل] این بچه گربه ها خوش شانس هستند که در یک خانه دوست داشتنی پذیرفته می شوند
[ترجمه ترگمان] این بچه گربه ها تبدیل به یک خانه دوست داشتنی می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این بچه گربه ها تبدیل به یک خانه دوست داشتنی می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I was fortunate to be able to go to college.
[ترجمه گوگل] من خوش شانس بودم که توانستم به دانشگاه بروم
[ترجمه ترگمان] من خوش شانس بودم که تونستم برم دانشگاه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] من خوش شانس بودم که تونستم برم دانشگاه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The charity helps people who are less fortunate than we are.
[ترجمه Amir nazari] موسسه به کسانی کمک میکند که شرایط نامساعد تری نسبت به ما دارند|
[ترجمه گوگل] خیریه به افرادی کمک می کند که از ما کمتر خوش شانس هستند[ترجمه ترگمان] این موسسه خیریه به افرادی که از ما خوشبخت تر هستند کمک می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: bringing or brought by good fortune.
• مترادف: happy, lucky, prosperous, providential
• متضاد: unfortunate
• مشابه: auspicious, favorable, felicitous, fortuitous, opportune, propitious, ripe, seasonable, timely, well-timed
• مترادف: happy, lucky, prosperous, providential
• متضاد: unfortunate
• مشابه: auspicious, favorable, felicitous, fortuitous, opportune, propitious, ripe, seasonable, timely, well-timed
- It was fortunate that her friend was with her in the car when the chest pains began.
[ترجمه گوگل] خوشبختانه دوستش در ماشین همراهش بود که درد قفسه سینه شروع شد
[ترجمه ترگمان] خوشبختانه دوستش با او در اتومبیل بود که درد سینه شروع شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] خوشبختانه دوستش با او در اتومبیل بود که درد سینه شروع شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- That he had enough cash was a fortunate circumstance as he usually carried very little.
[ترجمه گوگل] این که او پول نقد کافی داشت یک موقعیت خوش شانس بود، زیرا او معمولاً مقدار کمی حمل می کرد
[ترجمه ترگمان] به اندازه کافی پول نقد به دست آورده بود که معمولا خیلی کم حمل می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] به اندازه کافی پول نقد به دست آورده بود که معمولا خیلی کم حمل می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید