فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: fortifies, fortifying, fortified
حالات: fortifies, fortifying, fortified
• (1) تعریف: to provide with fortifications, as against military attack.
• مترادف: reinforce
• مشابه: arm, armor, bulwark, circumvallate, rampart, secure, shore, strengthen
• مترادف: reinforce
• مشابه: arm, armor, bulwark, circumvallate, rampart, secure, shore, strengthen
- The structure was fortified with thick stone walls.
[ترجمه محمدمهدی] سازه با دیوارهای سنگی ضخیم تقویت شده بود.|
[ترجمه گوگل] این بنا با دیوارهای سنگی ضخیم مستحکم شده بود[ترجمه ترگمان] ساختمان با دیواره ای ضخیم سنگی مستحکم شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The castle was fortified with heavy canon.
[ترجمه محمدمهدی] قلعه با توپ سنگین تقویت شد ( cannon به معنای توپ جنگی است که در اینجا به اشتباه canon نوشته شده است لطفا اصلاح شود )|
[ترجمه گوگل] قلعه با کانکس سنگین مستحکم شده بود[ترجمه ترگمان] در این موقع قلعه با خلیفه بسیار مستحکم شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to provide additional strength, resistance, or energy to; reinforce or invigorate.
• مترادف: brace, enrich, harden, invigorate, reinforce, strengthen, substantiate
• متضاد: enfeeble, shake
• مشابه: amplify, arm, augment, build up, buttress, energize, indurate, revive, steel, stiffen, supplement, sustain
• مترادف: brace, enrich, harden, invigorate, reinforce, strengthen, substantiate
• متضاد: enfeeble, shake
• مشابه: amplify, arm, augment, build up, buttress, energize, indurate, revive, steel, stiffen, supplement, sustain
- The concrete is fortified with steel.
[ترجمه گوگل] بتن با فولاد تقویت شده است
[ترجمه ترگمان] بتون با فولاد محکم شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] بتون با فولاد محکم شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The hearty soup fortified the patients.
[ترجمه محمدمهدی] سوپ مقوی بیماران را تقویت کرد.|
[ترجمه گوگل] سوپ دلچسب بیماران را تقویت می کرد[ترجمه ترگمان] The از ته دل بیماران را مستحکم کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: to encourage or strengthen mentally or morally.
• مترادف: brace, embolden, encourage, hearten, sustain
• متضاد: humble
• مشابه: buoy, nerve, reinforce, strengthen, support
• مترادف: brace, embolden, encourage, hearten, sustain
• متضاد: humble
• مشابه: buoy, nerve, reinforce, strengthen, support
- Fortified by their discovery, the researchers increased their pace.
[ترجمه گوگل] محققان با کشف خود تقویت شدند و سرعت خود را افزایش دادند
[ترجمه ترگمان] محققان براساس یافته های خود، سرعت خود را افزایش دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] محققان براساس یافته های خود، سرعت خود را افزایش دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Early morning meditation fortifies me.
[ترجمه Sarina] مدیتیشن صبحگاهی مرا تقویت ( محکم ) میکند.|
[ترجمه گوگل] مدیتیشن صبح زود مرا تقویت می کند[ترجمه ترگمان] صبح زود فکری به ذهنم خطور کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: to lend support to; confirm.
• مترادف: back up, buttress, confirm, corroborate, substantiate, support, sustain, validate
• مشابه: authenticate, reinforce, verify
• مترادف: back up, buttress, confirm, corroborate, substantiate, support, sustain, validate
• مشابه: authenticate, reinforce, verify
- This new evidence fortified their theory.
[ترجمه گوگل] این شواهد جدید نظریه آنها را تقویت کرد
[ترجمه ترگمان] این مدرک جدید نظریه خود را تقویت نمود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این مدرک جدید نظریه خود را تقویت نمود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: fortifiable (adj.), fortifyingly (adv.), fortifier (n.)
مشتقات: fortifiable (adj.), fortifyingly (adv.), fortifier (n.)
• : تعریف: to build defensive structures or fortifications.