fortify

/ˈfɔːrtəˌfaɪ//ˈfɔːtɪfaɪ/

معنی: تقویت کردن، مستحکم کردن، پرمایهکردن، دارای استحکامات کردن، نیرومند کردن
معانی دیگر: زورمند کردن، توانمند کردن، (برای دفاع نظامی) سنگربندی کردن، دژسازی کردن، (استدلال و غیره ـ با دلیل و مدرک و غیره) تقویت کردن، (ادعاها یا نکات خود را) اثبات کردن، (شراب و غیره را با افزودن) تقویت کردن، قوی کردن، (شیر و غیره را با افزودن ویتامین و غیره) غنی کردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: fortifies, fortifying, fortified
(1) تعریف: to provide with fortifications, as against military attack.
مترادف: reinforce
مشابه: arm, armor, bulwark, circumvallate, rampart, secure, shore, strengthen

- The structure was fortified with thick stone walls.
[ترجمه محمدمهدی] سازه با دیوارهای سنگی ضخیم تقویت شده بود.
|
[ترجمه گوگل] این بنا با دیوارهای سنگی ضخیم مستحکم شده بود
[ترجمه ترگمان] ساختمان با دیواره ای ضخیم سنگی مستحکم شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The castle was fortified with heavy canon.
[ترجمه محمدمهدی] قلعه با توپ سنگین تقویت شد ( cannon به معنای توپ جنگی است که در اینجا به اشتباه canon نوشته شده است لطفا اصلاح شود )
|
[ترجمه گوگل] قلعه با کانکس سنگین مستحکم شده بود
[ترجمه ترگمان] در این موقع قلعه با خلیفه بسیار مستحکم شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to provide additional strength, resistance, or energy to; reinforce or invigorate.
مترادف: brace, enrich, harden, invigorate, reinforce, strengthen, substantiate
متضاد: enfeeble, shake
مشابه: amplify, arm, augment, build up, buttress, energize, indurate, revive, steel, stiffen, supplement, sustain

- The concrete is fortified with steel.
[ترجمه گوگل] بتن با فولاد تقویت شده است
[ترجمه ترگمان] بتون با فولاد محکم شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The hearty soup fortified the patients.
[ترجمه محمدمهدی] سوپ مقوی بیماران را تقویت کرد.
|
[ترجمه گوگل] سوپ دلچسب بیماران را تقویت می کرد
[ترجمه ترگمان] The از ته دل بیماران را مستحکم کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to encourage or strengthen mentally or morally.
مترادف: brace, embolden, encourage, hearten, sustain
متضاد: humble
مشابه: buoy, nerve, reinforce, strengthen, support

- Fortified by their discovery, the researchers increased their pace.
[ترجمه گوگل] محققان با کشف خود تقویت شدند و سرعت خود را افزایش دادند
[ترجمه ترگمان] محققان براساس یافته های خود، سرعت خود را افزایش دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Early morning meditation fortifies me.
[ترجمه Sarina] مدیتیشن صبحگاهی مرا تقویت ( محکم ) میکند.
|
[ترجمه گوگل] مدیتیشن صبح زود مرا تقویت می کند
[ترجمه ترگمان] صبح زود فکری به ذهنم خطور کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: to lend support to; confirm.
مترادف: back up, buttress, confirm, corroborate, substantiate, support, sustain, validate
مشابه: authenticate, reinforce, verify

- This new evidence fortified their theory.
[ترجمه گوگل] این شواهد جدید نظریه آنها را تقویت کرد
[ترجمه ترگمان] این مدرک جدید نظریه خود را تقویت نمود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: fortifiable (adj.), fortifyingly (adv.), fortifier (n.)
• : تعریف: to build defensive structures or fortifications.

جمله های نمونه

1. to fortify one's arguments with statistics
مباحث خود را با آمار به اثبات رساندن

2. This country will fortify the coastal areas.
[ترجمه گوگل]این کشور مناطق ساحلی را تقویت خواهد کرد
[ترجمه ترگمان]این کشور مناطق ساحلی را تقویت خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Have some hot soup to fortify you against the cold.
[ترجمه گوگل]مقداری سوپ داغ بخورید تا شما را در برابر سرما تقویت کند
[ترجمه ترگمان]یه مقدار سوپ داغ برای تقویت شما در برابر سرما آماده کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. A good munch would fortify us both and united again, we could tackle the trouble ahead as a team.
[ترجمه گوگل]یک غذای خوب هر دوی ما را تقویت می‌کند و دوباره متحد می‌شویم، می‌توانیم به عنوان یک تیم مشکلات پیش رو را برطرف کنیم
[ترجمه ترگمان]A خوب می توانست هر دوی ما را تقویت کند و با هم متحد شویم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Concrete blocks were piled high to fortify the government center.
[ترجمه گوگل]بلوک های بتنی برای استحکام بخشیدن به مرکز دولتی روی هم انباشته شده بودند
[ترجمه ترگمان]بلوک های بتن برای غنی سازی مرکز دولت بالا آمده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. No, the best he could do was to fortify himself with the Nielson family, and wait a century or two.
[ترجمه گوگل]نه، بهترین کاری که او می توانست انجام دهد این بود که خود را با خانواده نیلسون تقویت کند و یکی دو قرن صبر کند
[ترجمه ترگمان]نه، بهترین کاری که می توانست بکند این بود که با خانواده Nielson fortify کند و یک یا دو قرن صبر کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He ordered a pot of coffee to fortify himself and stepped into his shower.
[ترجمه گوگل]یک قوری قهوه برای تقویت خودش سفارش داد و داخل دوش رفت
[ترجمه ترگمان]برای تقویت خود یک قوری قهوه سفارش داد و به حمام رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Fortify thyself with contentment: that is an impregnable stronghold. Epictetus
[ترجمه ل اسحاقی] خود را با قناعت تقویت و تجهیز کنید ، قناعت یک قلعه تسخیر ناپذیر است. اپیکتتوس
|
[ترجمه گوگل]خود را با قناعت تقویت کن که دژی است تسخیرناپذیر Epictetus
[ترجمه ترگمان]خود را با خرسندی تصدیق کن: این یک دژ غیرقابل تسخیر است Epictetus
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. We need to fortify the resources of the International Monetary Fund.
[ترجمه گوگل]ما باید منابع صندوق بین المللی پول را تقویت کنیم
[ترجمه ترگمان]ما باید منابع صندوق بین المللی پول را تقویت کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The bridegroom took a brandy to fortify himself for the ceremony.
[ترجمه گوگل]داماد یک براندی برداشت تا برای مراسم خود را تقویت کند
[ترجمه ترگمان]داماد یک براندی برد تا خودش را برای مراسم تقویت کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. They decided to fortify the coastal areas.
[ترجمه گوگل]آنها تصمیم گرفتند مناطق ساحلی را مستحکم کنند
[ترجمه ترگمان]آن ها تصمیم گرفتند تا مناطق ساحلی را تقویت کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Fortify, the software testing company recently acquired by HP, works with companies to ensure that applications developed for private data-centers are cloud-ready.
[ترجمه گوگل]Fortify، شرکت تست نرم‌افزاری که اخیراً توسط HP خریداری شده است، با شرکت‌ها همکاری می‌کند تا اطمینان حاصل کند که برنامه‌های توسعه‌یافته برای مراکز داده خصوصی برای ابر آماده هستند
[ترجمه ترگمان]Fortify، شرکت تست نرم افزار که اخیرا توسط HP به دست آمد، با شرکت ها کار می کند تا اطمینان حاصل کند که برنامه های توسعه یافته برای مراکز داده خصوصی آماده هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Good eating habits help to fortify the body against disease.
[ترجمه گوگل]عادات غذایی خوب به تقویت بدن در برابر بیماری ها کمک می کند
[ترجمه ترگمان]عادات غذایی خوب به تقویت بدن در برابر بیماری کمک می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Have some hot soup to fortify you against cold.
[ترجمه گوگل]مقداری سوپ داغ میل کنید تا شما را در برابر سرما تقویت کند
[ترجمه ترگمان] یه مقدار سوپ داغ برای تقویت تو در برابر سرما داشته باش
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Osama used them to fortify the caves that would shelter Arab and Afghan mujahedeen and, after 9/ himself.
[ترجمه گوگل]اسامه از آنها برای استحکام بخشیدن به غارهایی استفاده کرد که مجاهدان عرب و افغان و پس از 9/ خود را پناه می داد
[ترجمه ترگمان]اسامه از آن ها برای تقویت the استفاده کرد که مجاهدین عرب و افغان را نجات می دادند و بعد از ۹ \/ ۲
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تقویت کردن (فعل)
encourage, support, bolster, fort, augment, corroborate, amplify, rally, reinforce, fortify, sustain, uphold, relay, beef, edify

مستحکم کردن (فعل)
reinforce, fortify, crenellate

پرمایه کردن (فعل)
fortify, enrich

دارای استحکامات کردن (فعل)
fortify, rampart

نیرومند کردن (فعل)
power, fortify, strengthen, gird

انگلیسی به انگلیسی

• garrison, defend; strengthen; reinforce; enrich
if people fortify a place, they make it stronger and less easy to attack, often by building a wall or ditch round it.
things that fortify you make you feel stronger and more full of energy.

پیشنهاد کاربران

1. ( نظامی ) استحکامات ساختن برای 2. تقویت کردن 3. مجهز کردن. تجهیز کردن. اماده کردن 4. دل کسی را قوی کردن. روحیه کسی را تقویت کردن
مثال:
the knights fortified their citadel
شوالیه ها، قلعه خود را مجهز و آماده کردند.
...
[مشاهده متن کامل]

the wall had been fortified
دیوار مستحکم شده بود.
I'll have a drink to fortify me
من یک نوشیدنی می خورم تا تقویت بشوم.
fortified :
1. ( نظامی ) دارای استحکامات 2. ( مواد غذایی ) غنی شده. تقویت شده. دارای . . .

✍ توضیح: To strengthen or protect something, especially against attack 🛡️
🔍 مترادف: Strengthen
✅ مثال: The soldiers fortified the castle walls to withstand the siege.
از لحاظ ذهنی یا بدنی قوی کردن
تقویت کردن ، نیرومند کردن
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : fortify
✅️ اسم ( noun ) : fortification
✅️ صفت ( adjective ) : fortified
✅️ قید ( adverb ) : _
Improve
stronger
غنی کردن ( نوشیدنی و غذا با ویتامین و مواد معدنی )
تَبَندَریدَن.
مجهز کردن
افزایش دادن، تقویت کردن

بپرس