صفت ( adjective )
• (1) تعریف: about to appear or happen.
• متضاد: bygone, past
• مشابه: impending, in store, in the cards
• متضاد: bygone, past
• مشابه: impending, in store, in the cards
- Everyone is looking forward to his forthcoming novel .
[ترجمه گوگل] همه منتظر رمان آینده او هستند
[ترجمه ترگمان] همه منتظر رمان بعدی او هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] همه منتظر رمان بعدی او هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She is nervous about her forthcoming debut.
[ترجمه گوگل] او در مورد اولین بازی آینده خود عصبی است
[ترجمه ترگمان] او در مورد شروع کارش نگران است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او در مورد شروع کارش نگران است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: available as needed or promised.
• متضاد: unavailable
• متضاد: unavailable
- Extra funding will be forthcoming upon request.
[ترجمه Sarin] بودجه اضافی به محض درخواست در دست تهیه خواهدبود|
[ترجمه گوگل] بودجه اضافی در صورت درخواست ارائه خواهد شد[ترجمه ترگمان] تامین بودجه اضافی به درخواست کمک خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: helpful or informative; frank.
• متضاد: tight-lipped, uncommunicative
• مشابه: open
• متضاد: tight-lipped, uncommunicative
• مشابه: open
- He was not very forthcoming in his answers to our questions.
[ترجمه گوگل] او در پاسخ به سؤالات ما چندان صریح نبود
[ترجمه ترگمان] او به سوال های ما جواب نمی داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او به سوال های ما جواب نمی داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: forthcomingness (n.)
مشتقات: forthcomingness (n.)
• : تعریف: an act or instance of coming forth; appearance or approach.