forth

/ˈfɔːrθ//fɔːθ/

معنی: جلو، پس، پیش، بیرون از، از حالا، دور از مکان اصلی
معانی دیگر: (جا یا زمان یا درجه) به پیش، (به) جلو، بیرون، در مدنظر، آشکار، (قدیمی) برون مرز، رودخانه ی فورس (در اسکاتلند)، این کلمه بصورت پیشوند نیز بامعانی فوق بکارمیرود، تمام کردن، مسیر ازاد

بررسی کلمه

قید ( adverb )
(1) تعریف: forward or onward in time or space.
مترادف: ahead, forward, onward
مشابه: along, outward

- From that day forth, he never smoked another cigarette.
[ترجمه گوگل] از آن روز به بعد دیگر سیگار نکشید
[ترجمه ترگمان] از آن روز به بعد دیگر سیگار دیگری نمی کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- As he came forth across the field, I could see that he was injured.
[ترجمه گوگل] وقتی او از آن طرف زمین بیرون آمد، دیدم که مجروح شده است
[ترجمه ترگمان] همان طور که در مزرعه پیش می آمد، می توانستم ببینم که مجروح شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: out or into view.
مترادف: forward, out

- The wolf came forth from its den.
[ترجمه گوگل] گرگ از لانه اش بیرون آمد
[ترجمه ترگمان] گرگ از کنام خود بیرون آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: away, as from one's home or country.
مترادف: abroad, off
مشابه: away, out, outward

- She ventured forth to seek her fortune.
[ترجمه منوچهر تیموری] او با جرات پا پیش گذاشت تا شانسش را امتحان کند.
|
[ترجمه گوگل] او جرأت کرد تا به دنبال ثروت خود باشد
[ترجمه ترگمان] به خود جرات داد تا ثروت خود را بجوید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. body forth
(از راه هنر) موجودیت دادن به،شکل و جسم دادن،آشکار ساختن

2. bring forth
1- موجب شدن،منجر شدن به،تولید کردن 2- زادن

3. call forth
ایجاد کردن،به وجود آوردن،به کار انداختن

4. give forth
بیرون دادن،منتشر کردن

5. hold forth
1- سخنرانی کردن،موعظه کردن 2- (نادر) پیشنهاد کردن،عرضه داشتن

6. issue forth
(ادبی) بیرون رفتن یا آمدن،برون شدن

7. put forth
1- شاخ و برگ در آوردن 2- به عمل در آوردن،کوشیدن 3- پیشنهاد کردن 4- منتشر کردن،انتشار دادن 5- (کشتی) بندرگاه را ترک کردن

8. send forth
بیرون دادن،متصاعد کردن،(صدا یا دود و غیره) دادن،(داد) زدن یا کشیدن

9. set forth
1- چاپ کردن،منتشر کردن 2- گفتن،بیان کردن

10. another arrow forth from his stiff string he sent
(چپمن) با زه کشیده ی خود یک پیکان دیگر پرتاب کرد.

11. he came forth from the cave and into the sunlight
او از غار درآمد و در آفتاب قرار گرفت.

12. and so forth
و غیره،و مانند آن،قس علی هذا

13. back and forth
پس و پیش،از یک سو به سوی دیگر،عقب و جلو

14. from that day forth
از آن روز به بعد

15. his mind figured forth all kind of images
او انواع و اقسام تصورات را به ذهن خود خطور داد.

16. the prisoner sent forth a cry
زندانی فریاد کشید.

17. he went back and forth regularly between tehran and paris
او مرتبا بین تهران و پاریس رفت و آمد می کرد.

18. the exhaust pipe gives forth smoke
لوله ی اگزوز دود می دهد.

19. the tree has put forth new branches
درخت شاخه های تازه درآورده است.

20. books and magazines and so forth
کتاب ها و مجلات و غیره

21. executives were ferried back and forth by air- plane
رفت و آمد مدیران توسط هواپیما انجام می شد.

22. the ideas bandied back and forth between producers and writers
عقایدی که مرتبا بین نویسندگان و کارگردانان مبادله می شد

23. the swing went back and forth
تاب به جلو و عقب حرکت می کرد.

24. each moment a fruit is sent forth from this garden
هر دم از این باغ بری می رسد

25. the mother was rocking back and forth on the chair and cooing endearments to her child
مادر روی صندلی به عقب و جلو تاب می خورد و به آرامی قربان صدقه ی کودک خود می رفت.

26. the piston keeps moving back and forth
پیستون مرتبا پس و پیش می رود.

27. we batted the subject back and forth
ما آن موضوع را کاملا حلاجی کردیم.

28. the car's windshield wipers thudded back and forth
برف پاک کن های اتومبیل تپ تپ کنان پس و پیش می رفتند.

29. the car seat can be slid back and forth
صندلی ماشین را می شود پس و پیش کشید.

30. My dog always springs forth when I go back home.
[ترجمه رضا] وقتی به خانه برمیگردم سگ من ورجه وورجه می کند
|
[ترجمه گوگل]سگ من همیشه وقتی به خانه برمی گردم بیرون می آید
[ترجمه ترگمان]وقتی به خانه برگردم سگ من همیشه به گردش می رود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

جلو (قید)
up, afore, forward, ahead, forth, before, beforehand, along

پس (قید)
back, so, thus, ergo, forth, again, then, afterwards

پیش (قید)
near, beside, forward, ahead, forth, ago, past, in advance, beforehand, along, fore

بیرون از (قید)
out, away, without, forth

از حالا (قید)
forth

دور از مکان اصلی (قید)
forth

تخصصی

[کامپیوتر] نوعی زبان برنامه نویسی که در سال 1970 چارلزمور آن را سخت . در این زبان، یک برنامه در کامپیوتر به صورت فهرستی از نشانیها در زیر روالها نمایش داده می شود . به گونه ای که هر یک از این زیر روالها دارای نشانی هایی در زیر روالهای دیگر است. و این حالت تا جایی ادامه دارد که به عملیات اولیه زبان برسد . با توجه به انکه در این زبان فقط باید نشانیها را خواند و به آنها پرش کرد . مفسر زبان forth می تواند بسیار سریع اجرا شود . در واقع در این زبان میان مفسر و کامپایلر تفاوت اندکی وجود دارد. - فورت، نوعی برنامه نویسی جهت استفاده در برنامه نویسی وظیفه ای .

انگلیسی به انگلیسی

• forward; further, onward; outward; out
to go forth from a place means to leave it; a literary word.
when something is brought forth, it is brought out into a place where you can see it; a literary word.
and so forth: see so.

پیشنهاد کاربران

به طرف جلو
مثال: He stepped forth to accept the award.
او به طرف جلو قدم گذاشت تا جایزه را دریافت کند.
he moves his car toy back and forth
او ماشین اسباب بازی اش را به جلو و عقب حرکت می داد
ال اخر
جلو
( Move back and ( forth
حرکت به عقب و ( جلو )
پدیدار، پیدا، نمایان

بپرس