قید ( adverb )
• (1) تعریف: forward or onward in time or space.
• مترادف: ahead, forward, onward
• مشابه: along, outward
• مترادف: ahead, forward, onward
• مشابه: along, outward
- From that day forth, he never smoked another cigarette.
[ترجمه گوگل] از آن روز به بعد دیگر سیگار نکشید
[ترجمه ترگمان] از آن روز به بعد دیگر سیگار دیگری نمی کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] از آن روز به بعد دیگر سیگار دیگری نمی کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- As he came forth across the field, I could see that he was injured.
[ترجمه گوگل] وقتی او از آن طرف زمین بیرون آمد، دیدم که مجروح شده است
[ترجمه ترگمان] همان طور که در مزرعه پیش می آمد، می توانستم ببینم که مجروح شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] همان طور که در مزرعه پیش می آمد، می توانستم ببینم که مجروح شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: out or into view.
• مترادف: forward, out
• مترادف: forward, out
- The wolf came forth from its den.
[ترجمه گوگل] گرگ از لانه اش بیرون آمد
[ترجمه ترگمان] گرگ از کنام خود بیرون آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] گرگ از کنام خود بیرون آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: away, as from one's home or country.
• مترادف: abroad, off
• مشابه: away, out, outward
• مترادف: abroad, off
• مشابه: away, out, outward
- She ventured forth to seek her fortune.
[ترجمه منوچهر تیموری] او با جرات پا پیش گذاشت تا شانسش را امتحان کند.|
[ترجمه گوگل] او جرأت کرد تا به دنبال ثروت خود باشد[ترجمه ترگمان] به خود جرات داد تا ثروت خود را بجوید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید