formula

/ˈfɔːrmjələ//ˈfɔːmjʊlə/

معنی: ورد، دستور، فرمول، قاعده، فورمول، قاعده رمزی
معانی دیگر: ریختاره، دیسه، ساختارنما، (سخن و نگارش) عبارت قالبی، (عبارت یا تعارف) پیش ساخته، شیوه ی معمول، روش همیشگی، دستورالعمل، دستور کار، کار دستور، (مسابقات اتومبیل و موتور سیکلت رانی) رده، (جمله ی پیش ساخته و ثابتی که در بیان ایمان مذهبی به کار می رود) ورد، اشهد، دستور تهیه ی خوراک کودک یا دارو و غیره، خوراک نوزاد (که طبق دستور یا فرمول بخصوصی درست شده است)، شیر بچه

بررسی کلمه

اسم ( noun )
حالات: formulae, formulas
(1) تعریف: a rule or procedure expressed in a standard way in words or symbols.

- We use the formula "one-half base times height," or "bh/2," to find the area of a triangle.
[ترجمه گوگل] برای یافتن مساحت مثلث از فرمول «نیم پایه ضربدر ارتفاع» یا «bh/2» استفاده می کنیم
[ترجمه ترگمان] ما از فرمول \"یک - نیم پایه\" یا \"bh \/ ۲\" برای پیدا کردن ناحیه یک مثلث استفاده می کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: a conventional model for doing something.

- These novels of the Old West were often written according to an established plot formula.
[ترجمه گوگل] این رمان های غرب قدیم اغلب بر اساس یک فرمول داستانی مشخص نوشته می شدند
[ترجمه ترگمان] این رمان از غرب قدیم با توجه به فرمول plot نوشته شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: a list of ingredients or steps of procedure; recipe.

- The formula for making the special dye was kept a strict secret.
[ترجمه گوگل] فرمول ساخت رنگ مخصوص به صورت کاملا محرمانه نگهداری می شد
[ترجمه ترگمان] فرمولی که برای رنگ کردن رنگ خاص استفاده می شد، یک راز سختگیرانه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I wish there were some easy formula for raising children.
[ترجمه گوگل] ای کاش یک فرمول آسان برای تربیت کودکان وجود داشت
[ترجمه ترگمان] کاش یک فرمول ساده برای پرورش کودکان وجود داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: in chemistry, a set of symbols that represents the structure or composition of a substance.

- The formula for carbon dioxide is CO2.
[ترجمه گوگل] فرمول دی اکسید کربن CO2 است
[ترجمه ترگمان] فرمول دی اکسید کربن دی اکسید است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: a liquid food containing milk for feeding infants.
مشابه: bottle

- Most baby formulas contain cow's milk.
[ترجمه گوگل] اکثر شیر خشک های کودک حاوی شیر گاو هستند
[ترجمه ترگمان] اغلب شیره ای خشک حاوی شیر گاو هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
صفت ( adjective )
مشتقات: formulaic (adj.), formulaically (adv.)
• : تعریف: made according to or being a formula.

جمله های نمونه

1. formula 1 racing cars
اتومبیل های کورسی رده ی اول

2. a formula for writing musical comedies
دستور نگارش کمدی های موزیکال

3. a mathematical formula
یک فرمول ریاضی

4. an elegant formula that will show the connection of all the forces in the universe
فرمول ساده و زیبایی که رابطه ی کلیه ی نیروهای جهان را روشن خواهد کرد.

5. each mathematical formula is accompained by verbal explanations
هریک از فرمول های ریاضی با توضیحات واژی همراه است.

6. an acid whose formula is hcooh
اسیدی به فرمول hcooh

7. "truly yours" is a formula used in letter writing
((ارادتمند شما)) فرمولی است که در نامه نگاری به کار می رود.

8. various economic thoughts coalesced to form a single formula
اندیشه های اقتصادی مختلف در هم ادغام شدند و به صورت فرمول واحدی درآمدند.

9. We have changed the formula of the washing powder.
[ترجمه گوگل]ما فرمول پودر لباسشویی را تغییر دادیم
[ترجمه ترگمان]ما فرمول پودر لباس شویی را تغییر داده ایم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. They're trying to work out a peace formula acceptable to both sides in the dispute.
[ترجمه گوگل]آنها در تلاشند تا یک فرمول صلح قابل قبول برای هر دو طرف در مناقشه ایجاد کنند
[ترجمه ترگمان]آن ها می کوشند تا یک فرمول صلح قابل قبول برای هر دو طرف اختلاف پیدا کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The chemical formula for water is H 2 O.
[ترجمه گوگل]فرمول شیمیایی آب H 2 O است
[ترجمه ترگمان]فرمول شیمیایی آب H + ۲ O است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Formula One motor car racing is supposed to be dangerous. "Indycar" racing is supposed to be more dangerous still.
[ترجمه گوگل]مسابقات اتومبیل رانی فرمول یک قرار است خطرناک باشد قرار است مسابقه "ایندیکار" همچنان خطرناک تر باشد
[ترجمه ترگمان]مسابقات فرمول یک خودرو که قرار است خطرناک باشد، قرار است خطرناک باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. There's no magic formula for success.
[ترجمه گوگل]هیچ فرمول جادویی برای موفقیت وجود ندارد
[ترجمه ترگمان]هیچ فرمول جادویی برای موفقیت وجود نداره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The formula gives a much better fit to the experimental data.
[ترجمه گوگل]فرمول تناسب بسیار بهتری به داده های تجربی می دهد
[ترجمه ترگمان]فرمول یک تناسب بسیار بهتر با داده های تجربی دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. There is no magic formula that will transform sorrow into happiness.
[ترجمه گوگل]هیچ فرمول جادویی وجود ندارد که غم را به شادی تبدیل کند
[ترجمه ترگمان]هیچ فرمولی جادویی وجود ندارد که غم را به شادی تبدیل کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. There is no magic formula for passing exams-only hard work.
[ترجمه گوگل]هیچ فرمول جادویی برای قبولی در امتحانات وجود ندارد که فقط کار سخت است
[ترجمه ترگمان]هیچ فرمولی جادویی برای عبور از امتحانات وجود ندارد - فقط کار سخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ورد (اسم)
abracadabra, formula, epode, jabber, mumbo jumbo, slogan

دستور (اسم)
brief, formula, direction, order, rule, regulation, behest, program, permission, injunction, say-so

فرمول (اسم)
formula, composition

قاعده (اسم)
formula, principle, rule, frame, regulation, norm, theorem, law, production rule

فورمول (اسم)
formula

قاعده رمزی (اسم)
formula

تخصصی

[شیمی] فرمول، ریختاره، دیسه
[کامپیوتر] فرمول
[برق و الکترونیک] فرمول
[ریاضیات] فرمول

انگلیسی به انگلیسی

• set way of saying or doing something; mixture fed to a baby in place of mother's milk; recipe
a formula is a group of letters, numbers, or other symbols which represents a scientific or mathematical rule.
the formula for a substance is an abbreviation showing what other substances, in what proportions, it contains.
a formula is a plan that is made as a way of dealing with a problem.
infant formula or baby formula is powder that can be mixed with water to make food for babies; used in american english.

پیشنهاد کاربران

۱. فرمول ۲. طرح. راه حل ۳. روش. دستور العمل. دستور کار ۴. کلیشه. عبارت کلیشه ای. عبارت قالبی ۵. غذای آماده نوزاد ۶. ( مسابقات اتومبیل رانی ) دسته. گروه. رده
مثال:
There is no magic formula to taking notes when reading.
...
[مشاهده متن کامل]

هیچ روش و دستور العمل جادویی برای یادداشت برداری زمانی که مطالعه می کنید وجود ندارد.

فرمول، فرمول بندی
مثال: She followed a strict formula for success.
او یک فرمول سختگیرانه برای موفقیت دنبال کرد.
دستور کار
ضابطه
formula ( ریاضی )
واژه مصوب: فرمول
تعریف: قاعده یا اصل یا رابطه‏ای که با استفاده از نمادهای ریاضی بیان شده باشد|||متـ . دستور 2
فرمول
شیرخشک
مسابقات فرمول یک یا فرمول دو یا فرمول چهار یا
. . . . . . . . 🥺😯
formula for happiness
فرمولی برای موفقیت
سرم ( Serum )
مثال:
Doctor gave the baby a formula.
دکتر به بچه سرم داد.
شیر خشک
دستورالعمل
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس