formless

/ˈfɔːrmləs//ˈfɔːmləs/

معنی: بی شکل، بی ریخت
معانی دیگر: بی دیس، نامشخص، بی سیما، بی صورت

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: formlessly (adv.), formlessness (n.)
• : تعریف: without distinct shape, form, or order.
متضاد: shaped
مشابه: amorphous, shapeless

جمله های نمونه

1. A series of largely formless images rushed across the screen.
[ترجمه گوگل]مجموعه ای از تصاویر تا حد زیادی بدون شکل در سراسر صفحه نمایش هجوم آوردند
[ترجمه ترگمان]مجموعه ای از تصاویر بسیار آشفته به سرعت از صفحه نمایش عبور کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. To the listener, this music is incoherent and formless.
[ترجمه گوگل]برای شنونده، این موسیقی نامنسجم و بی شکل است
[ترجمه ترگمان]این موسیقی برای شنونده، نامفهوم و مبهم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Before Einstein, space was regarded as a formless void.
[ترجمه گوگل]قبل از اینشتین، فضا به عنوان یک فضای خالی بدون شکل در نظر گرفته می شد
[ترجمه ترگمان]قبل از انیشتین، فضا به عنوان خلا بی شکل تلقی می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. I felt formless, part of time and space, an essence, a piece of cosmos.
[ترجمه گوگل]احساس می کردم بی شکل، بخشی از زمان و مکان، یک جوهر، تکه ای از کیهان
[ترجمه ترگمان]قسمتی از زمان و فضا، یک جوهر، یک عالم کیهان را حس کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Sound advice for a formless time.
[ترجمه گوگل]نصیحت درست برای زمان بی شکل
[ترجمه ترگمان]برای یک زمان آشفته توصیه صدا کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. You saw a perfectly flat, formless nothing.
[ترجمه گوگل]شما یک چیزی کاملا صاف و بدون شکل دیدید
[ترجمه ترگمان]تو یک آپارتمان کامل و بی شکل دیدی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. There was a sadness, formless as a skein, enveloping us.
[ترجمه گوگل]اندوهی بی شکل مثل چنگال ما را فرا گرفته بود
[ترجمه ترگمان]اندوهی بی شکل و بی شکل به مانند یک کلاف نخ، ما را فرا گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Since nodding can be described only as a formless act, clearly the civil law had no interest in it.
[ترجمه گوگل]از آنجایی که تکان دادن سر را می توان تنها به عنوان یک عمل بی شکل توصیف کرد، واضح است که قانون مدنی هیچ علاقه ای به آن نداشت
[ترجمه ترگمان]از آنجا که چرت زدن فقط به عنوان یک عمل مبهم توصیف می شود، به وضوح قانون مدنی هیچ علاقه ای به آن ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The head, by contrast, is obliterated by formless, meandering lines.
[ترجمه گوگل]در مقابل، سر با خطوط بی شکل و پر پیچ و خم محو می شود
[ترجمه ترگمان]سر بر خلاف خطوط پر پیچ وخم و پر پیچ وخم از بین رفته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He was afraid of nameless, formless things that haunted his brain like the Furies.
[ترجمه گوگل]او از چیزهای بی نام و شکلی که مانند خشمگین ها مغزش را تسخیر کرده بودند می ترسید
[ترجمه ترگمان]از موجودات بی نام و بی شکل، که مانند the، مغزش را تسخیر کرده بود می ترسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. No answer, only formless rage, and a fierce longing.
[ترجمه گوگل]بدون پاسخ، فقط خشم بی شکل، و اشتیاق شدید
[ترجمه ترگمان]هیچ پاسخی، فقط خشم بی شکل و یک اشتیاق شدید نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. To the listener, such music is incoherent and formless.
[ترجمه گوگل]برای شنونده، چنین موسیقی ناهماهنگ و بی شکل است
[ترجمه ترگمان]برای شنونده، این موسیقی بی ربط و مبهم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. They are only limited reflections of formless matter that never completely yields to conceptualization through the senses.
[ترجمه گوگل]آنها فقط بازتاب های محدودی از ماده بی شکل هستند که هرگز به طور کامل به مفهوم سازی از طریق حواس تسلیم نمی شوند
[ترجمه ترگمان]آن ها تنها انعکاسی از ماده formless هستند که هرگز به طور کامل از طریق حواس به مفهوم سازی تبدیل نمی شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. His feelings were formless, anarchic.
[ترجمه گوگل]احساسات او بی شکل و هرج و مرج بود
[ترجمه ترگمان]احساساتش بی شکل بود، هرج و مرج
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بی شکل (صفت)
amorphous, formless, shapeless, unshaped, unshapen

بی ریخت (صفت)
formless, shapeless

انگلیسی به انگلیسی

• unformed; without form, shapeless
something that is formless does not have a clear shape or structure; a formal word.

پیشنهاد کاربران

بپرس