former

/ˈfɔːrmər//ˈfɔːmə/

معنی: تشکیل دهنده، قالب گیر، سابقی، دارای انتای مربع، در جلو، پیشین، قبل، قبلی، پیشی، سابق، جلوی
معانی دیگر: (زمان) پیشین، قدیم، گذشته، پیشانه، (میان دو شخص یا دو چیز) اولی، سابق الذکر، شکل دهنده، دیسگر، سازگر، سازنده

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: occurring in or pertaining to the past; previous.
مترادف: bygone, earlier, erstwhile, past, previous, prior
متضاد: current, latter, new
مشابه: antecedent, departed, early, elder, old, old-time, olden, other, recent

- He's a sports announcer now, but he was a star in his former career as a player.
[ترجمه گوگل] او اکنون یک گوینده ورزشی است، اما در حرفه سابق خود به عنوان بازیکن یک ستاره بود
[ترجمه ترگمان] او در حال حاضر یک گوینده ورزشی است، اما در حرفه سابقش به عنوان یک بازیگر بازی می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I sent the letter to her former address by mistake.
[ترجمه سیما] نامه را به اشتباه به آدرس سابق وی ارسال کردم.
|
[ترجمه گوگل] من نامه را اشتباهی به آدرس قبلی او فرستادم
[ترجمه ترگمان] با اشتباه نامه را به آدرس سابقش فرستادم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: being the first of two, or the first mentioned of two.
مترادف: first
متضاد: latter
مشابه: previous

- I prefer the former proposal to the latter.
[ترجمه گوگل] من پیشنهاد اول را به دومی ترجیح می دهم
[ترجمه ترگمان] من پیشنهاد قبلی را به دومی ترجیح می دهم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: preceding in order.
مترادف: antecedent, foregoing, preceding, previous, prior
مشابه: above, anterior, earlier, precedent

(4) تعریف: having once been.
مترادف: erstwhile, ex-, one-time, past, quondam

- The senator is a former history professor.
[ترجمه گوگل] این سناتور استاد سابق تاریخ است
[ترجمه ترگمان] سناتور یک استاد تاریخ سابق است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
• : تعریف: one that forms.

جمله های نمونه

1. former addicts should be careful not to backslide
معتادان پیشین باید مواظب باشند که دوباره دچار اعتیاد نشوند.

2. a former sinner who has relapsed
گناهکار پیشین که پسرفت کرده است

3. her former husband was a blackguard
شوهر سابقش آدم رذلی بود.

4. his former claims were forgotten
(مثنوی) رفت از دل دعوی پیشانه اش

5. his former wife's venomous words
حرف های کینه توزانه ی زن سابق او

6. in former years
در سال های پیشین

7. my former neighbor
همسایه ی سابق من

8. the former friends became enemies
دوستان پیشین دشمن شدند.

9. the former government's highhanded ways
روش های جابرانه ی دولت سابق

10. the former principal of our school
مدیر پیشین مدرسه ی ما

11. the former soviets and their satellite sates
شوروی های سابق و کشورهای دست نشانده ی آنها

12. he planted former soldiers in border regions
او سربازان پیشین را در نواحی سر حدی ساکن کرد.

13. the two former enemies are on a friendly footing now
دو دشمن دیرین اکنون رابطه ی دوستانه ای دارند.

14. he abjured his former beliefs
او عقاید قبلی خود را انکار کرد.

15. one of my former students
یکی از شاگردان پیشین من

16. she resumed her former job
شغل سابق خود را دوباره بدست آورد.

17. they forswore their former religion
آنان مذهب پیشین خود را ترک کردند.

18. asghar turned against his former friends
اصغر با دوستان سابق خود ضدیت کرد.

19. he broke with his former partners
با شرکای سابقش به هم زد.

20. his retraction of his former statements astounded the audience
تکذیب حرف های قبلی اش حضار را شگفت زده کرد.

21. that lady is my former teacher
آن خانم معلم سابق من است.

22. the recognition of a former friend
بجا آوردن یک دوست سابق

23. his behavior has lost its former reserve
رفتار او وقار پیشین خود را از دست داده است.

24. his testimony jarred with his former statements
گواهی او با اظهارات قبلی اش اختلاف داشت.

25. she spent her life reclaiming former criminals
عمر خود را صرف هدایت تبهکاران سابق کرد.

26. lands which were revested in the former owner
زمین هایی که به مالک پیشین پس داده شده است

27. to restore the building to its former estate
عمارت را به شکل سابقش برگرداندن

28. we returned the room to its former look
اتاق را به شکل سابق خود برگرداندیم.

29. hassan and hossein are twins, but the former is taller than the latter
حسن و حسین دوقلو هستند ولی اولی از دومی بلندتر است.

30. he wished to make amends for his former unkindness to javad
دلش می خواست نامهربانی قبلی خود را نسبت به جواد جبران کند.

31. i have a high regard for my former teachers
من برای معلم های سابق خودم احترام زیادی قایلم.

32. she scorned offers of reconciliation from her former husband
پیشنهاد آشتی از سوی شوهر سابقش را با تحقیر رد کرد.

33. the first two slots were reserved for former champions
دو محل اول را برای قهرمانان پیشین کنار گذاشته بودند.

34. the return of the statue to its former place
بازگرداندن مجسمه به محل قبلی آن

35. her wrinkled face revealed no remnant of her former beauty
چهره ی پر چین و چروک او اثری از زیبایی گذشته ی او را نشان نمی داد.

36. their new bride was none other than my former servant!
عروس جدید آنها همان کلفت سابق من بود!

37. ali came back from the war and reclaimed his former job at the factory
علی از جنگ برگشت و خواهان شغل سابق خود در کارخانه شد.

38. after the illness, he was a mere shadow of his former self
پس از بیماری او فقط سایه ای از شکل سابقش بود.

39. this project is no more than a mere duplication of former projects
این طرح چیزی جز تکرار طرح های پیشین نیست.

40. hassan and hossein are twins, but the latter is shorter than the former
حسن و حسین دوقلو هستند ولی دومی از اولی کوتاه تر است.

مترادف ها

تشکیل دهنده (اسم)
former, incorporator

قالب گیر (اسم)
former, founder

سابقی (صفت)
former, previous, old

دارای انتای مربع (صفت)
former

در جلو (صفت)
former

پیشین (صفت)
a priori, prior, former, previous, antecedent, olden, primitive, leading, fore, pristine, primeval

قبل (صفت)
former

قبلی (صفت)
prior, former, previous, aforetime, past, foregone, fore, quondam

پیشی (صفت)
former

سابق (صفت)
former, antecedent, past, old, preceding, ci-devant

جلوی (صفت)
prior, former, forward, anterior, fore, frontward

تخصصی

[نساجی] ماشین چندلا تاب طنابسازی
[ریاضیات] اول، نوع دوم

انگلیسی به انگلیسی

• previous, of the past; prior, earlier; past; ancient; first
shaper, maker, one that gives form to
former is used to indicate what someone or something used to be, but no longer is.
if something happened or existed in former days or former years, it happened or existed in the past.
when two people or things have just been mentioned, you can refer to the first of them as the former. noun here but can also be used as an adjective. e.g. lack of space forbids the former alternative.

پیشنهاد کاربران

سابق
مثال: She's a former colleague of mine.
او همکار سابق من است.
"Former" یک صفت است که به معنای "قبلی" یا "سابق" مورد استفاده قرار می گیرد. معمولاً به مواردی اشاره دارد که در گذشته اتفاق افتاده یا بوده است.
به عنوان مثال:
- "My former boss was very strict. " به معنای "رئیس قبلی من بسیار سخت گیر بود. "
...
[مشاهده متن کامل]

- "She is a former resident of New York. " یعنی "او یکی از ساکنین قبلی نیویورک بود. "
در واقع، "former" برای نشان دادن ارتباط زمانی بین دو شرایط یا وضعیت مختلف استفاده می شود. این کلمه به خوبی می تواند به عنوان مفهوم مقابل "current" ( کنونی ) یا "latter" ( آخرین ) به کار رود.
ممکن است این واژه به عنوان یک اسم هم استفاده شود، به عنوان مثال:
- "The former is often preferable to the latter. " یعنی "گاهی اوقات گذشته ( سابق ) بهتر از آینده ( آخرین ) است. "

پیشین ، سابق .
Former Russian President
رئیس جمهور سابق روسیه
sometime
formal former
Sir Richard Marsh, the sometime chairman of British Rail
And sidio mane playing against his "former club
و سادیو مانه در برابر تیم سابقش بازی میکنه
onetime
قدیمی ، قبلی ، سابق ، پیشین ، گذشته ، . . .
a former master spy = یک جاسوس ارشد قدیمی
Meaning: Former describes something that used to be but is not anymore
Example: The hotel, a former castle, was built over 200 years ago
نفرات اول ، اولین نفر
سازنده، شکل دهنده؛ علاوه بر معانی بالا که همگی بر حسب مورد صحیح هستند.
previous
the former = اولی، مورد اول، مورد سابق، مورد سابق الذکر
the latter = دومی، مورد دوم، مورد آخر، مورد اخیر، مورد اخیرالذکر
( میان دو شخص یا دو چیز ) اولی
پیشین ، سابق ، ذکر شده ، مذکور ، اخیر الذکر
بازنشسته
سابق
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٦)

بپرس