formalize

/ˈfɔːrməˌlaɪz//ˈfɔːməlaɪz/

معنی: رسمی کردن
معانی دیگر: شکل قطعی یا مشخص دادن به، دیس دار کردن، (با پیروی از مقررات معین و معمول) قانونی کردن، معتبر کردن، رسمیت دادن به، غیرخودمانی کردن، رودربایستی دار کردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: formalizes, formalizing, formalized
مشتقات: formalization (n.), formalizer (n.)
(1) تعریف: to make proper, legal, or official.
مشابه: seal

(2) تعریف: to give a clear shape or form to.

جمله های نمونه

1. to formalize an agreement
به توافق رسمیت دادن

2. to formalize the arrangements for the signing of the contract
قرار نهایی برای امضای قرارداد را گذاشتن

3. We need to formalize our initial thoughts about the way to proceed.
[ترجمه گوگل]ما باید افکار اولیه خود را در مورد راه پیش رو رسمی کنیم
[ترجمه ترگمان]باید افکار اولیه مون رو با این روش رسمی کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. They decided to formalize their relationship by getting married.
[ترجمه گوگل]آنها تصمیم گرفتند با ازدواج رابطه خود را رسمی کنند
[ترجمه ترگمان]آن ها تصمیم گرفتند تا رابطه شان را با ازدواج رسمی رسمی کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The new law is intended to further formalize the process of adopting children from overseas.
[ترجمه گوگل]قانون جدید قصد دارد روند پذیرش کودکان خارج از کشور را بیشتر رسمی کند
[ترجمه ترگمان]هدف از این قانون جدید رسمیت بخشیدن به روند پذیرش کودکان از خارج از کشور است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Most measures to formalize wage negotiations have so far been very successful.
[ترجمه گوگل]اکثر اقدامات برای رسمی کردن مذاکرات دستمزد تاکنون بسیار موفق بوده است
[ترجمه ترگمان]اغلب اقدامات برای رسمی کردن مذاکرات حقوقی تاکنون بسیار موفق بوده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Design Rules to formalize and communicate that architecture to your entire development organization.
[ترجمه گوگل]قوانینی را برای رسمی کردن و انتقال آن معماری به کل سازمان توسعه خود طراحی کنید
[ترجمه ترگمان]قواعد طراحی برای رسمی کردن و ارتباط آن معماری با کل سازمان توسعه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. At last, we formalize MTI cooperation model detailedly.
[ترجمه گوگل]در نهایت، مدل همکاری MTI را به طور دقیق رسمیت می کنیم
[ترجمه ترگمان]سرانجام، ما مدل هم کاری MTI را detailedly کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. These observations allow one to formalize the definition of reflection: a reflection is an involutive isometry of an Euclidean space whose set of fixed points is an affine subspace of codimension
[ترجمه گوگل]این مشاهدات به شخص اجازه می‌دهد تا تعریف بازتاب را رسمیت بخشد: بازتاب یک ایزومتریک غیرقابل‌تغییر فضای اقلیدسی است که مجموعه‌ای از نقاط ثابت آن، زیرفضای همبسته‌ای هستند
[ترجمه ترگمان]این مشاهدات به شخص اجازه می دهد تا تعریف تفکر را رسمی کند: یک بازتاب، یک فضای اقلیدسی از فضای اقلیدسی است که مجموعه نقاط ثابت، یک زیرفضای نسبی از codimension است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Formalize a testing methodology; you'll test everything the same way and you'll get uniform results.
[ترجمه گوگل]رسمی کردن یک روش تست؛ همه چیز را به همین ترتیب آزمایش خواهید کرد و نتایج یکسانی خواهید گرفت
[ترجمه ترگمان]این روش یک روش آزمایش است؛ شما همه چیز را از یک روش آزمایش می کنید و نتیجه uniform خواهید گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. This article tried to formalize the basic theoretic structure for the further research.
[ترجمه گوگل]در این مقاله سعی شده است ساختار نظری پایه برای تحقیقات بعدی رسمیت یابد
[ترجمه ترگمان]این مقاله تلاش کرد تا ساختار نظری اساسی برای تحقیقات بیشتر را رسمی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. That essentially would formalize existing reporting lines.
[ترجمه گوگل]که اساساً خطوط گزارشگری موجود را رسمیت می بخشد
[ترجمه ترگمان]آن اساسا خطوط گزارش دهی موجود را رسمی می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The final step is to formalize your findings into a risk management plan with established metrics, and track the top risks on your workspace week by week.
[ترجمه گوگل]مرحله آخر این است که یافته های خود را در یک برنامه مدیریت ریسک با معیارهای تعیین شده رسمی کنید و خطرات مهم در فضای کاری خود را هفته به هفته پیگیری کنید
[ترجمه ترگمان]مرحله نهایی این است که یافته های خود را به یک برنامه مدیریت ریسک با معیارهای ایجاد شده رسمی کرده، و ریسک های بالای هفته کاری خود را در طول هفته پی گیری کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The BNF is used to formalize the packet filtering rules.
[ترجمه گوگل]BNF برای رسمی کردن قوانین فیلتر کردن بسته ها استفاده می شود
[ترجمه ترگمان]The برای رسمی کردن قواعد فیلتر کردن بسته به کار می رود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

رسمی کردن (فعل)
formalize, institutionalize

تخصصی

[ریاضیات] قالب ریزی کردن، به صورت رسمی بیان کردن، شکل دادن، فرم دادن

انگلیسی به انگلیسی

• make official, make formal; make legally valid; affect formality; give a shape or form to, model (also formalise)
if you formalize a plan or arrangement, you make it official.

پیشنهاد کاربران

فرمالیزه کردن
( منطق ) فرمول بندی کردن، صورت بندی کردن
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : formalize
✅️ اسم ( noun ) : formality / formalization / formalism / formalist
✅️ صفت ( adjective ) : formal / formalist
✅️ قید ( adverb ) : formally
صورتبندی کردن
همه ی برابر واژه های کاربری به نام ( عَجَمَندِه ) احمقانه است
عِرض و عمر خود می بری و زحمت ما می داری
رَسمینیدَن.
1 - رسمیت دادن، حالت قانونی بخشیدن
2 - شکل قطعی دادن، ساختار مشخص دادن، به شکل فرمول ( معادله ) درآوردن، به فرم نمادها بیان کردن
بطور رسمی به مسئله ای پرداختن
سامان مند کردن، مدون کردن، سر و سامان دادن، سر و شکل بخشیدن، متشکل ساختن

بپرس