formality

/fɔːrˈmæləti//fɔːˈmælɪti/

معنی: تشریفات، فرمالیته اداری، رسمیت، رعایت اداب و رسوم
معانی دیگر: رسمی بودن، رودربایستی، تکلف، اسلوب مندی، (جمع) تشریفات، مراسم، خشک و رسمی، نچسب بودن، نچسبی، نجوشی، پایبندی به مقررات و تشریفات

بررسی کلمه

اسم ( noun )
حالات: formalities
(1) تعریف: compliance with rules and customs.
متضاد: informality

(2) تعریف: a proper, legal, or official convention.
مشابه: convention

(3) تعریف: aloof or ceremonious behavior.
متضاد: ease, informality
مشابه: dignity, reserve

(4) تعریف: adherence to ceremonious custom or standards.
متضاد: informality
مشابه: ceremony, dignity

(5) تعریف: a requirement satisfied merely for the sake of form or custom.

جمله های نمونه

1. the formality of his poetic style
اسلوب مندی سبک شعر او

2. the formality of the ceremonies impressed her
رسمیت مراسم او را تحت تاثیر قرار داد.

3. he doesn't like formality
او از تشریفات خوشش نمی آید.

4. She didn't like the formality of the party.
[ترجمه گوگل]او از رسمی بودن مهمانی خوشش نمی آمد
[ترجمه ترگمان]از تشریفات مهمانی خوشش نمی آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. She rephrased the letter to give it more formality.
[ترجمه گوگل]او نامه را برای رسمیت بیشتر بیان کرد
[ترجمه ترگمان]نامه را نوشت و به او تعارف کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. There's no time for formality in everyday life.
[ترجمه گوگل]در زندگی روزمره زمانی برای رسمی نیست
[ترجمه ترگمان]هیچ وقت برای تشریفات زندگی روزمره در کار نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The manager's signature was just a formality.
[ترجمه گوگل]امضای مدیر فقط یک امر رسمی بود
[ترجمه ترگمان]امضای مدیر فقط یک جور تشریفاتی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The loan was arranged with little formality.
[ترجمه گوگل]وام با کمی تشریفات تنظیم شد
[ترجمه ترگمان] اون وام یه کم رسمی ترتیب داده شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. They said the interview was just a formality/a mere formality, as they've already given me the job.
[ترجمه گوگل]آنها گفتند که مصاحبه صرفاً یک امر رسمی بود، زیرا قبلاً این کار را به من داده بودند
[ترجمه ترگمان]آن ها گفتند که این مصاحبه فقط یک تشریفات تشریفاتی است، همان طور که قبلا به من شغل داده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. There is always some degree of formality when one speaks to a stranger.
[ترجمه گوگل]وقتی کسی با یک غریبه صحبت می کند، همیشه درجاتی از رسمی بودن وجود دارد
[ترجمه ترگمان]همیشه موقع حرف زدن با غریبه ای حرف می زند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Lillith's formality and seriousness amused him.
[ترجمه گوگل]رسمی بودن و جدی بودن لیلیت او را سرگرم کرد
[ترجمه ترگمان]رفتار رسمی و جدی او موجب تفریح او می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. She greeted him with stiff formality.
[ترجمه گوگل]با تشریفاتی سخت از او استقبال کرد
[ترجمه ترگمان]با تشریفات خشک و رسمی با او خوش وبش کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The level of formality determines the precise mode of expression.
[ترجمه گوگل]سطح رسمی، نحوه بیان دقیق را تعیین می کند
[ترجمه ترگمان]سطح تشریفات، حالت دقیق بیان را مشخص می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Different levels of formality are appropriate in different situations.
[ترجمه گوگل]سطوح مختلف رسمیت در موقعیت های مختلف مناسب است
[ترجمه ترگمان]سطوح مختلف تشریفات در شرایط مختلف مناسب هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تشریفات (اسم)
service, ceremony, ceremonial, formality, protocol, ritual, starch

فرمالیته اداری (اسم)
formality, formalism, officialism, precisianism, red tape

رسمیت (اسم)
formality, officialism, solemnization

رعایت اداب و رسوم (اسم)
formality

انگلیسی به انگلیسی

• ceremony; procedure; accepted custom; stiffness; conventionality; strictness
formalities are formal actions that are carried out on particular occasions.
if you say that a particular action is a formality, you mean that it must be done but it will not change what is being arranged in any way.
see also formal.

پیشنهاد کاربران

- تشریفات صوری
Formality and appropriatness
رسم و غیر رسم
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : formalize
✅️ اسم ( noun ) : formality / formalization / formalism / formalist
✅️ صفت ( adjective ) : formal / formalist
✅️ قید ( adverb ) : formally
جدیت
رسمیت، تشریفاتی
خط و مشی
رسمیت
تشریفات
تکلف
رسالت

بپرس