forlorn

/fərˈlɔːrn//fəˈlɔːn/

معنی: متروکه، متروک، بی چاره، بی کس، درمانده
معانی دیگر: واهشته، هلیده، تنها و بی کس، یکه و تنها، بی نوا، (با: of) محروم (از)، بی بهره (از)، فاقد، نومید (انه)، مذبوحانه، بی حاصل، سرگردان

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: forlornly (adv.), forlornness (n.)
(1) تعریف: desolate or unhappy, as from abandonment or weariness.
مترادف: desolate, despondent, doleful, melancholy
متضاد: happy
مشابه: depressed, dispirited, down, forsaken, glum, helpless, low-spirited, miserable, sad, unhappy, woeful, wretched

- The new kid looked somewhat forlorn sitting by himself in the cafeteria.
[ترجمه گوگل] بچه جدید که در کافه تریا تنها نشسته بود، تا حدودی مات به نظر می رسید
[ترجمه ترگمان] بچه تازه وارد به قدری ناراحت به نظر می رسید که در کافه تریا نشسته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The exhausted and forlorn prisoners marched back to the prison.
[ترجمه گوگل] زندانیان خسته و خسته به سوی زندان راهپیمایی کردند
[ترجمه ترگمان] اسیران خسته و درمانده به زندان بازگشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: nearly hopeless.
مترادف: hopeless
مشابه: despairing, dispirited

- He made a forlorn attempt to study for the test.
[ترجمه گوگل] او تلاش بی‌سابقه‌ای برای مطالعه در آزمون انجام داد
[ترجمه ترگمان] او تلاش خود را برای مطالعه برای امتحان آماده کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: in a pitiable state; wretched.
مترادف: miserable, woebegone, woeful
مشابه: desolate, pitiful, wretched

- Those houses that survived the flood stood abandoned and forlorn.
[ترجمه گوگل] آن خانه هایی که از سیل جان سالم به در بردند متروک و متروک بودند
[ترجمه ترگمان] ان خانه هایی که از سیل جان سالم به در برده بودند رها شده و تنها مانده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a forlorn cabin by the sea
کلبه ی متروکه ای در کنار دریا

2. a forlorn old lady living in a hut
پیرزن بینوایی که در آلونکی زندگی می کند.

3. a city forlorn of life
شهری که در آن از حیات خبری نیست.

4. She looked a forlorn figure standing at the bus stop.
[ترجمه گوگل]او چهره‌ای مهجور به نظر می‌رسید که در ایستگاه اتوبوس ایستاده بود
[ترجمه ترگمان]او به یک شبح سرگردان در ایستگاه اتوبوس نگاه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. It'seemed a forlorn hope that we would find a taxi.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسید که ما یک تاکسی پیدا کنیم امیدی از بین رفته است
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسید که ما یک تاکسی پیدا خواهیم کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The house stood forlorn and empty.
[ترجمه گوگل]خانه مهجور و خالی بود
[ترجمه ترگمان]خانه خالی و تهی از سکنه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. One of the demonstrators, a young woman, sat forlorn on the pavement.
[ترجمه گوگل]یکی از تظاهرکنندگان که زن جوانی بود، مات و کسل روی پیاده رو نشسته بود
[ترجمه ترگمان]یکی از تظاهر کنندگان، یک زن جوان، در پیاده رو لم داده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Peasants have left the land in the forlorn hope of finding a better life in cities.
[ترجمه گوگل]دهقانان به امید یافتن زندگی بهتر در شهرها زمین را ترک کرده اند
[ترجمه ترگمان]کشاورزان سرزمین را به امید یافتن زندگی بهتر در شهرها ترک کرده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. We continued negotiating in the forlorn hope of finding a peace formula.
[ترجمه گوگل]ما به مذاکره به امید یافتن فرمول صلح ادامه دادیم
[ترجمه ترگمان]ما همچنان با امید به یافتن یک فرمول صلح به مذاکره ادامه دادیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. His father smiled weakly in a forlorn attempt to reassure him that everything was all right.
[ترجمه گوگل]پدرش لبخند ضعیفی زد تا به او اطمینان دهد که همه چیز درست است
[ترجمه ترگمان]پدرش لبخندی ضعیف زد و سعی کرد به او اطمینان بدهد که همه چیز روبه راه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The house looked old and forlorn.
[ترجمه گوگل]خانه قدیمی و فرسوده به نظر می رسید
[ترجمه ترگمان]خانه قدیمی و متروک به نظر می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. She appeared on daytime TV in a forlorn attempt to persuade the public of her innocence.
[ترجمه گوگل]او در یک تلاش بی‌گناه برای متقاعد کردن مردم به بی‌گناهی خود در تلویزیون روزانه ظاهر شد
[ترجمه ترگمان]روز روز در حالی که سعی می کرد او را از بی گناهی خود راضی کند، تلویزیون روز را روشن کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. She waited in the forlorn hope that he would one day come back to her.
[ترجمه گوگل]او در این امید منتظر ماند که او روزی پیش او بازگردد
[ترجمه ترگمان]او امیدوار بود که روزی به او باز گردد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. She looked so forlorn, standing there in the pouring rain.
[ترجمه گوگل]او بسیار مات و فرسوده به نظر می رسید، در زیر باران شدید ایستاده بود
[ترجمه ترگمان]چنان درمانده به نظر می رسید که در باران شدیدی آنجا ایستاده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. . . a forlorn, haunting plaint.
[ترجمه گوگل] دشتی متروک و فراموش‌نشدنی
[ترجمه ترگمان] چه شکوه و اندوه بار آور
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Scattered about, a few large, forlorn sunflowers make a game attempt to brighten a scene of dismal rural poverty.
[ترجمه گوگل]در اطراف پراکنده، چند گل آفتابگردان بزرگ و مهجور تلاش می کنند تا صحنه ای از فقر روستایی را روشن کنند
[ترجمه ترگمان]تنها چند گل آفتابگردان، تک گل و تنها، تلاش می کنند تا صحنه فقر روستایی را روشن کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

متروکه (صفت)
abandoned, obsolete, left, forlorn

متروک (صفت)
abandoned, obsolete, left, forlorn, desolate, derelict, lonely, antiquated, lorn

بی چاره (صفت)
forlorn, poor, shiftless, destitute, desperate, hapless, helpless, incurable, wretched

بی کس (صفت)
forlorn, lonely

درمانده (صفت)
forlorn, helpless

انگلیسی به انگلیسی

• unhappy, sad; abandoned, forsaken; despairing, hopeless
if you are forlorn, you are lonely and unhappy.
a forlorn attempt or hope has no chance of success.

پیشنهاد کاربران

یکه و تنها و بی کس - اندوهگین - غمگین - اندوهبار - مایوس - در مورد ساختمان و غیره به معنی مخروبه و متروک و متروکه هم می تونه باشه. - بی نتیجه و بی حاصل و بی ثمر و مذبوحانه هم معنی میده
مثال؛
The forlorn figure sat alone on the park bench, lost in their thoughts.
A person might say, “The abandoned amusement park had a forlorn atmosphere, with rusted rides and overgrown paths. ”
...
[مشاهده متن کامل]

In a discussion about a tragic event, someone might comment, “The survivors were left feeling forlorn and without support. ”

طرد شده
در ادبیات فلسفه اگزیستانسیالیستی، به معنای "وانهاده"
تنها و بیکس
ترک شده رها شده

بپرس