forgive

/fərˈɡɪv//fəˈɡɪv/

معنی: بخشیدن، امرزیدن، عفو کردن، تبرئه کردن
معانی دیگر: بخشیدن (گناه و تقصیر و غیره)، (از تقصیر کسی) درگذشتن، گذشت کردن، وخشودن، آمرزیدن، گنه بخشی کردن، اغماض کردن، ندیده گرفتن، (در اظهار ادب) ببخشید، پوزش می خواهم (می خواهیم)، معذرت می خواهم، (وام و غیره) بخشودن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: forgives, forgiving, forgave, forgiven
(1) تعریف: to excuse or pardon (an offense or offender).
مترادف: excuse, overlook, pardon
مشابه: absolve, amnesty, condone, exculpate, exonerate, let off, make allowance for, remit, reprieve, shrive

- Can society forgive these crimes?
[ترجمه محمدرضا] آیا جامعه می تواند این جرم ها را ببخشد؟
|
[ترجمه س محمدی] آیا اجتماع توانایی بخشیدن چنین گناهانی رادارد؟
|
[ترجمه گوگل] آیا جامعه می تواند این جنایات را ببخشد؟
[ترجمه ترگمان] آیا اجتماع این جنایات را خواهد بخشید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I can sometimes forgive lying, but I cannot forgive cheating.
[ترجمه khalil] گاهی دروغ را می بخشم اما نمی توانم تغلب را ببخشم.
|
[ترجمه ROMINA] گاهی اوقات می توانم دروغ ( گفتن ) را ببخشم اما خیانت کردن را نمیتوانم ببخشم.
|
[ترجمه Romina] میتونم دوغ رو ببخشم ولی خیانت کردن رو نه
|
[ترجمه گوگل] من گاهی اوقات می توانم دروغ را ببخشم، اما نمی توانم خیانت را ببخشم
[ترجمه ترگمان] بعضی وقتا می تونم دروغ گفتن رو ببخشم ولی نمیتونم خیانت کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She loved her father, but she could not forgive his being unfaithful to her mother.
[ترجمه حامد] او عاشق پدرش بود اما نمی توانست بی وفایی پدرش به مادرش را ببخشد
|
[ترجمه rasool] او دوست پدرش را ولی نمی توانست بی وفایی پدرش به مادرش ببخشد
|
[ترجمه گوگل] او عاشق پدرش بود، اما نمی توانست بی وفایی او را به مادرش ببخشد
[ترجمه ترگمان] او پدرش را دوست داشت، اما نمی توانست به مادرش خیانت کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He hoped his wife could forgive him for what he did.
[ترجمه گوگل] او امیدوار بود همسرش بتواند او را به خاطر کاری که انجام داد ببخشد
[ترجمه ترگمان] امیدوار بود زنش او را به خاطر کاری که کرده بود ببخشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- They pray that God may forgive them their sins.
[ترجمه گوگل] آنها دعا می کنند که خداوند گناهان آنها را ببخشد
[ترجمه ترگمان] آن ها دعا می کنند که خداوند آن ها را ببخشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to relinquish anger or resentment against.
متضاد: resent
مشابه: absolve, bury, pardon

- Years went by, but she could not forgive him for breaking her heart.
[ترجمه گوگل] سال ها گذشت، اما او نتوانست او را به خاطر شکستن قلبش ببخشد
[ترجمه ترگمان] سال ها گذشت، اما برای شکستن قلبش نمی توانست او را ببخشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to absolve from any claim on account of.
متضاد: punish
مشابه: absolve, acquit, cancel, disregard, ignore, nullify, overlook, release from, remit, void

- The credit card company partially forgave the debt.
[ترجمه گوگل] شرکت کارت اعتباری تا حدی این بدهی را بخشید
[ترجمه ترگمان] شرکت کارت اعتباری تا حدودی بدهی را بخشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: forgivable (adj.), forgiver (n.)
• : تعریف: to excuse or pardon wrongdoing or one who is guilty of wrongdoing; grant forgiveness.

- Do you have it in your heart to forgive?
[ترجمه گوگل] آیا آن را در قلب خود دارید که ببخشید؟
[ترجمه ترگمان] آیا آن را در قلب تو داری که ببخشی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. forgive my poor english!
ببخشید که انگلیسی من خوب نیست !

2. forgive them, father, for they know not what they are doing
(عیسی) خداوندا آنان را ببخش چون نمی دانند چه می کنند.

3. forgive us for being so late!
از این که این قدر دیر آمده ایم پوزش می خواهیم !

4. forgive and forget
بخشیدن و فراموش کردن،آشتی کردن

5. father, forgive them for they know not what they do
خداوندا،آنان را ببخش چون نمی دانند چه می کنند.

6. i forgive you this time, but don't do it again!
این دفعه تو را می بخشم ولی دیگر این کار را نکن !

7. i hereby forgive you the money you owe
بدین وسیله پولی را که به من بدهکار هستی می بخشم.

8. o, god, forgive my sins!
خدایا گناهان مرا ببخش !

9. be a gentleman and forgive him!
بزرگواری کن و او را ببخش !

10. christ said we should forgive those who have trespassed against us
عیسی گفت ما باید کسانی را که به ما اجحاف کرده اند ببخشیم.

11. she had enough charity to forgive her husband's killers
او آن قدر گذشت داشت که قاتلان شوهرش را بخشید.

12. to err is human, to forgive divine
اشتباه کار انسان است و بخشش کار خدا

13. to err is human, to forgive divine
گمراه شدن کار بشر و بخشودن کار خداست.

14. To forgive is not to forget. nor remit. but let it go.
[ترجمه گوگل]بخشیدن، فراموش نکردن است و نه حواله اما بگذار برود
[ترجمه ترگمان]عفو کردن، فراموش کردن نیست و هم خونه رو آنتن نمیده … اما بذار بره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Forgive and forget.
[ترجمه گوگل]ببخش و فراموش کن
[ترجمه ترگمان]مرا ببخش و فراموش کن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Today, forget your past, forgive yourself and begin again.
[ترجمه گوگل]امروز گذشته ات را فراموش کن، خودت را ببخش و دوباره شروع کن
[ترجمه ترگمان]امروز، گذشته خود را فراموش کن، خودت را ببخش و دوباره شروع کن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. He will never forgive his parents for what they have done to him.
[ترجمه گوگل]هرگز پدر و مادرش را به خاطر کارهایی که با او کرده اند نمی بخشد
[ترجمه ترگمان]او هرگز پدر و مادرش را برای کاری که با او کرده اند نخواهد بخشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. I've tried to forgive him for what he said.
[ترجمه گوگل]من سعی کردم او را به خاطر صحبت هایش ببخشم
[ترجمه ترگمان]سعی کردم او را به خاطر چیزی که گفت ببخشم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بخشیدن (فعل)
give, vouchsafe, present, absolve, forgive, donate, remit, give away, assoil, portion, dispense, grant, privilege, pardon, gift, spare, bestow, betake, condone, endue, indue

امرزیدن (فعل)
absolve, forgive, remit, beatify

عفو کردن (فعل)
absolve, forgive

تبرئه کردن (فعل)
exonerate, exculpate, forgive, clear, purge, acquit, assoil, excuse

انگلیسی به انگلیسی

• pardon, give amnesty to; cease to hold anger or resentment against; cancel a debt, release from a liability
if you forgive someone who has done something wrong, you stop being angry with them.
if you say that someone could be forgiven for doing a particular thing, you mean that you can understand the reasons for such behaviour.
see also forgave, forgiving.

پیشنهاد کاربران

Accept this moment and forgive the past الان را دریاب یا بپذیر و گذشته را فراموش کن
چشم پوشی کردن
As always I say forgive your enemy but remember their names
بخشش
بخشیدن ، عفو کردن
I'd never forgive myself if anything happened to the kids
اگر اتفاقی برای آن کودکان بیفتد، من هیچگاه خودم را نمیبخشم 👧🏻
سلام معنی Dear ones and relatives, I can not be present in your friendly gathering until the 11th of Khordad for several reasons. Forgive me and be safe and victorious in the shelter of God
forgive:بخشیدن.
forget:فراموش کردن.
Forgive and forget
ببخش و فراموش کن
You can not forget until you forgive
تا وقتی که نبخشید نمی توانید فراموش کنید.
به طورآرام
بخشیدن
کسی را به خاطر کار بد یا اشتباهی بخشیدن.

بپرس