forgather

/fɔːrˈɡæðər//fɔːˈɡæðə/

معنی: گرد امدن، اجتماع کردن، فراهم امدن
معانی دیگر: گردهم آمدن، جلسه کردن، ملاقات کردن، (اتفاقا) برخوردن به، (اتفاقا) ملاقات کردن

بررسی کلمه

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: foregathers, forgathers, foregathering, forgathering, foregathered, forgathered
(1) تعریف: to gather together; convene.
مشابه: assemble, congregate, convene

(2) تعریف: to meet, esp. by chance.

(3) تعریف: to associate or keep company.

مترادف ها

گرد امدن (فعل)
assemble, gather, agglomerate, constringe, convene, flock, forgather, ring, rally, gam, herd

اجتماع کردن (فعل)
gather, forgather, congregate

فراهم امدن (فعل)
forgather, troop

انگلیسی به انگلیسی

• gather, assemble, meet

پیشنهاد کاربران

انجمن کردن
مجلس کردن . [ م َ ل ِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) انجمن کردن و گفتگو نمودن و مشاوره و مذاکره کردن . ( ناظم الاطباء ) . جلسه کردن . مجلس تشکیل دادن . فراهم آمدن مشاوره و مصلحتی را : حاجب مجلسی کرد و بو سهل حمدوی و سوری و تنی چند دیگر که آنجای بودند با وی خالی بنشستند. ( تاریخ بیهقی چ فیاض ص 541 ) . پس از این مجلسی کرد با استادم . او حکایت کرد که در آن خلوت چه رفت . ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 179 ) . || فراهم آمدن ضیافت را. بزم ترتیب دادن . بساط عیش و طرب گستردن :
...
[مشاهده متن کامل]

بعد از این بینی در سایه ٔ هر شاخ بلند
مجلسی کرده جوانان می آشام بهار.
امیرخسرو ( از آنندراج ) .
تابه تاراج دلم از مژه لشکر نکشد.
نکند مجلس و ننشیند و ساغر نکشد.
میرزا جلال اسیر ( از آنندراج ) .
- مجلس می کردن ؛ بزم می گساری ترتیب دادن :
چون ملک با ملکان مجلس می کرده بود
پیش او بیست هزاران بت نو برده بود.
منوچهری ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) .

بپرس