معنی: از پیش خبر دادن، از پیش حاکی بودن ازمعانی دیگر: حکایت از چیزی کردن (معمولا چیز بد)، از پیش سایه (ی شوم) افکندن بر، نشانه (ی چیزی) بودن، پیش آگاهی دادن
• : تعریف: to signal or indicate beforehand; presage; prefigure. • مشابه: forecast, foretell, prophesy
- The character's confession of his fear of confinement foreshadows his eventual imprisonment at the end of the novel.
[ترجمه گوگل] اعتراف شخصیت به ترس از حبس شدن، حکایت از زندانی شدن نهایی او در پایان رمان دارد [ترجمه ترگمان] اعتراف شخصیت او نسبت به حبس شدن احتمالی او در پایان رمان [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The nation's invasion of its weak neighbor foreshadowed its later massive-scale attacks against the other nations in the region.
[ترجمه گوگل] تهاجم این کشور به همسایه ضعیف خود، حملات گسترده بعدی آن را علیه سایر کشورهای منطقه پیشبینی کرد [ترجمه ترگمان] تهاجم ملت به همسایه ضعیف خود، حملات گسترده خود را علیه کشورهای دیگر منطقه پیش بینی کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
جمله های نمونه
1. The recent outbreak of violence was foreshadowed by isolated incidents in the city earlier this year.
[ترجمه گوگل]وقوع خشونت های اخیر در اوایل سال جاری با حوادث جداگانه ای در شهر پیش بینی شده بود [ترجمه ترگمان]ناآرامی های اخیر در این شهر در اوایل سال جاری پیش بینی شد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
2. The disappointing sales figures foreshadow more redundancies.
[ترجمه زهرا کریمی] آمار پایین فروش تبعات تعدیل نیرو را در پی دارد.
|
[ترجمه گوگل]ارقام ناامیدکننده فروش پیشبینیکننده تعدیلهای بیشتر است [ترجمه ترگمان]ارقام فروش ناامید کننده، redundancies بیشتری را به خود اختصاص می دهند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. His sudden death had been foreshadowed by earlier health scares.
[ترجمه گوگل]مرگ ناگهانی او با ترس های قبلی از سلامتی پیش بینی شده بود [ترجمه ترگمان]مرگ ناگهانی او باعث ترس اولیه سلامتی او شده بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. Those dark clouds foreshadow a storm.
[ترجمه گوگل]آن ابرهای سیاه طوفانی را پیش بینی می کنند [ترجمه ترگمان]این ابره ای تیره طوفانی برپا می کنند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. The increase in taxes had been foreshadowed in the minister's speech.
[ترجمه گوگل]افزایش مالیات ها در سخنان وزیر پیش بینی شده بود [ترجمه ترگمان]در سخنرانی وزیر مالیات بر افزایش مالیات ها افزوده شده بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. The revolution foreshadowed an entirely new social order.
[ترجمه گوگل]انقلاب یک نظم اجتماعی کاملاً جدید را پیشبینی میکرد [ترجمه ترگمان]انقلاب از یک نظم اجتماعی کاملا جدید خبر داد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. This ugly term foreshadows uncertain consequences.
[ترجمه گوگل]این اصطلاح زشت پیامدهای نامشخصی را پیشبینی میکند [ترجمه ترگمان]این عبارت زشت ناشی از عواقب نامطمئن است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. The outcome is foreshadowed by the radio speeches, in which he devoted more attention to tax relief than deficit reduction.
[ترجمه گوگل]نتیجه را سخنرانی های رادیویی پیش بینی می کند که در آن او بیشتر به کاهش مالیات پرداخت تا کاهش کسری بودجه [ترجمه ترگمان]این نتیجه توسط سخنرانی های رادیویی اعلام شد، که در آن توجه بیشتری به رهایی از مالیات نسبت به کاهش کسری بودجه کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. The events in Spain in the 1930s foreshadowed the rise of Nazi Germany.
[ترجمه گوگل]وقایع اسپانیا در دهه 1930، ظهور آلمان نازی را نشان داد [ترجمه ترگمان]اتفاقات اسپانیا در دهه ۱۹۳۰ از ظهور آلمان نازی خبر داد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. Foreshadowing yet another Communist practice, he formed colonies of soldiers to farm virgin areas.
[ترجمه گوگل]او با پیشبینی یکی دیگر از شیوههای کمونیستی، مستعمرههایی از سربازان را برای کشاورزی مناطق بکر تشکیل داد [ترجمه ترگمان]با این حال، یک کار کمونیست دیگر، او مستعمرات سربازان را برای کشت مناطق بکر شکل داد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. Again, a court ruling foreshadowed what a Federal law would eventually require.
[ترجمه گوگل]مجدداً، یک حکم دادگاه پیشبینی میکند که قانون فدرال در نهایت چه چیزی را ایجاب میکند [ترجمه ترگمان]یک حکم دادگاه نشان داد که قانون فدرال در نهایت به چه چیزی نیاز دارد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. This group of woodcut prints foreshadows the horrors that were to come.
[ترجمه گوگل]این گروه از چاپ های روی چوب، ترس هایی را که قرار بود پیش بیاید، پیش بینی می کند [ترجمه ترگمان]این گروه روی چوب جادویی از وحشتی که برای آمدن به آنجا امده بودند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. But the accusations against Bacon were often foreshadowed in Tudor times.
[ترجمه گوگل]اما اتهامات علیه بیکن اغلب در زمان تودور پیش بینی می شد [ترجمه ترگمان]اما این اتهامات علیه بیکن غالبا در دوران تودور بر آن ها نازل می شد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. P 500 and the Dow industrials in 1990 foreshadowed gains in the market.
[ترجمه گوگل]P 500 و صنایع داو در سال 1990 سودهایی را در بازار پیشبینی کردند [ترجمه ترگمان]P ۵۰۰ و داو Dow در سال ۱۹۹۰ در بازار سود بردند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
مترادف ها
از پیش خبر دادن (فعل)
forespeak, foretell, foreshadow, portend
از پیش حاکی بودن از (فعل)
foreshadow
انگلیسی به انگلیسی
• indicate beforehand, portend, foretell if one thing foreshadows another, it suggests that the other thing will happen.
پیشنهاد کاربران
✨ از مجموعه لغات GRE ✨ ✍ توضیح: To indicate or suggest something that will happen in the future; predict 🔮 🔍 مترادف: Indicate ✅ مثال: The early chapters of the book subtly foreshadowed the tragic ending.
هشدار دادن شوم گویی شوم بینی
خبر از آینده دادن یا اخطار دادن
نفوس بد
هشدار دادن , خبر دادن # Those dark clouds foreshadow a storm # The recent outbreak of violence was foreshadowed by isolated incidents
حکایت داشتن خبر دادن
براعت استهلال، نیک آغازی ( آرایه ادبی )
حاکی بودن، حکایت داشتن
هشدار The revolution foreshadowed an entirely new social order.