foreleg

/ˈfɔːrleɡ//ˈfɔːleɡ/

معنی: دست چارپایان، پاچه جلو، پای جلو حیوان، عضو جلو
معانی دیگر: (جانوران دارای چهار پا یا بیشتر) پای جلو، پیش پای، دست

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: one of the two front legs of an animal with four or more legs.

جمله های نمونه

1. the wing of a bat and the foreleg of a mouse are homologous
بال خفاش و دست موش ساختمانی مشابه دارند.

2. Mutton carcasses have spool joints at the foreleg, dark and coarse flesh.
[ترجمه گوگل]لاشه گوسفند دارای مفاصل قرقره در قسمت جلویی، گوشت تیره و درشت است
[ترجمه ترگمان]دنده ها، قرقره را به دست، پوست تیره و گوشت خوک دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Small circles of bone identify foreleg and round.
[ترجمه گوگل]دایره های کوچک استخوان ساق جلو و گرد را مشخص می کند
[ترجمه ترگمان]دایره های کوچکی از استخوان دست راست و پای چپ را تشخیص می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Buckthorn had been bitten in the foreleg and the wound, in the manner of a rat-bite, was irritant and painful.
[ترجمه گوگل]خولان از ناحیه ساق پا گزیده شده بود و زخم، به شکل نیش موش، تحریک‌کننده و دردناک بود
[ترجمه ترگمان]نیش موش در دست چپش گاز گرفته شده بود و زخم نیش موش مانند نیش موش آزار دهنده و دردناک بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. A sweep from the cheetah's foreleg trips it.
[ترجمه گوگل]یک جارو از پای جلویی یوزپلنگ آن را به هم می زند
[ترجمه ترگمان]یک جست از پای یوزپلنگ آن را برداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Cat's foreleg has four figures, the latter extremity has the five fingers.
[ترجمه گوگل]ساق جلوی گربه دارای چهار شکل است، انتهای آخر دارای پنج انگشت است
[ترجمه ترگمان]پای جلو پای گربه چهار رقم دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The wing of a bat and the foreleg of a mouse are homologous.
[ترجمه گوگل]بال خفاش و پای جلویی موش همولوگ هستند
[ترجمه ترگمان]جناح یک خفاش و دو دست دیگر of هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Reach of stride of the foreleg is dependent upon correct angulation, musculation and ligamentation of the forequarters, together with correct width of chest and construction of rib cage.
[ترجمه گوگل]رسیدن به گام جلویی به زاویه بندی صحیح، عضله سازی و رباط رباط های جلویی، همراه با عرض صحیح قفسه سینه و ساخت قفسه سینه بستگی دارد
[ترجمه ترگمان]رسیدن به پای جلو، وابسته به angulation درست، musculation و ligamentation of the forequarters، همراه با عرض صحیح سینه و ساخت قفسه سینه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Foreleg Wei 7 years, and now still swollen!
[ترجمه گوگل]Foreleg وی 7 سال، و در حال حاضر هنوز هم متورم!
[ترجمه ترگمان]\"وی وی\" ۷ سال است که هنوز ورم کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. She gently placed a tourniquet 22 around my foreleg as a tear ran down her cheek.
[ترجمه گوگل]او به آرامی یک تورنیکت 22 را دور پای جلوی من قرار داد در حالی که اشکی روی گونه اش جاری شد
[ترجمه ترگمان]او به آرامی دکمه ای را دور دست من گذاشت که اشک از گونه هایش سرازیر شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Our horse had to be humanely destroyed after breaking his right foreleg.
[ترجمه گوگل]اسب ما پس از شکستن پای راستش باید به صورت انسانی نابود می شد
[ترجمه ترگمان]اسب ما بعد از شکستن پای راستش از بین رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The designation of lamb versus yearling mutton is based on the condition of the break between the foreleg and the feet.
[ترجمه گوگل]تعیین گوشت بره در مقابل گوشت گوسفندی یکساله بر اساس شرایط شکاف بین ساق جلو و پا است
[ترجمه ترگمان]قرار دادن گوشت بره در مقابل گوشت گوساله، براساس شرایط فاصله بین دو دست و پا بستگی دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. In principle, the height of the toe of the raised foreleg should be level with the middle of the cannon bone of the other foreleg.
[ترجمه گوگل]اصولاً ارتفاع پنجه ساق جلویی برجسته باید با وسط استخوان توپ ساق جلوی دیگر همسطح باشد
[ترجمه ترگمان]در اصل، ارتفاع انگشت جلوی پای بالا باید به وسط استخوان پای جلوی پای دیگر برسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. In principle, the height of the toe of the raised forefoot should be level with the middle of the cannon bone of the other supporting foreleg.
[ترجمه گوگل]اصولاً ارتفاع پنجه جلوی پای برآمده باید با وسط استخوان توپ ساق پشتی دیگر همسطح باشد
[ترجمه ترگمان]در اصل، ارتفاع انگشت پا بلند شده باید در وسط استخوان توپی دیگر حمایت از دست دیگر قرار گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

دست چارپایان (اسم)
forefoot, foreleg

پاچه جلو (اسم)
foreleg

پای جلو حیوان (اسم)
foreleg

عضو جلو (اسم)
foreleg

انگلیسی به انگلیسی

• one of the front legs of a quadruped
the forelegs of an animal are its two front legs.

پیشنهاد کاربران

بپرس