foreign country


معنی: غربت، غریبی

جمله های نمونه

1. Spain was the first foreign country she had visited.
[ترجمه گوگل]اسپانیا اولین کشور خارجی بود که او از آن بازدید کرد
[ترجمه ترگمان]اسپانیا اولین کشوری بود که او از آن بازدید کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. This was a foreign country, so unlike San Jose.
[ترجمه گوگل]این یک کشور خارجی بود، بنابراین برخلاف سن خوزه
[ترجمه ترگمان]این یک کشور خارجی بود، بنابراین برخلاف سن خوزه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. It's difficult to live in a foreign country when you don't speak the language.
[ترجمه گوگل]زندگی در یک کشور خارجی سخت است وقتی به آن زبان صحبت نمی کنید
[ترجمه ترگمان]زندگی در یک کشور خارجی زمانی که شما زبان صحبت نمی کنید دشوار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. She didn't know what life in a foreign country would be like.
[ترجمه گوگل]او نمی دانست زندگی در یک کشور خارجی چگونه خواهد بود
[ترجمه ترگمان]او نمی دانست که زندگی در یک کشور خارجی چگونه خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Finding a doctor can be difficult in a foreign country .
[ترجمه گوگل]یافتن پزشک در یک کشور خارجی می تواند دشوار باشد
[ترجمه ترگمان]یافتن پزشک می تواند در یک کشور خارجی مشکل باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. She pictured herself at school in a foreign country.
[ترجمه گوگل]او خود را در مدرسه ای در یک کشور خارجی به تصویر کشید
[ترجمه ترگمان]او خود را در مدرسه در یک کشور خارجی مجسم کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Living on her own in a foreign country for a year gave her a lot of confidence .
[ترجمه گوگل]زندگی به تنهایی در یک کشور خارجی به مدت یک سال به او اعتماد به نفس زیادی داد
[ترجمه ترگمان]زندگی در یک کشور خارجی برای یک سال به او اعتماد زیادی به نفس داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Living in a foreign country can mean you're always at sea about what's going on.
[ترجمه گوگل]زندگی در یک کشور خارجی می تواند به این معنی باشد که شما همیشه در مورد آنچه که در حال وقوع است در دریا هستید
[ترجمه ترگمان]زندگی در یک کشور خارجی می تواند به این معنا باشد که شما همیشه در دریا هستید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Trading in a foreign country can be fraught with pitfalls.
[ترجمه گوگل]تجارت در یک کشور خارجی می تواند مملو از مشکلات باشد
[ترجمه ترگمان]تجارت در یک کشور خارجی می تواند پر از مشکلات باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. It was his destiny to die in a foreign country.
[ترجمه گوگل]سرنوشت او این بود که در کشوری بیگانه بمیرد
[ترجمه ترگمان]این سرنوشت او بود که در کشوری بیگانه بمیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Yet he felt like some one entering a foreign country without knowing anything about the language.
[ترجمه گوگل]با این حال او احساس می کرد کسی بدون دانستن چیزی در مورد زبان وارد یک کشور خارجی می شود
[ترجمه ترگمان]با این حال احساس می کرد کسی به کشوری بیگانه وارد می شود بی آن که چیزی در این زبان بداند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Suppose the foreign country has a higher capital / labor ratio.
[ترجمه گوگل]فرض کنید کشور خارجی نسبت سرمایه / نیروی کار بالاتری دارد
[ترجمه ترگمان]فرض کنید که یک کشور خارجی نسبت سرمایه \/ نیروی کار بالاتری داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The people of the country will exile the king to foreign country next month.
[ترجمه گوگل]مردم کشور ماه آینده شاه را به کشورهای خارجی تبعید خواهند کرد
[ترجمه ترگمان]مردم کشور ماه آینده پادشاه را به کشور خارجی تبعید خواهند کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. You must register with the police when you come to a foreign country.
[ترجمه گوگل]وقتی به یک کشور خارجی می آیید باید در پلیس ثبت نام کنید
[ترجمه ترگمان]وقتی به یک کشور خارجی رسیدید، باید با پلیس ثبت نام کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

غربت (اسم)
roam, foreign country, roving

غریبی (اسم)
foreign country, poorness

انگلیسی به انگلیسی

• different country

پیشنهاد کاربران

بپرس