صفت ( adjective )
مشتقات: foreignly (adv.), foreignness (n.)
مشتقات: foreignly (adv.), foreignness (n.)
• (1) تعریف: in, from, characteristic of, or involving a country that is not one's own.
• متضاد: domestic, indigenous, internal, native
• مشابه: alien, exotic, external, imported, international, introduced, non-native, nonindigenous, overseas
• متضاد: domestic, indigenous, internal, native
• مشابه: alien, exotic, external, imported, international, introduced, non-native, nonindigenous, overseas
- She has never traveled to a foreign country.
[ترجمه Love] او ( دختر ) هرگز به یک کشور خارجی ( بیگانه ) سفر نکرده است.|
[ترجمه (H)] آن دختر هیچوقت به کشوری در خارج از کشور خودش نرفته است ( سفر نکرده )|
[ترجمه گوگل] او هرگز به یک کشور خارجی سفر نکرده است[ترجمه ترگمان] او هرگز به یک کشور خارجی سفر نکرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- For most people who live in Brazil, English is a foreign language.
[ترجمه هانیه] برای بیشتر مردم اهل برزیل, انگلیسی زبان بیگانه ایست|
[ترجمه نگین غلامی] برای بیشتر مردمی که در برزیل زندگی می کنند، انگلیسی یک زبان خارجی ( نااشنا ) است|
[ترجمه حنانه] برای بیشتر مردم که در برزیل زندگی میکنند انگلیسی یک زبان بیگانه است|
[ترجمه گوگل] برای اکثر افرادی که در برزیل زندگی می کنند، انگلیسی یک زبان خارجی است[ترجمه ترگمان] برای بیشتر افرادی که در برزیل زندگی می کنند، زبان انگلیسی یک زبان خارجی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The government wants to establish greater foreign trade.
[ترجمه گوگل] دولت می خواهد تجارت خارجی بیشتری ایجاد کند
[ترجمه ترگمان] دولت می خواهد تجارت خارجی بیشتری ایجاد کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] دولت می خواهد تجارت خارجی بیشتری ایجاد کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: situated in an improper or unexpected place.
• مترادف: extraneous
• مشابه: alien, extrinsic, inappropriate, incongruous
• مترادف: extraneous
• مشابه: alien, extrinsic, inappropriate, incongruous
- It can be dangerous to have a foreign object in one's eye.
[ترجمه هانیه] بودن جسم خارجی در چشم کسی ممکن است خطرناک باشد|
[ترجمه .] میتونه خطرناک باشه بودن یک چیز خارجی در یک چشم|
[ترجمه گوگل] وجود یک جسم خارجی در چشم می تواند خطرناک باشد[ترجمه ترگمان] داشتن یک شی خارجی در چشم انسان می تواند خطرناک باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: unfamiliar or strange; alien.
• مترادف: alien, strange, unfamiliar
• متضاد: familiar
• مشابه: exotic, new, unusual
• مترادف: alien, strange, unfamiliar
• متضاد: familiar
• مشابه: exotic, new, unusual
- These new ideas were foreign to me at the time.
[ترجمه گوگل] این ایده های جدید در آن زمان برای من بیگانه بود
[ترجمه ترگمان] این عقاید جدید در آن زمان برای من بیگانه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این عقاید جدید در آن زمان برای من بیگانه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The university campus seemed huge and foreign at first.
[ترجمه بردیا] محوطه دانشگاه در ابتدا بسیار وسیع و ناآشنا به نظر می رسید|
[ترجمه گوگل] محوطه دانشگاه در ابتدا بزرگ و خارجی به نظر می رسید[ترجمه ترگمان] محوطه دانشگاه در ابتدا بسیار وسیع و خارجی به نظر می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: not pertinent or related.
• مترادف: extraneous, irrelevant
• متضاد: germane
• مشابه: extrinsic, ulterior
• مترادف: extraneous, irrelevant
• متضاد: germane
• مشابه: extrinsic, ulterior
- These facts are put in as filler and are foreign to the basic argument.
[ترجمه گوگل] این حقایق به عنوان پرکننده قرار می گیرند و با استدلال اصلی بیگانه هستند
[ترجمه ترگمان] این واقعیت ها به عنوان پرکننده در نظر گرفته می شوند و برای استدلال اصلی بیگانه هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این واقعیت ها به عنوان پرکننده در نظر گرفته می شوند و برای استدلال اصلی بیگانه هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید