forehead

/ˈfɔːrhed//ˈfɒrɪd/

معنی: پیشانی، جبهه
معانی دیگر: جبین، ناصیه، سرچکاد، سگرمه

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the part of the human face above the eyes and below the typical hairline; brow.
مشابه: brow

- She kissed her sleeping child on the forehead.
[ترجمه sara] پیشانی کودک خوابیده اش را بوسید.
|
[ترجمه گوگل] پیشانی کودک خوابیده اش را بوسید
[ترجمه ترگمان] کودک خفته او را بوسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The work was exhausting, and his forehead was soon covered with sweat.
[ترجمه گوگل] کار طاقت فرسا بود و زود عرق پیشانی اش را پوشانده بود
[ترجمه ترگمان] کارش خسته کننده بود و به زودی پیشانیش از عرق پوشیده شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: the corresponding part of the face of any animal.

- The cat likes to be scratched on its forehead.
[ترجمه گوگل] گربه دوست دارد روی پیشانی اش خراشیده شود
[ترجمه ترگمان] گربه دوست دارد روی پیشانی او چنگ بزند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. his forehead has a bump the size of an egg
پیشانی او به اندازه ی یک تخم مرغ بالا آمده است.

2. the child's forehead felt feverish
پیشانی کودک داغ بود.

3. sweat pearled his forehead
دانه های عرق بر پیشانیش نمایان شد.

4. the feverish baby's forehead was hot
پیشانی بچه ی تب دار داغ بود.

5. the wrinkles on my forehead
چین و چروک های پیشانی من

6. a sore place on the forehead
یک جای دردناک در پیشانی

7. beads of perspiration covered her forehead
قطره های عرق پیشانی او ا پوشانده بود.

8. beads of sweat on her forehead
دانه های عرق بر پیشانی او

9. my punch landed on his forehead
مشت من به پیشانی او خورد.

10. the red blotch on gorbachev's forehead
لک سرخ پیشانی گورباچوف

11. a fly settled on rajab khan's forehead
یک مگس روی پیشانی رجب خان نشست.

12. his father pecked him on the forehead
پدرش بوسه ای بر پیشانی او زد.

13. i imprinted a kiss on her forehead
بوسه ای بر پیشانی او نهادم.

14. mina wiped her hand across her forehead
مینا دست خود را بر پیشانی خود مالید.

15. four seams ran across the old man's forehead
چهار چین سرتاسر پیشانی پیرمرد را پوشانده بود.

16. his thick black hair topped a wrinkled forehead
موی پرپشت و سیاه او بر فراز یک پیشانی چروکیده قرار داشت.

17. the deathblow had struck him on the forehead
ضربه ی مهلک به پیشانی او وارد شده بود.

18. the deep furrows of the old man's forehead
خطوط ژرف پیشانی پیرمرد

19. a cancerous protuberance under the skin of the forehead
برآمدگی سرطانی زیر پوست پیشانی

20. a patch of white on the black horse's forehead
لکه ای سفید برپیشانی اسب سیاه

21. a blow had been delivered to the murder victim's forehead
ضربه ای به پیشانی مقتول وارد آمده بود.

22. the strand of golden hair which hangs from kristina's forehead
دسته ی گیسوی زرین که از پیشانی کریستینا آویخته است

23. in the past, they used to brand criminals on the forehead
در گذشته پیشانی تبهکاران را داغ می زدند.

24. I touched his forehead. He felt hot and feverish.
[ترجمه گوگل]دستی به پیشانی اش کشیدم احساس گرما و تب داشت
[ترجمه ترگمان]پیشانیش را لمس کردم احساس گرما و تب می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

25. Sweat is dripping from his forehead.
[ترجمه گوگل]عرق از پیشانی اش می چکد
[ترجمه ترگمان]عرق از پیشانیش می چکید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

26. He has a round face with a high forehead.
[ترجمه گوگل]او صورت گرد با پیشانی بلند دارد
[ترجمه ترگمان]صورت گرد و پیشانی بلندی دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

27. Her forehead was sweaty from the pain she was in.
[ترجمه گوگل]پیشانی اش از دردی که داشت عرق کرده بود
[ترجمه ترگمان]پیشانیش از دردی که به تن کرده بود عرق کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

28. Blood poured from a deep gash in her forehead.
[ترجمه گوگل]خون از زخم عمیقی در پیشانی او ریخت
[ترجمه ترگمان]خون از بریدگی عمیقی در پیشانی اش سرازیر شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

29. The priest anointed the baby's forehead.
[ترجمه گوگل]کشیش پیشانی نوزاد را مسح کرد
[ترجمه ترگمان]کشیش پیشانی بچه را مالید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

30. Is a high forehead indicative of great mental power?
[ترجمه گوگل]آیا پیشانی بالا نشان دهنده قدرت ذهنی زیاد است؟
[ترجمه ترگمان]یه پیشانی بلند نشون میده که قدرت فکری عالی داره؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

پیشانی (اسم)
frontal, brow, forehead, sinciput

جبهه (اسم)
front, forehead, sinciput, superficies, facade

انگلیسی به انگلیسی

• upper part of the face below the hairline and above the eyebrows, brow
your forehead is the flat area at the front of your head above your eyebrows and below where your hair grows.

پیشنهاد کاربران

forehead ( n ) ( fɔrhɛd ) =the part of the face above the eyes and below the hair
forehead
◀️ توضیح و تفسیر انگلیسی: upper part of the face
فرق سر
پیشونی
پیشانی

بپرس