foregather

/fɔːrˈɡæðər//fɔːˈɡæðə/

رجوع شود به: forgather

بررسی کلمه

( verb )
• : تعریف: variant of forgather.

جمله های نمونه

1. Zhang Yuying's paintings are the foregather between animal and human beings.
[ترجمه گوگل]نقاشی های ژانگ یویینگ پیشروی بین انسان و حیوان است
[ترجمه ترگمان]نقاشی های ژانگ Yuying the بین حیوانات و انسان ها هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. How does she foregather The Doctor?
[ترجمه گوگل]چگونه او دکتر را از یاد می برد؟
[ترجمه ترگمان]چه طور از دکتر خوشش می آید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Disappointed by love, unsafe Frenchwoman arranges to foregather whatever like - minded people.
[ترجمه گوگل]یک زن فرانسوی ناامن که از عشق ناامید شده است، ترتیبی می دهد که افراد همفکری را از قبل جمع کند
[ترجمه ترگمان]این زن فرانسوی، که از عشق نومید شده بود، ترتیبی داد تا هر آنچه را که دوست دارد در اختیار خود قرار دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. In the northern corner was a rice-husking shed, where the inmates of the inner apartments would occasionally foregather when household necessity demanded.
[ترجمه گوگل]در گوشه شمالی سوله ای بود که پوست برنج می کرد، جایی که ساکنان آپارتمان های داخلی گهگاه در صورت نیاز به نیازهای خانه، از آنجا دور می شدند
[ترجمه ترگمان]در گوشه شمالی یک انبار برنج قرار داشت که در آن زندانیان آپارتمان های داخلی در مواقعی که نیاز خانه ایجاب می کرد، از هم جدا می شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Foregather is a reality situation, artists' creation as a foregather of thinking.
[ترجمه گوگل]Foregather یک موقعیت واقعیت است، خلقت هنرمندان به عنوان پیشگام تفکر
[ترجمه ترگمان]foregather یک موقعیت واقعیت است، خلق هنرمندان به عنوان یک foregather تفکر
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. This the digit apex predators as they erst again foregather head - to - head vying to rise on top.
[ترجمه گوگل]این شکارچیان راس رقمی هستند که دوباره سر به سر می کنند و در حال رقابت برای بالا رفتن هستند
[ترجمه ترگمان]این رقم شکارچیان راس را به عنوان they که دوباره در حال رقابت برای صعود بر روی سطح بالا هستند را نشان می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• come together, gather together; meet, assemble

پیشنهاد کاربران

بپرس