forebrain

/ˈfɔːrˌbren//ˈfɔːbreɪn/

معنی: جلو مغز
معانی دیگر: (در رویان مهره داران) بخش قدامی مغز، پیش مغز، پیش م

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the anterior of the three divisions of the brain of a vertebrate embryo; prosencephalon.

(2) تعریف: the part of the adult brain derived from the prosencephalon, including the diencephalon and telencephalon.

جمله های نمونه

1. Ucn III induced Fos expression in several areas forebrain and hindbrain.
[ترجمه گوگل]Ucn III بیان Fos را در چندین ناحیه جلو و مغز عقب القا کرد
[ترجمه ترگمان]Ucn III، بیان Fos را در چندین منطقه forebrain و hindbrain برانگیخته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Establishment of a model on acute forebrain ischemia complicated by multiple organ dysfunction syndrome ( MODS ).
[ترجمه گوگل]ایجاد مدلی بر ایسکمی حاد پیش‌مغز عارضه‌دار با سندرم اختلال عملکرد چندگانه (MODS)
[ترجمه ترگمان]ایجاد یک مدل در رابطه با ایسکمی حاد تنفسی با چندین اختلال عملکرد ارگان (MODS)پیچیده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Conclusion: Impairment of basal forebrain alone is sufficient for amnesia and spontaneous confabulation.
[ترجمه گوگل]نتیجه‌گیری: اختلال قاعده پیش‌مغز به تنهایی برای فراموشی و کانفابولاسیون خودبخودی کافی است
[ترجمه ترگمان]نتیجه گیری: Impairment از forebrain های اساسی به تنهایی برای فراموشی و confabulation به خودی کافی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Conclusion: The distributing charactristics of tree shrew forebrain cholinergic neurons were similar to those of rat and monkey.
[ترجمه گوگل]نتیجه‌گیری: ویژگی‌های توزیع نورون‌های کولینرژیک پیش‌مغز شرور درختی شبیه به موش‌های صحرایی و میمون بود
[ترجمه ترگمان]نتیجه گیری: توزیع charactristics های tree و forebrain cholinergic cholinergic شبیه به نوع موش و میمون بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. MethodsNOS positive structures in the basal forebrain of the Wistar rats were observed with NADPH diaphorase improved histochemistry.
[ترجمه گوگل]MethodsNOS ساختارهای مثبت در پیش مغز پایه موش های صحرایی ویستار با دیافوراز NADPH بهبود هیستوشیمی مشاهده شد
[ترجمه ترگمان]ساختارهای مثبت MethodsNOS در the basal of Wistar with NADPH diaphorase histochemistry improved histochemistry مشاهده شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The posterior part of the forebrain that connects the mesencephalon with the cerebral hemispheres, encloses the third ventricle, and contains the thalamus and hypothalamus.
[ترجمه گوگل]قسمت خلفی مغز جلویی که مزانسفالون را به نیمکره های مغزی متصل می کند، بطن سوم را در بر می گیرد و شامل تالاموس و هیپوتالاموس است
[ترجمه ترگمان]بخش خلفی of که the را با نیم کره مغزی مرتبط می کند، بطن سوم را دربرگرفته است و تالاموس و هیپوتالاموس است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. It has been considered that basal forebrain cholinergic system has affinity with learning and memory.
[ترجمه گوگل]در نظر گرفته شده است که سیستم کولینرژیک پایه پیش مغز با یادگیری و حافظه قرابت دارد
[ترجمه ترگمان]در نظر گرفته شده است که سیستم cholinergic forebrain دارای پیوستگی با یادگیری و حافظه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Conclusion Progesterone is neuroprotective on the hippocampal neurons of gerbil following transient forebrain ischemia.
[ترجمه گوگل]نتیجه‌گیری پروژسترون روی نورون‌های هیپوکامپ ژربیل به دنبال ایسکمی گذرا پیش‌مغز محافظ عصبی است
[ترجمه ترگمان]نتیجه گیری progesterone بر روی نورون های hippocampal of پس از ایسکمی گذرا forebrain neuroprotective قرار می گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Objective To investigate if there are proliferating cells in the forebrain of young rats.
[ترجمه گوگل]هدف: بررسی وجود سلول‌های در حال تکثیر در جلو مغز موش‌های جوان
[ترجمه ترگمان]هدف تحقیق این است که آیا سلول های افزایشی در the موش های جوان وجود دارند یا خیر
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Because the habenular nucleus was an important relay from the forebrain to brainstem, the forebrain could modulate the activity of LC through this pathway.
[ترجمه گوگل]از آنجایی که هسته هابنولار یک رله مهم از پیش مغز به ساقه مغز بود، مغز جلویی می توانست فعالیت LC را از طریق این مسیر تعدیل کند
[ترجمه ترگمان]از آنجا که هسته habenular یک رله مهم از the تا brainstem بود، forebrain می تواند فعالیت LC را از طریق این مسیر تعدیل کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Objective To observe the preventive effects of NGF on the retrograde degeneration in cholinergic neurons of basal forebrain in rats with frontal cortexes injuries.
[ترجمه گوگل]ObjectiveTo مشاهده اثرات پیشگیرانه NGF بر انحطاط رتروگراد در نورون های کولینرژیک پیش مغز پایه در موش های صحرایی با آسیب قشر فرونتال
[ترجمه ترگمان]هدف از این بررسی، مشاهده اثرات پیشگیرانه of بر روی تخریب ناشی از تنزل در نورون های cholinergic در forebrain with در موش های جلویی مغز استخوان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Amnesic patients made far more errors, especially those with basal forebrain damage.
[ترجمه گوگل]بیماران فراموشی خطاهای بسیار بیشتری مرتکب شدند، به خصوص آنهایی که آسیب مغزی قاعده ای داشتند
[ترجمه ترگمان]بیماران amnesic اشتباه ات بسیار بیشتری انجام دادند، به خصوص آن هایی که آسیب forebrain اساسی داشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. These results support the idea that in the human fetal forebrain axonal PSA-NCAM expression is inversely related to primary myelination .
[ترجمه گوگل]این نتایج از این ایده حمایت می‌کند که بیان PSA-NCAM آکسون جلو مغز جنین انسان رابطه معکوس با میلیناسیون اولیه دارد
[ترجمه ترگمان]این نتایج از این ایده پشتیبانی می کنند که در جامعه انسانی جنین انسان (PSA)، بیان PSA - NCAM رابطه معکوس با myelination اولیه دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Effects of Isoflurane Versus Fentanyl-Nitrous Oxide Anesthesia on Long-term Outcome from Severe Forebrain Ischemia in the Rat.
[ترجمه گوگل]اثرات بیهوشی ایزوفلوران در مقابل فنتانیل- اکسید نیتروژن بر پیامد طولانی مدت ایسکمی شدید پیش مغز در موش صحرایی
[ترجمه ترگمان]اثرات of در مقابل fentanyl - اسید نیترو بر روی دستاورد دراز مدت از ischemia حاد forebrain در موش صحرایی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

جلو مغز (اسم)
forebrain, prosencephalon

انگلیسی به انگلیسی

• frontal part of the brain (anatomy)

پیشنهاد کاربران

پیش مغز، جلومغز، پیشامغز، مغز جلویی، مغز پیشین، مغز قدامی
دربرگیرنده مخ، تالاموس ( نهنج ) و هیپوتالاموس ( زیرنهنج )
مغز قدامی، پیش مغز
مغز پیشین
پیش مغز
مغز پیشین ، مغز جلویی

بپرس