fore

/ˈfɔːr//fɔː/

معنی: پیشین، قبلی، پیش، جلوی، درجلو، پیش
معانی دیگر: (واقع در جلو چیزی دیگر) جلوی، پیشی، جلو، قدام، قدامی، (قدیمی) در برابر، (در قسم خوردن) بهـ، جلو کشتی، به سوی جلوی کشتی، سینه ی کشتی، به سوی سینه ی کشتی (امروزه بیشتر به این صورت به کار می رود: aft fore and)، (مهجور) قبلا، سابقا، سابقی، پیشوند:، (از نظر زمان و مکان یا مرتبه و رتبه) پیش، قبل [forenoon]، (شعر قدیم) پیش از، قبل از، prep : پیشوند بمعنی پیش و جلو قبلا وپیشروها و واقع در جلو

بررسی کلمه

حرف اضافه ( preposition )
• : تعریف: contracted form of "before".
پیشوند ( prefix )
(1) تعریف: before.

- forecast
[ترجمه گوگل] پیش بینی
[ترجمه ترگمان] پیش بینی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- foreground
[ترجمه گوگل] پیش زمینه
[ترجمه ترگمان] پیش زمینه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- foreman
[ترجمه گوگل] سرکارگر
[ترجمه ترگمان] سرکارگر
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: front.

- forehead
[ترجمه گوگل] پیشانی
[ترجمه ترگمان] پیشانی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- foreleg
[ترجمه گوگل] ساق جلویی
[ترجمه ترگمان] پای جلو
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
صفت ( adjective )
(1) تعریف: at, near, or toward the front.
متضاد: aft
مشابه: anterior

(2) تعریف: first or earliest.
قید ( adverb )
• : تعریف: at, near, or toward the front, esp. of the bow of a ship; forward.
متضاد: aft
اسم ( noun )
عبارات: to the fore
• : تعریف: the front of something, or something at the front, as on a ship.
حرف ندا ( interjection )
• : تعریف: in golf, used as a warning to alert those who may be in the path of a golf ball that is about to be driven.

جمله های نمونه

1. fore god
به خدا (قسم)

2. the fore and hind wings of a dragonfly
بال های جلو و عقب سنجاقک

3. in the fore part of the ship
در بخش جلو کشتی

4. sails rigged fore and aft
بادبان هایی که در سرتاسر کشتی آراسته شده بودند.

5. lifeboats are located fore and aft
قایق های نجات در جلو و عقب کشتی قرار دارند.

6. be (or come) to the fore
1- مهم یا برجسته (بودن)،در جلو قرار گرفتن،پیشی گرفتن 2- در دسترس

7. A fool always rushes to the fore.
[ترجمه گوگل]یک احمق همیشه به جلو می رود
[ترجمه ترگمان]یک احمق همیشه پیش می آید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Environmental issues came to the fore in the 1980s.
[ترجمه گوگل]مسائل زیست محیطی در دهه 1980 مطرح شد
[ترجمه ترگمان]مشکلات زیست محیطی در دهه ۱۹۸۰ پیش از این مطرح شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The crew lashed down the cargo on the fore deck.
[ترجمه گوگل]خدمه محموله را روی عرشه جلو انداختند
[ترجمه ترگمان]جاشو ان بار کشتی را به عرشه کشتی انداختند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. She's always to the fore at moments of crisis.
[ترجمه گوگل]او همیشه در مواقع بحران پیشتاز است
[ترجمه ترگمان]او همیشه در لحظات بحرانی به سر می برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The beetle's fore wings are small and are not used in flight.
[ترجمه گوگل]بال های جلویی سوسک کوچک است و در پرواز استفاده نمی شود
[ترجمه ترگمان]بال های beetle کوچک هستند و در پرواز به کار نمی روند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. She has always been to the fore at moments of crisis.
[ترجمه گوگل]او همیشه در مواقع بحران پیشتاز بوده است
[ترجمه ترگمان]او همیشه با بحران روبه رو بوده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The fore end tube plate of the condenser has cracked beyond repair.
[ترجمه گوگل]صفحه لوله انتهایی کندانسور غیر قابل تعمیر ترک خورده است
[ترجمه ترگمان]صفحه قبل از این لوله صاف شده و تعمیر شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. There had been no direct damage in the fore part of the ship.
[ترجمه گوگل]هیچ آسیب مستقیمی به قسمت جلویی کشتی وارد نشده بود
[ترجمه ترگمان]هیچ آسیب مستقیمی در قسمت جلو کشتی دیده نشده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The case brought to the fore a lot of racial tensions.
[ترجمه گوگل]این پرونده تنش های نژادی زیادی را به منصه ظهور رساند
[ترجمه ترگمان]این پرونده منجر به تنش های نژادی بسیاری شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. The captain ordered two flags to be placed fore and aft.
[ترجمه گوگل]کاپیتان دستور داد دو پرچم را جلو و عقب بگذارند
[ترجمه ترگمان]ناخدا دستور داد دو پرچم در قسمت جلو و عقب کشتی قرار داده شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

پیشین (صفت)
a priori, prior, former, previous, antecedent, olden, primitive, leading, fore, pristine, primeval

قبلی (صفت)
prior, former, previous, aforetime, past, foregone, fore, quondam

پیش (صفت)
fore

جلوی (صفت)
prior, former, forward, anterior, fore, frontward

در جلو (قید)
fore

پیش (قید)
near, beside, forward, ahead, forth, ago, past, in advance, beforehand, along, fore

انگلیسی به انگلیسی

• front, part which is located in the front; advantage
first; former; situated in front of something else
forward, toward the front
when something or someone comes to the fore, they suddenly become important or popular.

پیشنهاد کاربران

پیش رو
for / fore
از نظر ریشه شناسی به معنای جلو / پیش هست.
مثال:
Forearm
Forebrain
Forecast
Forefathers
Forefront
Forehead
Foreleg
Foreman
Foremost
Forename
Forepart
Forerun
Foresee
Foreshadow
Foreword
Forward
Foresight
fore name=اسم کوچک ( یک شخص )
doctor checked hedda’s fore head for a fever
در اینجا fore میشه پیشانی !

بپرس