foray

/ˈfɔːre//ˈfɒreɪ/

معنی: حمله، تاراج، تهاجم، چپاول، چپاول کردن، غارت کردن، تاخت و تاز کردن، تهاجم کردن، پیغام بردن
معانی دیگر: حمله ی ناگهانی (به منظور به دست آوردن چیزی)، تاخت و تاز، یورش، دست اندازی، (مجازی) عرض اندام، فعالیت شدید، تازش، چاپیدن، (به منظور غنیمت گیری) حمله کردن، بیغما بردن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a quick raid or sudden advance, usu. military and often to take forage or plunder.
مشابه: invasion, raid

- The enemy's last foray had weakened them considerably.
[ترجمه گوگل] آخرین حمله دشمن آنها را به میزان قابل توجهی ضعیف کرده بود
[ترجمه ترگمان] آخرین تاخت و تاز دشمن آن ها را به نحو قابل ملاحظه ای سست کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: a new venture.
مشابه: venture

- Her husband encouraged her foray into public life.
[ترجمه گوگل] شوهرش او را تشویق به ورود به زندگی عمومی کرد
[ترجمه ترگمان] شوهرش تاخت و تاز او را به زندگی عمومی تشویق کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا و ( transitive verb, intransitive verb )
حالات: forays, foraying, forayed
مشتقات: forayer (n.)
• : تعریف: to make a raid or to raid.
مشابه: invade, raid

جمله های نمونه

1. make a foray into (something)
(در چیزی) به تاخت و تاز پرداختن

2. our company's first foray into the wool market
اولین یورش شرکت ما در بازار پشم

3. It will be my first foray into local government.
[ترجمه گوگل]این اولین ورود من به دولت محلی خواهد بود
[ترجمه ترگمان]این اولین تاخت و تاز من در دولت محلی خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. I made a quick foray into town before lunch to get my sister a present.
[ترجمه گوگل]قبل از ناهار به سرعت وارد شهر شدم تا برای خواهرم هدیه ای بگیرم
[ترجمه ترگمان]من قبل از ناهار یه دزدی سریع به شهر زدم تا خواهرم رو کادو بگیرم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Most guests make at least one foray into the town.
[ترجمه گوگل]اکثر مهمانان حداقل یک بار به شهر حمله می کنند
[ترجمه ترگمان]بیشتر مهمون حداقل یه تاخت و تاز تو شهر دارن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. She made a brief foray into acting before becoming a teacher.
[ترجمه گوگل]او قبل از اینکه معلم شود، برای بازیگری تلاش کوتاهی کرد
[ترجمه ترگمان]او قبل از اینکه معلم شود اقدام به تاخت و تاز کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The rioters did make the occasional foray, but north of the Santa Monica Freeway the thin blue line swiftly grew thicker.
[ترجمه گوگل]آشوبگران گاه به گاه حمله کردند، اما در شمال آزادراه سانتا مونیکا، خط آبی نازک به سرعت ضخیم تر شد
[ترجمه ترگمان]شورشیان به تاخت و تاز گاه به گاه به راه خود ادامه دادند، ولی در شمال شهر سانتا مونیکا، خط آبی باریک به سرعت ضخیم تر شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. They withdrew after each foray, and the Vietminh returned.
[ترجمه گوگل]آنها پس از هر حمله عقب نشینی کردند و ویتمینه ها بازگشتند
[ترجمه ترگمان]پس از هر foray عقب نشینی کردند و the بازگشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Our foray into book publishing, soon to be repeated, used Ventura and this too is now part of our arsenal.
[ترجمه گوگل]تلاش ما برای انتشار کتاب، که به زودی تکرار خواهد شد، از Ventura استفاده کرد و این نیز اکنون بخشی از زرادخانه ما است
[ترجمه ترگمان]هجوم ما به انتشار کتاب، به زودی تکرار می شود، از ونتورا هم استفاده کرد و این هم اکنون بخشی از arsenal است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Co. as it ends its money-losing foray into financial services.
[ترجمه گوگل]شرکتی که به نفوذ زیان ده خود در خدمات مالی پایان می دهد
[ترجمه ترگمان]شرکت در حالی که به دنبال هجوم مالی خود به خدمات مالی است، شرکت می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. For many it was their first foray into politics.
[ترجمه گوگل]برای بسیاری این اولین ورودشان به سیاست بود
[ترجمه ترگمان]برای بسیاری از آن ها اولین تاخت و تاز خود در سیاست بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Microsoft's foray into the message business has risks of another sort.
[ترجمه گوگل]هجوم مایکروسافت به کسب و کار پیام، خطرات دیگری نیز دارد
[ترجمه ترگمان]تاخت و تاز (مایکروسافت)به کسب وکار این پیام از نوع دیگری است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. His foray into biography is also a resounding success.
[ترجمه گوگل]تلاش او در زندگینامه نیز موفقیت چشمگیری است
[ترجمه ترگمان]تاخت و تاز او به زندگینامه نیز یک موفقیت چشمگیر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Morrison clearly enjoyed this foray into the territory of the literary critic.
[ترجمه گوگل]موریسون به وضوح از این حمله به قلمرو منتقد ادبی لذت می برد
[ترجمه ترگمان]موریسون به وضوح از این تاخت و تاز در قلمرو منتقد ادبی برخوردار بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

حمله (اسم)
fit, offense, rush, access, onset, attack, assault, offensive, onslaught, charge, onrush, spell, epilepsy, inroad, hysteria, foray, sally

تاراج (اسم)
theft, spoil, desolation, pillage, plunder, loot, foray

تهاجم (اسم)
invasion, incursion, inroad, foray

چپاول (اسم)
raven, plunder, loot, foray, spoliation, ravin

چپاول کردن (فعل)
despoil, swoop, ransack, foray, maraud, spoliate

غارت کردن (فعل)
rob, despoil, harry, ravage, ransack, sack, harrow, raven, pillage, plunder, pirate, loot, foray, maraud, spoliate, reave

تاخت و تاز کردن (فعل)
ravage, foray, overrun

تهاجم کردن (فعل)
invade, foray

پیغام بردن (فعل)
foray

انگلیسی به انگلیسی

• raid, quick attack; excursion, experimental attempt
raid, attack; invade
if a group of soldiers make a foray into an area, they make a quick attack there, usually in order to steal supplies.
if you make a foray into a new area of activity or interest, you start to become involved in it.

پیشنهاد کاربران

✨ از مجموعه لغات GRE ✨
✍ توضیح: A sudden attack or incursion into enemy territory; raid ⚔️
🔍 مترادف: Incursion
✅ مثال: The company made a successful foray into the international market, expanding its customer base.
تاخت وتاز، یکه تازی
۱ - یورش
۲ - در عرصه، زمینه یا فعالیت جدیدی پا نهادن
در زمینه ی متفاوت یا جدیدی فعالیت کردن
قدم در عرصه ی جدیدی نهادن
در زمینه ی متفاوتی ورود کردن
به نظرم تو ادبیات معنی �طبع آزمایی� میده. مثال:
the novelist's foray into nonfiction
اولین حضور
foray
/ˈfɒr. eɪ/ ( US ) /ˈfɔːr - / noun [C]
ATTEMPT ➲
1. a short involvement in an activity which is different from and outside the range of a usual set of activities
She made a brief foray into acting before becoming a teacher.
...
[مشاهده متن کامل]

foray
/ˈfɒr. eɪ/ ( US ) /ˈfɔːr - / noun [C]
VISIT ➲
2. a short visit, especially with a known purpose
I made a quick foray into town before lunch to get my sister a present.
foray
/ˈfɒr. eɪ/ ( US ) /ˈfɔːr - / noun [C]
ATTACK ➲
3. the act of an army suddenly and quickly entering the area belonging to the enemy in order to attack them or steal their supplies

تلاش اولیه و غالباً آزمایشی برای انجام کاری در یک زمینه یا حوزه فعالیت جدید یا متفاوت
حمله، تجاوز، شکار
شکار

بپرس