اونجوری که، به روشی که
مثال: his expectations for the way he thought
life should be, weren’t making him happy
انتظاراتش به روشی که اون فکر میکرد زندگی باید باشه، خوشحالش نمیکرد
مثال: his expectations for the way he thought
انتظاراتش به روشی که اون فکر میکرد زندگی باید باشه، خوشحالش نمیکرد
بخاطر