for the time being


فعلا، حالا، موقتا

بررسی کلمه

عبارت ( phrase )
• : تعریف: just for now; for a short time only.

- You can put that heavy box on the table for the time being.
[ترجمه star] فعلا میتوانید آن جعبه سنگین را روی میز بگذارید.
|
[ترجمه امیر] شما فعلا میتوانید این جعبه سنگین را روی میز بگدارید
|
[ترجمه علی] شما میتونی موقتا اون جعبه سنگین رو روی میز بذاری
|
[ترجمه Amir] شما میتوانید آن جعبه سنگین را موقتا روی میز بگذارید
|
[ترجمه گوگل] می توانید آن جعبه سنگین را فعلا روی میز بگذارید
[ترجمه ترگمان] می توانید آن جعبه سنگین را برای مدتی روی میز بگذارید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. We shall put it aside for the time being.
[ترجمه محمدامین جعفری] ما باید موقتا این را کنار بگذاریم
|
[ترجمه گوگل]فعلا آن را کنار می گذاریم
[ترجمه ترگمان]فعلا آن را کنار می گذاریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. We could undertake the work for the time being.
[ترجمه Amin] فعلاً میتوانیم آن کا را به عهده بگیریم
|
[ترجمه گوگل]فعلاً می‌توانیم کار را به عهده بگیریم
[ترجمه ترگمان]ما می توانیم کار را برای مدتی انجام دهیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The political tides are running against us for the time being.
[ترجمه گوگل]جزر و مد سیاسی در حال حاضر علیه ما در حال اجرا است
[ترجمه ترگمان]جزر و مد سیاسی برای مدتی بر ضد ما جریان دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Leave the ironing for the time being - I'll do it later.
[ترجمه Amin] فعلاً اتو کردن را کنار بگذار خودم بعداً انجامش میدم
|
[ترجمه گوگل]اتوکشی را فعلاً بگذارید - بعداً انجامش می دهم
[ترجمه ترگمان]اتو را برای زمان بگذار - بعدا این کار را می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. I'd hold on to that house for the time being; house prices are rising sharply at the moment.
[ترجمه گوگل]فعلاً آن خانه را نگه می دارم قیمت مسکن در حال حاضر به شدت در حال افزایش است
[ترجمه ترگمان]در آن لحظه قیمت ها به شدت بالا و پایین می رود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. I would suggest that for the time being you behave as circumspectly as possible in political matters.
[ترجمه گوگل]پیشنهاد می‌کنم فعلاً در مسائل سیاسی تا حد امکان محتاطانه رفتار کنید
[ترجمه ترگمان]من پیشنهاد می کنم که برای زمانی که شما در مسائل سیاسی محتاطانه رفتار می کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. You can string along with him for the time being.
[ترجمه گوگل]می توانید فعلاً با او همراه شوید
[ترجمه ترگمان] تو می تونی تا اون موقع با اون باشی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. We should let this field rest for the time being.
[ترجمه گوگل]فعلاً باید بگذاریم این میدان استراحت کند
[ترجمه ترگمان]باید بذاریم این زمین تا زمانی که بشه استراحت کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Try to put it out of your head for the time being.
[ترجمه گوگل]سعی کنید فعلا آن را از ذهن خود خارج کنید
[ترجمه ترگمان]سعی کن آن را برای مدتی از سرت بیرون بگذاری
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Stephen will resume sole charge for the time being.
[ترجمه گوگل]استفان فعلاً به تنهایی شارژ را از سر خواهد گرفت
[ترجمه ترگمان]استفن تنها مسئول آن زمان خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. For the time being, however, immunotherapy is still in its experimental stages.
[ترجمه گوگل]اما در حال حاضر، ایمونوتراپی هنوز در مراحل آزمایشی خود است
[ترجمه ترگمان]با این حال، در حال حاضر، immunotherapy هنوز در مراحل تجربی خود است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. She's staying with her aunt for the time being.
[ترجمه گوگل]فعلا پیش خاله میمونه
[ترجمه ترگمان]فعلا پیش خاله اش می ماند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. You'll have your own office soon but for the time being you'll have to share one.
[ترجمه گوگل]شما به زودی دفتر خود را خواهید داشت، اما فعلاً باید یکی را به اشتراک بگذارید
[ترجمه ترگمان]به زودی دفتر خودت را خواهی داشت، اما برای زمانی که مجبور خواهی شد با یکی از آن ها شریک شی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. I'll leave my bicycle behind. I'll not need it for the time being.
[ترجمه گوگل]دوچرخه ام را پشت سر می گذارم فعلا نیازی بهش نخواهم داشت
[ترجمه ترگمان]دوچرخه را جا می گذارم فعلا به آن احتیاجی ندارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. For the time being, you're to carry on as normal.
[ترجمه گوگل]در حال حاضر، شما باید به روال عادی ادامه دهید
[ترجمه ترگمان]برای مدتی باید به روال عادی ادامه بدی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• meanwhile, for now

پیشنهاد کاربران

عجالتآ
برای مدتی، تا زمان مشخصی
For the time being
فعلا ، موقتا ، عجالتا
Don't leave the house for the time being
I wanna learn to kids for the time being
Stay at home for the time being. She won't recruit someone else
در شرایط فعلی ، عجالتا .
for now / the near future – but not for a long time
Vocabulary in Use - Level 2 - Page 126
موقتا
We have decied to stay here for the time being.
هم اکنون - هم اینک
فعلا در حال حاضر
فعلاً - عجالتاً
در حال حاضر
He can stay with us for the time being until he finds a place of his own.
او تا زمانیکه جایی برای خودش پیدا کنه میتونه موقتا پیش ما بمونه
عجالتا
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)

بپرس