for one


به عنوان یک نفر، از یک نظر، از طرفی

جمله های نمونه

1. Do not, for one repulse, give up the purpose that you resolved to effect.
[ترجمه گوگل]برای یک دفع، هدفی را که برای تحقق آن مصمم بودید، رها نکنید
[ترجمه ترگمان]به خاطر یک دفع، هدفی را که می خواهید به آن عمل کنید تسلیم نکنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. A man is not good or bad for one action.
[ترجمه گوگل]یک مرد برای یک عمل خوب یا بد نیست
[ترجمه ترگمان]انسان برای یک عمل خوب یا بد نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Never hang a man twice for one offenece.
[ترجمه کتابدار] هرگز کسی را برای یک جرم، دو بار، دار نمی زنند.
|
[ترجمه سرمدی] هرگز کسی برای یک جرم دوبار مواخذه نمیشود
|
[ترجمه گوگل]هرگز یک مرد را به خاطر یک جرم دو بار به دار آویزان نکنید
[ترجمه ترگمان] هیچوقت یه مرد رو دو بار به عنوان \"offenece\" آویزون نکن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Do not, for one repulse, forgo the purpose that you resolved to effort.
[ترجمه گوگل]برای یک دفع، از هدفی که برای تلاش تصمیم گرفتی چشم پوشی نکن
[ترجمه ترگمان]برای یک دفع، صرف نظر از هدفی که تصمیم به تلاش دارید، صرف نظر کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. She received me with incredible poise for one so yong.
[ترجمه گوگل]او من را با وقار باورنکردنی برای یک چنین یونگ پذیرفت
[ترجمه ترگمان]او مرا با تعادل باورنکردنی برای یک سو به دست آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. In place waiting for one person, may not have thought about, maybe that person had been there long forgotten here.
[ترجمه گوگل]در محل در انتظار یک نفر، ممکن است در مورد آن فکر نمی کردم، شاید آن فرد مدت زیادی است که در اینجا فراموش شده است
[ترجمه ترگمان]برای یک نفر، ممکن است در این باره فکر نکرده باشد، شاید آن شخص، مدت ها بود که اینجا از یاد برده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Nothing in the world is difficult for one who sets his mind into it.
[ترجمه گوگل]هیچ چیز در دنیا برای کسی که فکرش را به آن معطوف کرده سخت نیست
[ترجمه ترگمان]هیچ چیز در دنیا برای کسی که ذهن خود را به آن معطوف کند دشوار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. For one fleeting moment, Paula allowed herself to forget her troubles.
[ترجمه گوگل]برای یک لحظه زودگذر، پائولا به خود اجازه داد تا مشکلات خود را فراموش کند
[ترجمه ترگمان]برای یک لحظه گذرا، پائولا به خودش اجازه داد که مشکلاتش را فراموش کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. I for one was sorely disappointed.
[ترجمه گوگل]من به شدت ناامید شدم
[ترجمه ترگمان]یکی از آن ها خیلی ناامید شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. For one heart-stopping moment, we thought she was going to fall.
[ترجمه گوگل]برای یک لحظه دلخراش، فکر کردیم که او قرار است بیفتد
[ترجمه ترگمان]برای یک لحظه، ما فکر کردیم که اون قراره سقوط کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. She was fined £300 and banned from driving for one month.
[ترجمه گوگل]او 300 پوند جریمه شد و یک ماه از رانندگی محروم شد
[ترجمه ترگمان]او ۳۰۰ پوند جریمه شد و یک ماه از رانندگی منع شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Is there room for one or more in the car?
[ترجمه گوگل]آیا در ماشین جا برای یک یا چند نفر وجود دارد؟
[ترجمه ترگمان]واسه یکی یا بیشتر تو ماشین جا هست؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. This gun is designed for one purpose—it's basically to kill people.
[ترجمه گوگل]این تفنگ برای یک هدف طراحی شده است - اساساً کشتن مردم است
[ترجمه ترگمان]این تفنگ برای یک هدف طراحی شده است - به طور ساده کشتن مردم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

پیشنهاد کاربران

به شخصه
معادلی کاملا درست، لذت بردم از نبوغ دوستان
used to give an example of someone or something
به شخصه، برای نمونه، به عنوان مثال
به شخصه. . .
I, for one, . . . >>>> من به شخصه
. . . for one >>>> به عنوان مثال
به عنوان یک مثال
من یکی
اولا، اول اینکه
به شخصه

بپرس