footy


معنی: پست، پایی، پادار، دارای پا
معانی دیگر: (محلی) کم اهمیت، نکبتی، رجوع شود به: footsie، مستمند

جمله های نمونه

1. Your footy fortunes can change overnight.
[ترجمه گوگل]ثروت شما می تواند یک شبه تغییر کند
[ترجمه ترگمان]ثروت footy شما می تواند یک شبه تغییر کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. It's a strange sort of footy is this, but still a lot more exciting than watching Birmingham City.
[ترجمه گوگل]این یک نوع بازی عجیب است، اما هنوز هم بسیار هیجان انگیزتر از تماشای شهر بیرمنگام است
[ترجمه ترگمان]این یک نوع عجیب و غریب است، اما هنوز خیلی هیجان انگیزتر از تماشای شهر بیرمنگام است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Peter: Usually play football down the street, play footy.
[ترجمه گوگل]پیتر: معمولاً در خیابان فوتبال بازی کنید، پاچه بازی کنید
[ترجمه ترگمان]پیتر: معمولا فوتبال را در خیابان بازی می کنید، footy بازی می کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Rugby, soccer and footy are all rough games and can lead to serious injuries.
[ترجمه گوگل]راگبی، فوتبال و فوتی همگی بازی‌های خشن هستند و می‌توانند منجر به آسیب‌های جدی شوند
[ترجمه ترگمان]راگبی، فوتبال و footy همه بازی های خشنی هستند و می توانند منجر به آسیب های جدی شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Translators had been footy for a long time in China as well as in other countries.
[ترجمه گوگل]مترجمان برای مدت طولانی در چین و همچنین در کشورهای دیگر پای کار بودند
[ترجمه ترگمان]Translators برای مدتی طولانی در چین و همچنین در کشورهای دیگر مورد استفاده قرار گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. I'd take my wife dancing. And go and play "footy" with my son.
[ترجمه گوگل]من همسرم را به رقص می بردم و برو با پسرم "پا" بازی کن
[ترجمه ترگمان]زنم را به رقص می بردم و برو و با پسرم پا پا راه برو
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Here's just some lame extra footy.
[ترجمه گوگل]در اینجا فقط چند پا اضافی لنگ است
[ترجمه ترگمان] این فقط یه پا پا چلفتی دیگه ست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. I normally throw up at the mere mention of footy management, but Soccer Rivals is darn good.
[ترجمه گوگل]من معمولاً فقط با ذکر مدیریت پا به پا می نشینم، اما Soccer Rivals خیلی خوب است
[ترجمه ترگمان]معمولا به محض اشاره به مدیر اجرایی پا پا بالا می اندازم، اما رقابت فوتبال خیلی خوبه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. This was presumably followed by "he clapped his hands in glee, and immediately ran to his room to change into the mouse ears and Donald Duck footy pajamas. "
[ترجمه گوگل]احتمالاً به دنبال این اتفاق می‌افتد: «او از خوشحالی دست‌هایش را زد و بلافاصله به اتاقش دوید تا گوش‌های موش و پیژامه‌های دانلد داک را بپوشد »
[ترجمه ترگمان]این احتمالا پس از آن بود که \" او با خوشحالی دست هایش را به هم زد و فورا به اتاقش دوید تا به گوش های موش و پیژامه Donald تبدیل شود \"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. It can only bring one the pain when showing off some footy skills by fool ways.
[ترجمه گوگل]این فقط زمانی می تواند دردسر را برای فرد به همراه داشته باشد که برخی از مهارت های پا را با روش های احمقانه نشان دهد
[ترجمه ترگمان]تنها زمانی می تواند درد را به همراه داشته باشد که برخی از مهارت های footy را با روش های احمقانه نشان می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. PI : We just decided to start a club and try to get some of the minority group kids involved in footy.
[ترجمه گوگل]پی: ما به تازگی تصمیم گرفتیم یک باشگاه راه اندازی کنیم و سعی کنیم برخی از بچه های گروه اقلیت را درگیر فوتی کنیم
[ترجمه ترگمان]PI: ما فقط تصمیم گرفتیم که یک کلوب را شروع کنیم و سعی کنیم برخی از بچه های گروه اقلیت که در footy دست دارند را بگیریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Another day, another batch of exclusive images of new football boots from Footy Boots!
[ترجمه گوگل]یک روز دیگر، دسته ای دیگر از تصاویر اختصاصی کفش های فوتبال جدید از Footy Boots!
[ترجمه ترگمان]یک روز دیگر، دسته ای دیگر از تصاویر منحصر به فرد از چکمه های جدید فوتبال از Footy Boots!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Rabbit laughed triumphantly, as if he had just won the footy finals on his own or something. Frowning, Matt ran his fingers through his own perfectly-styled hair.
[ترجمه گوگل]خرگوش پیروزمندانه خندید، انگار که به تنهایی فینال پا را برده یا چیزی شبیه به این مت در حالی که اخم کرده بود، انگشتانش را لای موهای خوش حالت خودش کشید
[ترجمه ترگمان]خرگوش فاتحانه خندید، انگار که فقط فینال را در اختیار خودش برده بود مت با اخم، انگشتانش را از میان موهای او رد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Not be, a technical secondary, small an accountant, he does not have him, footy.
[ترجمه گوگل]نه، یک ثانویه فنی، یک حسابدار کوچک، او را ندارد، پا
[ترجمه ترگمان]نه، یک حسابدار فنی، یک حسابدار کوچک، او را ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

پست (صفت)
humble, abject, base, ignoble, vile, poor, mean, contemptible, despicable, inferior, lowly, slight, small, little, subservient, base-born, brutish, infamous, villainous, vulgar, caddish, shoddy, bathetic, pimping, low, brummagem, cheap, menial, lousy, currish, sordid, dishonorable, runty, servile, footy, wretched, poky, hokey-pokey, lowborn, ungenerous, lowbred, low-level, shabby, picayune, pint-size, pint-sized, scurvy, snippy, third-rate

پایی (صفت)
pedal, footy

پادار (صفت)
footy, legged, pedate

دارای پا (صفت)
footy

انگلیسی به انگلیسی

• footie, footer, football, american football (usa), rugby (british); soccer (british)
poor; valueless, insignificant, worthless; mean, base, despicable, shabby; having foots, with sediments

پیشنهاد کاربران

بپرس