footworn

/fʊtˌwɔːrn//ˈfʊtwɔːn/

خسته پای (مثلا به خاطر پیاده روی)، کوفته پای، ازپای افتاده، (ساییده یا فرسوده یا نخ نما در اثر پاخوردن) پاخورده

جمله های نمونه

1. a footworn rug
فرش پاخورده

2. the footworn steps of agha amoo's roof
پله های ساییده شده ی بام (خانه ی) آقاعمو

3. i did not have the heart to force those footworn soldiers to walk any further
دلم نمی آمد که آن سربازان ازپا افتاده را وادار به پیاده روی بیشتری بکنم.

انگلیسی به انگلیسی

• worn down by the feet; footsore

پیشنهاد کاربران

بپرس