footstep

/ˈfʊtˌstep//ˈfʊtstep/

معنی: قدم، جای پا، رد پا، گام، جاپا، گام برداری، پی
معانی دیگر: صدای پا، اثر پا، پله (در پلکان)

بررسی کلمه

اسم ( noun )
عبارات: follow in the footsteps of
(1) تعریف: a single step with the foot, or the sound it makes.
مشابه: pace, step

(2) تعریف: the distance covered by a single step.
مشابه: pace, step

(3) تعریف: the mark or impression left by a step; footprint.

(4) تعریف: something on which to step to go up or down.

جمله های نمونه

1. They heard footsteps in the main room, beyond a door.
[ترجمه گوگل]صدای پا را در اتاق اصلی، آن سوی دری شنیدند
[ترجمه ترگمان]صدای گام هایی را در اتاق اصلی شنیدند، پشت در
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Luke's footsteps receded into the night.
[ترجمه گوگل]قدم های لوک تا شب فروکش کرد
[ترجمه ترگمان]صدای گام های لوک در تاریکی فرو رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The sound of the heavy footsteps awoke the watchdog.
[ترجمه گوگل]صدای قدم های سنگین، نگهبان را از خواب بیدار کرد
[ترجمه ترگمان]صدای قدم های سنگین سگ نگهبان را بیدار کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Their footsteps echoed in the silence.
[ترجمه گوگل]صدای قدم هایشان در سکوت طنین انداز شد
[ترجمه ترگمان]صدای قدم هایشان در سکوت طنین انداخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. I heard a scurry of footsteps.
[ترجمه گوگل]صدای تند پا را شنیدم
[ترجمه ترگمان]صدای scurry به گوش رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The falling snow muffled the sound of our footsteps.
[ترجمه گوگل]بارش برف صدای قدم هایمان را خفه کرد
[ترجمه ترگمان]برف در حال سقوط، صدای قدم های ما را خفه می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. I heard lots of footsteps behind me.
[ترجمه گوگل]صدای پاهای زیادی را پشت سرم شنیدم
[ترجمه ترگمان]صدای قدم های زیادی از پشت سرم شنیدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Footsteps had scored a diagonal path through the snow.
[ترجمه گوگل]ردپاها مسیری مورب را از میان برف مشخص کرده بودند
[ترجمه ترگمان]صدای پا یک مسیر مورب را از میان برف ها به ثمر رساند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. I would creep in and with stealthy footsteps explore the second-floor.
[ترجمه گوگل]به داخل خزیدم و با قدم هایی یواشکی طبقه دوم را کاوش می کردم
[ترجمه ترگمان]و با گام های دزدکی به طرف طبقه دوم رفتم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He heard soft footsteps coming up the stair.
[ترجمه گوگل]صدای قدم های نرمی را شنید که از پله ها بالا می آمد
[ترجمه ترگمان]صدای گام های نرم و پایی را شنید که از پله ها بالا می آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. She heard the sound of footsteps outside.
[ترجمه گوگل]صدای پا را از بیرون شنید
[ترجمه ترگمان]صدای پا به گوش رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He heard someone's footsteps in the hall.
[ترجمه گوگل]صدای پای کسی را در سالن شنید
[ترجمه ترگمان]صدای قدم های کسی را در سرسرا شنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. She shrank back into the shadows as the footsteps approached.
[ترجمه گوگل]با نزدیک شدن قدم ها، او دوباره در سایه ها جمع شد
[ترجمه ترگمان]همان طور که صدای پا نزدیک می شد، او خود را در سایه پنهان کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. I heard footsteps in the room behind me.
[ترجمه گوگل]صدای قدم هایی را در اتاق پشت سرم شنیدم
[ترجمه ترگمان]صدای پایی در اتاق پشت سرم شنیدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

قدم (اسم)
pace, foot, stride, step, goer, footstep, footpace

جای پا (اسم)
trace, foothold, footing, toe, rake, footstep, footprint, vestige, toehold, footmark

رد پا (اسم)
trace, run, runway, scent, track, footstep, footprint, footmark, spoor, wake

گام (اسم)
pace, going, scale, gamut, gait, stride, pitch, step, footstep, footpace, tempo

جاپا (اسم)
footstep, footrest, stepping stone

گام برداری (اسم)
gang, tread, footstep

پی (اسم)
scent, foundation, substratum, tendon, nerve, footstep, fundament, sinew

انگلیسی به انگلیسی

• step of the foot; sound of a step; footprint; distance covered by a step; one step of a flight of stairs
your footsteps are the sounds that your feet make when you walk.

پیشنهاد کاربران

I follow in my father's footstep
من پا جای پای پدرم میگذارم
تعداد بازدید
● صدای پا, صدای قدم ها ( با ردپا اشتباه گرفته نشه که میشه footprint یا footmark )
□ follow in somebody's footstep
پا جا پای کسی گذاشتن
جای پا. مثلا کسی با کفشای کسی جای پا گذاشتن
رد پا. جای پا. مثلا بجای شما کفش پوشیدن

بپرس