footloose

/ˈfʊˌtluːs//ˈfʊtluːs/

معنی: ازاد، بی بند و بار
معانی دیگر: بی قید و آزاد، بی پای بند، عیار، یک جا بندنشو، همیشه در حرکت، الخی

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
• : تعریف: free to come and go as one pleases; not bound by any commitments or responsibilities.
مشابه: carefree, fancy-free, free, unattached

جمله های نمونه

1. footloose and fancy-free
فارغ و آزاد از قید و خیال

2. When the kids leave home, you'll be footloose and fancy-free .
[ترجمه گوگل]وقتی بچه‌ها خانه را ترک می‌کنند، شما راحت و بی‌تفاوت خواهید بود
[ترجمه ترگمان]وقتی بچه ها از خانه بیرون بروند، بی بند و بند و بند و بند و بند و بند ll
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Ah, I was still footloose and fancy-free in those days.
[ترجمه گوگل]آه، من در آن روزها هنوز دست و پا بسته و بی خیال بودم
[ترجمه ترگمان]آه، من اون روزها هنوز آدم بی بند و بند و بند و بند و بند و بند و بند و بند و بند و بند و بند و بند و بند و بند و بند و بند و بند و بند و بند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Here she was, at forty, footloose and fancy - free in New York.
[ترجمه گوگل]اینجا او در چهل سالگی، در نیویورک آزاد و آزاد بود
[ترجمه ترگمان]اینجا او در چهل سالگی آدم بی بند و بند و بند و بند بود و در نیویورک آزاد و بی بند و بند بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Ten years ago I was footloose and fancy-free .
[ترجمه گوگل]ده سال پیش من بی بند و بار بودم
[ترجمه ترگمان]ده سال پیش آدم بی بند و بند و بند و بند و بند و بند نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. My sister's married but I'm still footloose and fancy-free.
[ترجمه گوگل]خواهرم متاهل است، اما من هنوز دست و پا بسته و بی خیال هستم
[ترجمه ترگمان]زن من شوهر دارد، اما هنوز بی بند و بند و بند و بند و بند و بند و بند و بند و بند و بند و بند و بند و بند و بند و بند و بند و بند و بند و بند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. I was still footloose and fancy-free in those days.
[ترجمه گوگل]در آن روزها من هنوز پاها و بی خیال بودم
[ترجمه ترگمان]اون روزها هنوز آدم بی بند و بند و بند و بند و بند و بند و بند بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. People that are single tend to be more footloose.
[ترجمه گوگل]افرادی که مجرد هستند تمایل بیشتری به سستی دارند
[ترجمه ترگمان]افرادی که مجرد هستند تمایل بیشتری به be دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Secondly, high technology industries are footloose - products such as microchips are easy to transport, and thrive in a clean environment.
[ترجمه گوگل]ثانیاً، صنایع با فناوری پیشرفته از پا افتاده اند - محصولاتی مانند ریزتراشه ها حمل و نقل آسانی دارند و در یک محیط تمیز رشد می کنند
[ترجمه ترگمان]دوم، صنایع فن آوری بالا محصولاتی مانند microchips هستند که برای حمل و نقل آسان هستند و در یک محیط تمیز رشد می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Europe is filled with footloose students every summer.
[ترجمه گوگل]اروپا هر تابستان مملو از دانش‌آموزان بی‌پاچه می‌شود
[ترجمه ترگمان]اروپا هر تابستان پر از footloose دانش آموز است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. I suspect that most of the inhabitants are footloose and shiftless.
[ترجمه گوگل]من گمان می‌کنم که اکثر ساکنان آن‌ها سست و بی‌چرخ هستند
[ترجمه ترگمان]گمان می کنم بیشتر ساکنان این شهر بی بند و بند و بی بند و بند و بی بند و بند و بی بند و بند و بی بند و بند و بی بند و بند و بی بند و
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. It was true he was footloose, and unmarried.
[ترجمه گوگل]درست بود که او دستپاچه و مجرد بود
[ترجمه ترگمان]این حقیقت داشت که او بی بند و بند بود و ازدواج نکرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. No, I'm not married - still footloose and fancy-free.
[ترجمه گوگل]نه، من متاهل نیستم - هنوز هم بی بند و بار و بی خیال
[ترجمه ترگمان]- نه، من ازدواج نکردم - هنوز هم بی بند و بند و بند و بند و بند و بند و بند و بند و بند و بند و بند و بند و بند و بند و بند و بند و بند و بند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Some of these people are footloose and flighty.
[ترجمه گوگل]برخی از این افراد بی بند و بار هستند
[ترجمه ترگمان]بعضی از این افراد footloose و flighty
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ازاد (صفت)
free, open, loose, self-administered, patent, exempt, immune, degage, unattached, footloose, unrestrained, gratis

بی بند و بار (صفت)
loose, unbound, profligate, footloose, unrestrained, free-living

انگلیسی به انگلیسی

• free and happy, not confined by duties and responsibilities
someone who is footloose has no responsibilities or commitments and so is free to do what they want.
free to travel or move about, unconstrained by responsibilities, having no ties

پیشنهاد کاربران

احمد بی غم
یلخی
بی بند و بار
کاملاً آزاد
( نگاهی نو به جهانی شدن، صفحه 257، ترجمه مسعود کرباسیان )

بپرس