1. football players wear shorts
فوتبالیست ها شلوار کوتاه می پوشند.
2. a football bladder
تویی توپ فوتبال
3. a football coach
مربی فوتبال
4. a football field
میدان فوتبال
5. a football maniac
دیوانه ی فوتبال
6. a football player
فوتبالیست
7. a football squad
تیم فوتبال
8. a football team
تیم فوتبال
9. a football widow
زنی که شوهرش او را تنها می گذارد و به تماشای فوتبال می رود.
10. in football one can easily get shinned
در فوتبال قلم پای آدم به آسانی لگد می خورد.
11. iran's football team
تیم فوتبال ایران
12. our football team got clobbered seven to nothing
تیم فوتبال ما هفت به هیچ حسابی شکست خورد.
13. our football team got thrashed
تیم فوتبال ما شکست جانانه ای خورد.
14. scholastic football games
مسابقات فوتبال دبیرستانی
15. their football team is good but it lacks depth
تیم فوتبال آنها خوب است ولی افراد ذخیره کم دارد.
16. a disciplined football team
تیم فوتبال با انضباط
17. a good-sized football player
فوتبالیست درشت اندام
18. a pickup football team
تیم فوتبال مرکب از آشنایان
19. a poor football player
فوتبالیست ناشی
20. a professional football team
تیم فوتبال حرفه ای
21. a rabid football fan
کسی که دیوانه ی فوتبال است
22. a scratch football team
تیم فوتبال با عجله تشکیل شده
23. the dirty football player who kicked me on purpose
فوتبالیست ناجوانمردی که عمدا به من لگد زد
24. to play football
فوتبال بازی کردن
25. a whiz at football
خدای فوتبال
26. one of the football players tripped up the other
یکی از فوتبالیست ها به دیگری پشت پازد.
27. robert is a football scout
روبرت مامور شناسایی و استخدام فوتبالیست ها است.
28. to dominate a football league
در صدر باشگاه های فوتبال قرار داشتن
29. to play heads-up football
هوشیارانه فوتبال بازی کردن
30. to toe the football
توپ فوتبال را تیپا زدن (با سرپنجه ی پا زدن)
31. the pools (or football pools)
(انگلیس) شرط بندی روی مسابقات فوتبال
32. david has gone to football practice
دیوید رفته است تمرین فوتبال.
33. every year when the football season nears
هر سال هنگامی که فصل فوتبال نزدیک می شود
34. i used to play football
سابقا فوتبال بازی می کردم.
35. the star of our football team
چهره ی درخشان تیم فوتبال ما
36. a commentator who reports the football game
مفسری که مسابقه ی فوتبال را گزارش می کند
37. a pivot man on the football team
یک بازیکن کلیدی در تیم فوتبال
38. he has been coaching our football team for years
او سال هاست که تیم فوتبال ما را سر پرستی می کند.
39. we went to watch the football game
ما به تماشای مسابقه ی فوتبال رفتیم.
40. the uinversity of nebraska is a football powerhouse
دانشگاه نبراسکا از نظر فوتبال بسیار قوی است.
41. universal insurance has become a political football
بیمه ی همگانی یک موضوع داغ سیاسی شده است.
42. a wall on the perimeter of the football field
دیواری دور میدان فوتبال
43. he is out and away our best football player
بی تردید او بهترین فوتبالیست ما است.
44. a good student and a crackerjack on the football field
یک شاگرد خوب که در زمین فوتبال محشر می کند
45. the players took up their positions in the football field
بازیکنان در محل های خود در زمین فوتبال استقرار یافتند.
46. we know well that the destiny of our football team is in the hands of the players themselves
ما به خوبی می دانیم که سرنوشت تیم فوتبال در دست خود بازیکنان است.